من به معنا جَدِّ جَد افتادهام
از پی من رفت بر هفتم فلک[۳۱۱]
نیز واضح میشود معنای قول امیر المؤمنین ۷: «کنت مع الأنبیاء سرّاً و مع محمّد جهراً»[۳۱۲]، چون ولایت هر نبی شعبهای از ولایت کلیه است که آن حضرت دارا بود، و آن حضرت به حسب روحانیت و ولایت کلیه متّحد با خاتم الأنبیاء ۹ میباشد، پس هر نبی مظهری از مظاهر آن جناب است و چون ظاهر با مظهر متحد است، در خطبه البیان فرمود: «أنا آدم، أنا نوح، أنا ابراهیم، أنا موسی … الخ»[۳۱۳].[۳۱۴]
۲ـ ۲٫ حقیقت محمدیه
عارفان مسلمان عین ثابت اسم جامع الله ـ انسان کامل ـ را حقیقت اصلی و باطنی رسول گرامی اسلام ۹ میدانند؛ همچنان که خود پیامبر در روایتی میفرماید: «کنتُ نبیاً و آدم بین الماء و الطین»[۳۱۵]. به نظر عرفا، پیامبر در این سخن به حقیقت اصلی خود، که عین ثابت اسم جامع الله است و به پیش از خلقت باز میگردد، اشاره میکند و به همین جهت، از آن حقیقت که مظهریت اسم الله را حایز است، به حقیقت محمدیه تعبیر میشود.
این حقیقت، امری ازلی و ابدی است؛ زیرا در صقع ربوبی جای دارد؛ لکن ظهور عینی و خارجی آن حقیقت محمدیه بدین صورت است که در هر عصر و زمانی و به اقتضای شرایط زمانی و مکانی، به نحوی خاص جلوه میکند و نبیای از انبیای الهی به ظهور میرسد، و این مسیر تکاملی در ظهور آن حقیقت ادامه یافته تا زمان حضرت ختمی که به نحو کامل در شخص عینی و بدن عنصری پیامبر گرامی اسلام در عام الفیل و سرزمین حجاز تجلی یافته است. بنا بر این همهی انبیا از اصل و ریشهی واحدی سرچشمه گرفتهاند و با یکدیگر تفاضل طولی دارند تا آن که نوبت به رسول الله ۹ میرسد که با آن حقیقت تطابق کامل دارد و اساساً آن حقیقت، حقیقت باطنی او است.
۲ـ ۲ـ ۱٫ جامعیت حقیقت محمدیه
استاد در باب جامعیت حقیقت محمدیه فرموده است:
حقیقت محمدیه تمامی عوالم و ظاهر و باطن را جامع است و علت جامعیت هم این است که مظهر تام الله و ربّ است و بر تمامی عوالم نسبت ربوبیت دارد؛ یعنی ظاهر حقیقت محمدیه ربّ عالَمِ ظاهر، و باطنِ حقیقت محمدیه ربّ عالمِ باطن است و مقوّم وجودی تمامی عوالم میباشد و از این مطلب نتیجه میگیرند که نسبتِ حقیقت محمدیه با عوالم، نسبت ذاتیات به ماهیات است. لذا در زیارت جامعه کبیره فرمودهاند: «و أجسادکم فی الأجساد و أرواحکم فی الأرواح و أنفسکم فی النفوس»[۳۱۶] در تمامی عوالم حاضر و ناظر هستند.[۳۱۷]
۲ـ ۲ـ ۲٫ تخصیص حقیقت محمدیه به فاتحه الکتاب
قیصری بنا بر حدیث «خصّصتُ بفاتحهِ الکتاب»[۳۱۸] گفته است که حقیقت محمدیه به فاتحه الکتاب اختصاص دارد. استاد در شرح حدیث نبوی و کلام قیصری فرمودهاند که جهت اختصاص حضرت رسول به فاتحه الکتاب این است که سوره فاتحه الکتاب مُصدَّر است به «الحمد لله ربّ العالمین» و حقیقت محمدیه مظهر اسم الله است. پس جمیع محامد راجع به حضرت رسول است و آن حضرت حامد و محمود علیه است. اما این که حضرت محمود علیه میباشد، از آن جهت است که حقیقت و عین ثابت آن حضرت جامع جمیع اسماء و صفات الهی است؛ چون مظهر اسم الله است و ظاهر با مظهر متحد میباشد. اما آن که آن جناب حامد است، به جهت آن است که تمامی موجودات عینیه همه از ظهورات و شؤون آن حضرت هستند. پس حمد آنها به حمد حضرت باز میگردد.
