از جمله شواهد کبیره بودن اصرار بر گناه، آن است که خداوند ترک آن را شرط آمرزش گناهان و رسیدن به درجات بهشت قرار داده ودر سورۀ آل عمران مىفرماید:«و کسانى که هرگاه عمل زشتى انجام می دهند(یعنى گناه کبیره)یابه نفس خود ستم مىکنند،(یعنى گناهان صغیره رامرتکب مىشوند)خدارایادمىنمایندوبرای گناهان خودآمرزش می طلبندوجزخداچه کسی گناهان را می آمرزد و[کسانی که]دانسته برگناهى که کرده اند،پافشاری نمی کنند،پاداش آنان،آمرزشی ازپروردگارشان وبوستان هایی است که اززیردرختان شان جوی هاجاری است وجاودانه درآنندوپاداش اهل عمل چه نیکو است[۶۸](دستغیب، ۱۳۸۸ج، ۲ :۲۵۹).
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
ایشان به نقل ازتفسیر المیزان علامه طباطبایی می فرماید:«فاحشه، به معنى عمل قبیح و زشت است و استعمال آن در زنا،شایع است.بنابراین، اگر مراداز آن دراین آیه شریفه، خصوص زنا باشد، ناچار مراد از کلمۀ ظلم،خصوص گناهان صغیره است واز جملۀ «ذَکَرُوا اللَّهَ» که در آیه شریفه است، استفاده مىگردد که شرط اساسى استغفارو توبه این است که انسان خداى رابه یاد آورد وازصمیم قلب بسوى او بازگشت نماید؛وگرنه صرف لقلقۀ زبان که از روى عادت ویابه جهات دیگر گفته شود، فایده ندارد.و جملۀ «وَ لَمْ یُصِرُّوا عَلى ما فَعَلُوا» استغفار و توبه را به اصرار نداشتن بر گناه، مقید ساخته است، چه آنکه اصرار بر گناه وتکرار آن،حالتى درروح انسان به وجود مىآورد که با آن حالت، دیگر یاد خدا هم مفید فایده نخواهد بود و آن حالت،عبارت است از: سبک شمردن امر الهى و بىپروا بودن در هتک حرمت اوو خودرادر پیشگاه مقدسش بزرگ شمردن و بدیهى است که با پدید آمدن این حالت در انسان، دیگر روح بندگى باقى نمانده،در نتیجه یاد خدا هم داراى اثر و نتیجهاى نمىتواند باشدو باید دانست که این جریان در صورتى است که تکرار گناه و اصرار بر آن، از روى علم و عمد باشد و لذا فرمود:«وَ هُمْ یَعْلَمُونَ»( دستغیب، ۱۳۸۸ج،۲: ۲۶۰-۲۵۹).
دستغیب به روایت حضرت علی(ع)اشاره می کند که حضرت در آن مىفرماید:«بترس ودورى کن ازاصراربرگناه،زیرااصرار،ازبزرگترین گناهان کبیره و عظیمترین جرائم است[۶۹]».
وبزرگترین گناهان نزد خداوندگناهى است که بجا آورندهاش برآن اصرار داشته باشد[۷۰]»ونیز مىفرمـاید:«الاصرار، اعظم حوبه[۷۱]»( دستغیب، ۱۳۸۸ج،۲: ۲۶۰).
۲-۲-۴-۲- استصغار گناه
منظورازاستصغاراین است که هرگاه کسى گناه صغیرهاى انجام دهد،سپس گناه خودرا کوچک و ناچیز بشماردوخود را سزاوار مجازات الهى نداند؛گناهش کبیره و مستحق قهر خدا می گردد،برای این که نهـى خدارا خواردانسته واز راه طاعت و بندگى بیرون رفته است که به تصریح روایات چنین گناهى آمرزیدهشدنى نیست و مؤاخذه نشدن از گناهان صغیره پس از دورى کردن از تمام گناهان کبیره، بخاطر فضل و رحمت خداوند است وگرنه استحقاق عقوبت براى هریک از نواهى الهى کبیره و صغیره،عقلا ثابت شده است وکاملا مشخص است،فضل خداشامل کسی می شود که ازجادۀ بندگی بیرون نرود و کسى که اهل عجب ونازوخودرا به حقارت و خدارا به عظمت نشناخته باشد، گناه خود را هیچ مىپندارد.لذا ،چنین شخصـی مـورد فضـل خدا قـرار نمىگیردوسـزاوارخـذلان وانتقـام واقع می شود .
بنابراین،خدا ی تعالى به فضل خود گناه صغیرۀ کسى را(پس ازترک کبائر)مىبخشد که گناهش را کوچک و ناچیز نشمارد. حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام مىفرماید: «سختترین گناه آن است که به جاآورندهاش آن راخوارشمارد[۷۲].حضرت باقر(ع)مىفرماید:«ازگناهانى که آمرزیده نمىشود ،گفتن شخص است که کاش مؤاخذه نمىشدم،مگر به این گناهى که کردهام[۷۳]»؛یعنى، این گناه که چیزى نیست واز آن حضرت است که «بترسید،از گناهانى که کوچک وخوارگرفته شده.جز این نیست که از طرف خداونداز آنها سؤال خواهد شد و بر شخص جمع کرده مىشود تا اینکه او را هلاک مىکند[۷۴].
حضرت صادق (ع)می فرماید:«بترسیدوپرهیز کنیداز گناهانى که حقیر و کوچک گرفته شده است. راوى پرسید: محقرات ذنوب کدام است؟ امام (ع) فرمود: شخص گناهى مىکند پس مىگوید خوشا به حال من اگر جز این گناهى نداشته باشم»( دستغیب، ۱۳۸۸ج، ۲: ۲۶۳-۲۶۲).
۲-۲-۴-۳- خوشحالى بر گناه
ازعواملی که گناه صغیره راکبیره مىکند،مسرت وخوشحالى ازگناهى است که انجام داده، زیرا لازمۀ ایمان به خدا و روز جزا، اندوهناک شدن و پشیمان گردیدن ازارتکاب گناه است؛هرچند صغیره بوده باشد.چنانچه پیغمبر اکرم (ص) مىفرماید:«کسى که کارهاى نیکش او را شاد و اعمال زشتش اورا اندوهناک سازد او مؤمن است[۷۵]».زیراهمانطورىکه خداوند بزرگ است، مخالفت امر و نهى او هم بزرگ است».حضرت علی (ع)می فرماید:«درموقع گناه، به گناهى که به نظر خودت کوچک است، منگر، بلکه به بزرگى خداوندى بنگر که مخالفت او را می کنى[۷۶]».
بنابراین،همانطوری که پشیمانى ازگناه،آن راازبین مىبرد وصاحبش راپاک مىنماید،خوشحالی بر گناه آن را بزرگ کرده و ثابت مىدارد.رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله مىفرماید: «کسى که گناهى کنددرحالىکه خندان باشد،داخل در آتش مىشود درحالىکه گریان است[۷۷]»ونیزمی فرماید: چهار چیز در گناه بدتر از خود گناه است؛کوچک شمردن گناه؛افتخارکردن به آن؛خوشحالى ازآن واصرار کردن به آن[۷۸]»( دستغیب، ۱۳۸۸ج،۱: ۲۶۴-۲۶۳).
۲-۲-۴-۴- آشکار کردن گناه
«عامل دیگر،اظهار کردن و نقل نمودن گناه خود براى دیگران است که اظهار گناه،نشانگر هتک حرمات ا لهى است.حضرت رسول صلّى اللّه علیه و آله مىفرماید:«کسى که حسنه و کار خیرى بجا آوردوآن را از غیر خدا پنهان دارد، هفتاد برابر مىشود(نسبت به حسنهاى که آشکار باشد)و کسى که گناهى مرتکب مىشود،پس اگرآن را(ازروى بىحیائى و بىاعتنائى به شرع) فاش وآشکار نماید مورد خذلان خداواقع مىشود(یعنى موفق به توبه نمىشود و ازنظر لطف مىافتد)واگر آن را(از روى حیا،نه نفاق)پنهان داشت آمرزیده خواهد شد[۷۹].
بنابراین، اظهارکردن گناه در دو مورد ضررى ندارد: یکى زمانی که غرض عقلائى بر آن باشد، مانند:اظهارآن نزدطبیب اگر براى معالجه اظهارآن لازم شودیانزدعالمى براى دانستن حکم آن ضرورت اقتضاکند؛دوم اظهار گناهکارى بهطور عموم نه به ذکر گناه خاصى که این کاربلکه،هنگام اظهار عبودیت ومسکنت بسیار امرپسندیده ای است مثل اینکه بگویدمن به درگاه الهى گنهکارم، روسیاهم. گناهان بزرگى از من سر زده است که اقرار به گنهکارى نزد پروردگار، از بزرگترین اقسام مناجات و عبادات محسوب می شودودرپذیرفته شدن توبه ونورانیت قلب وارتقاء درجه اثرات بزرگى داردوضد عجب و طریقه پسندیده بزرگان دین بوده، به طوریکه در نامهها و کتابها لقب خود را عاصى، مذنب، خاطى، اقل، احقر العباد و نظایر اینها مىنامیده اند »(دستغیب، ۱۳۸۸ج، ۲: ۲۶۵-۲۶۴).
۲-۲-۴-۵- موقعیت اجتماعى شخص و گناه
پنجمین عنوان کبیره شدن گناه صغیره در صورتى است که شخص در اجتماع، مقام ومنزلتی داشته باشد، به طورى که گفتارو کردارش درحالات مردم مؤثرباشد، مانند اهل علم ومشهورین به قدس وتقوا که رهبری معنوى مردم رادارند که اگر گناه صغیرهاى ازایشان سر بزند،سبب جرأت مردم به انجام گناهان کبیره مىشود.بلکه گاهی سبب تزلزل اصل ایمان و عقیدۀ آنها مىگردد. مىتوان گفت: گناه صغیره چنین شخصى، امربه منکر است؛یعنى،عمل ،علم ودانش او به حکم عقل وشرع، اهمیت گناهش را زیاد مىکندو صغیرهاش را در حکم کبیره مىسازد.حضرت صادق علیه السّلام مىفرماید: «براى جاهل هفتاد گناه آمرزیده مىشود، پیش از آنکه یک گناه از عالم بخشیده شود[۸۰]»(دستغیب، ۱۳۸۸ج، ۲: ۲۶۵).