حاصل آن که آن حضرت در مرتبهی جامعیتْ محمود، و در مرتبهی تفصیلْ حامد است.[۳۱۹]
- فصل سوم: اسما و مراتب روح اعظم در عالم انسانی
قیصری در فصل دهم از مقدمه به تبیین جایگاه روح انسانی و اسما و مراتب گوناگون آن پرداخته است.
وی بیان میکند که روح اعظم که همان روح انسانی است، از جهت ربوبیت مظهر ذات الهی است و رابطهی نفس وبدن، یک رابطهتدبیری است و روح مدبّر بدن است، همچون جراحی که با دقت جراحی میکند، قائم به ذات خویش است و در بقا و قوام به بدن هیچ گونه احتیاجی ندارد.
و بیان میکند که مظاهر اسامی روح اعظم در عالم کبیر، عبارتند از: عقل اول، علم اعلی، نور، نفس کلیه، لوح محفوظ، نفس منطبقه، هیولی کلیه، و جسم کلی.
مظاهر اسامی روح اعظم در عالم صغیر نیز عبارتند از: سر، خفی، روح، قلب، کلمه، رُوع، فؤاد، صور، عقل، و نفس.
او برای هر کدام از اسما و مراتب، تعاریفی ارائه کرده است و بیان میکند در واقع همهی این مراتب، یک حقیقت بیشتر نیستند، گرچه اطلاق روح به اعتبار هر یک از مراتب آن نیز صحیح است.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
ایشان در انتهای فصل آورده است که اگر کسی کیفیت ظهور حق در اشیا را به حقیقت کلمه درک کند و بداند که از جهت ظهور، اشیا عین حق هستند و به اعتبار تعینات و مراتب، غیر او میباشند، کیفیت ظهور روح در بدن را نیز خواهد فهمید.
استاد فاضل تونی در این باب چنین فرمودهاند که روح انسان که جوهر مجرد است، با بدن انسانی مغایرت دارد؛ زیرا بدن جسمانی و روح مجرد است و مغایرت امر جسمانی و روحانی امری واضح است؛ لکن بدن از آن جهت که مظهر روح و کمالات آن است، با روح مغایرت ندارد و مرتبهی نازلهای از روح است و روح ساری در بدن است واین سریان به معنای حلول نیست که روح حال در بدن باشد؛ بلکه سریان به معنای مقوّم بودن و معیت داشتن است.[۳۲۰]
استاد در ادامه چنین نوشتهاند:
از این که گفتیم که روح در مرتبهی نازله با بدن متحد است، میتوان پی برد قول سیّد المدقّقین شیرازی به این که ترکیب بین ماده و صورت اتحادی است نه انضمامی، صحیح است، و اشکال میر سید شریف جرجانی و غیره بر قول سید المدققین در باب اتحاد مجرد با مادی وارد نیست؛ چه این اشکال در صورتی وارد بود که مجرد در مرتبهی ذاتش با مادی متحد شود. اما اگر در مرتبهی نازلهاش متحد گردد، ایراد وارد نیست؛ زیرا که مرتبهی نازله از شیء به وجهی عین آن شیء است. نیز اشکالی که بر محیالدین عربی کردهاند آنجا که گفته: «سبحان من أظهر الأشیاء و هو عینها»[۳۲۱] وارد نیست و آن اشکال این است که لازم میآید ذات واجب عین اشیا باشد، حتی اشیای خسیسه. این اشکال وقتی وارد بود که ذات واجب عین اشیا باشد؛ اما اگر مراد این باشد که ظهور و تجلی کرد بر اشیا و ظهورات و تجلیات عین اشیا است، پس اشکال وارد نیست.[۳۲۲]
- فصل چهارم: معاد از منظر عرفان
۴ـ ۱٫ قیامت
از اصول مسلم همهی ادیان و از جمله دین اسلام، معاد و قیامت است. اما هر یک از نحلههای فکری ـ فرهنگی در اندیشهی اسلامی، با آن که همگان در اصل معاد اتفاق نظر دارند، تحلیلهای گوناگونی دربارهی کیفیت آن ارائه کردهاند.
عرفا بر اساس مبانی عرفان نظری، به ویژه آنچه در قوس نزول و صعود ارائه شد، تفسیر و تحلیل ویژهای ارائه کردهاند که بیشتر بر محتوای عودی معاد ـ که در متون دینی بدان اشاره شده است ـ تأکید میورزند و بر اساس مفهوم «رجعت و رجوع» که در آیاتی مانند «إنا لله و إنا إلیه راجعون»[۳۲۳] آمده است، کیفیت معاد و مسائل پیرامونی آن را سامان میدهند؛ زیرا رجعت و رجوع در محتوای خود، بازگشت به آنچه را در آغاز بوده است، اطلاق میشود ؛ چنان که خدای متعال دربارهی این محتوا و برداشت، به صراحت میفرماید: «کما بدأکم تعودون»[۳۲۴]، یا «کَما بَدَأْنا أَوَّلَ خَلْقٍ نُعیدُهُ وَعْداً عَلَیْنا إِنَّا کُنَّا فاعِلینَ»[۳۲۵].
در عرفان به چند نوع قیامت اشاره کردهاند: قیامت کبری، قیامت وسطی، و قیامت صغری. اما برخی بدین نحو انواع قیامت را شمردهاند: قیامت لحظه به لحظه، صغرای آفاقی، صغرای انفسی، کبرای شرعی، و کبرای انفسی.
۴ـ ۲٫ انواع قیامت
انواع قیامت در عرفان، مختلف به اختلاف احوال است که استاد در این مقام به نظر ملا عبد الرزاق کاشی اشاره کرده که وی بر این رفته که موت طبیعی قیامت صغری، موت ارادی (یعنی مخالفت هوای نفس) قیامت وسطی و فنای در ذات خدا قیامت کبری میباشد. بنا بر این موت طبیعی بر موت ارادی متقدم است. و بعد از این که کلام ملا عبد الرزاق را نقل میکند به آن اشکال میکند که اگر مراد این باشد که موت طبیعی به حسب زمان بر موت ارادی متقدم است، واضح است که امر چنین نیست؛ بلکه عکس است؛ زیرا موت ارادی متقدم بر موت طبیعی است. و اگر مراد به تقدم، تقدم به حسب مرتبه باشد، پس موت ارادی همان فنای در ذات است که عبارت از قیامت کبری است. به این ترتیب نباید موت ارادی را قیامت وسطی نامید، چنان که ملا عبد الرزاق کاشی به خطا رفته؛ زیرا قیامت کبری یعنی فنای در ذات، برای کاملین در علم و عمل در دار دنیا حاصل است و امور اخروی را در دنیا مشاهده میکنند.
همچنان که در اخبار معصومین نیز وارد شده است؛ مثل خبر زید بن حارثه که حاصل آن خبر این است که زید گفت: «میبینم اهل بهشت را که متنعّمند و اهل دوزخ را که معذّبند»[۳۲۶]. بنا بر این موت ارادی بر مرتبهی فنا تقدم ندارد تا این که به عنوان قیامت وسطی شمرده شود.[۳۲۷]
۴ـ ۳٫ مقهوریت کثرات در روز قیامت
در قیامت وحدت تامه ظاهر میگردد و کثرات همگی به مقتضای «لِمَنِ الملکُ الیوم»[۳۲۸] مقهور میشوند. استاد فرمودهاند که انقهار کثرات و ظهور وحدت تامه به معنای مستهلک و معدوم شدن ذوات ممکنات نیست؛ یعنی این طور نیست که خداوند ایشان را منعدم کند و سپس مجدداً آنها را به وجود آورد ـ کما زعمه الناس ـ چون که اولاً اعادهی معدوم محال است و ایجاد بعد از انعدام نیز اعاده نیست؛ زیرا اعاده یعنی برگشتن به آنجا که از او شروع کرده است. و ثانیاً بر فرض آن که ایجاد بعد از انعدام اعاده باشد، دیگر آخرت در طول دنیا نخواهد بود؛ بلکه در عرض آن است و مقصود حاصل نیست. و در روایات نیز آمده است که «خلقتم للبقاء لا للفناء»[۳۲۹]. پس این که فرمودهاند قیامت موطن انقهار کثرات است، مراد این است که وجودات ناقصهی دنیویه و برزخیه از بین رفته و ممکنات وجودشان به قوت شدیدتر تا بقای ابدی و دوام سرمدی باقی است ؛ تا جایی که یا دائماً در بهشت متنعم باشند یا در دوزخ معذب باشند. بنا بر این، حقیقت قیامتْ کوچ از نقص و پستی به کمال و سربلندی است، همچنان که اگر جماد ترقی کند و به نبات برسد، قیامت او قائم خواهد بود و همچنین است در مراتب بعدی وجودی.
از جمادی مردم و نامی شدم
مُردم از حیوانی و آدم شدم