۲-۲-۴-۶ – وقوع در مفاسد کثیره گناهان صغیره
ششمین موردازعنوان کبیره شدن گناه صغیره وقوع درمفاسدکثیره ای است که درگناهان صغیره وجودداردومحرومیت ازخیرات زیادی که برترک کردن صغائرمترتب است،زیراهرعملی راکه خداوند ازآن نهی فرموده،به سبب مفسده ای است که درارتکاب آن می باشد.بنابراین،هرگاه بنده ای مرتکب گناه صغیره گردد،هرچندگناهش به برکت دوری کردن ازکبائر بخشیده می شود،ولی دچار مفسده آن گناه شده وقلبش به همان اندازه نیز تیره گردیده است،مگر اینکه بعداًآن راجبران کند.پس معلـوم شد، مرتـکب گناه صغـیره هـم دچـارمفسده آن گنـاه وهم محـروم ازثـواب ترک آن می شود (دستغیب ، ۱۳۸۸c ،۱: ۳۶).
۲-۲-۵ – اصرار برگناه چیست؟
دستغیب کبیره بودن اصراربرگناه صغیره را،مورداتفاق فقهابلکه امری اجماعى می داند که فقها،تنها درمعنى اصرار، اختلاف نظر دارند و بر چند قولند. ومعتقد است،آنچه که به اتفاق، اصرار و کبیره است،آن است که شخص پس از گناه صغیرهاى که انجام داده، از آن پشیمان نشود،بلکه باز هم انجام دهد و بر آن مداومت نماید؛ بعنوان مثال می گوید:« پوشیدن لباس حریر یا دردست کردن انگشترى طلا که بر مردان حرام است، کبیره بودنش اگر ثابت نشده باشد، در صورتى که شخص از پوشیدنش دست برنداردو برآن مداومت نماید،قطعا گناه کبیره مىشودو نیزمانند کسى که درنظر کردن به نامحرم یاداخل خانۀ مردم مداومت دارد،بدون اینکه پس ازهرنظرى پشیمان شودواستغفارنمایدالبته چنین مداومتى اصراروازگناهان کبیره است به اتفاق فقها»(دستغیب، ۱۳۸۸ج، ۲: ۲۶۱) و نیزدر صورتى که چنـدنوع گناه صغـیره مرتکب شود،بدون اینکه بین آنها پشیمان شودواستـغفار نمـاید؛مثل این که لباس حـریربپوشدوانگشترى طلا به دست کندوبه نامحرم بنگرد وبا اومصـافحه وملامـسه نماید (دستغیب، ۱۳۸۹الف:۱۰۰).
دستغیب به سخن شهید علیه الرحـمه[۸۱]درکتاب قواعدوجمعى ازفقهای دیگراشاره می نمایدکه فرمودهاند: این هم اصرار بر صغیره و در حکم کبیره است و بین مداومت بریک نوع ازگناهان صغیره یاچند نوع لغتا وعرفا فرقى نیست.بعضى از فقها فرمودهاند: بجا آوردن گناه صغیره یک مرتبه با عزم به انجام دو مرتبۀ آن، نیزاصرار است؛یعنى، بایدحتی تصمیم به تکرارآن نیز نداشته باشد.شهید دستغیب صدق اصراردراین دوصورت اخیررا از حیث لغت وعرف دارای مشکل بلکه خلاف ظهورعرفی کلمه اصرارمی داندودو روایت رامدرک این دوصورت اخیرمی داند:یکى روایت جابر از حضرت باقر علیه السّلام است که درتفسیر«وَلَمْ یُصِرُّوا»ازآیه«وَالَّذِینَ إِذَا فَعَلُوا فَاحِشَهً أَوْ ظَلَمُوا أَنفُسَهُمْ ذَکَرُوااللَّـهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ وَمَن یَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلَّا اللَّـهُ وَلَمْ یُصِرُّواعلی مَافَعَلُواوَهُمْ یَعْلَمُونَ[۸۲]». مىفرماید:«اصرار آن است که شخص گناهى کند وازآن استغفار ننمایدوعزم برترک آن نداشته باشد» . بنابراین به نظر ایشان احتمال دارد که منظور امام (ع)از اصرار ،آن اصرارى باشد که در آیۀ شریفه است نه اصرارى که از گناهان کبیره مىباشد.
روایت دیگر،روایت حسنۀ ابن ابى عمیر از حضرت باقر (ع) است که در قسمتى از آن که بعنوان گواه بر این بحث می باشد، این است که مىفرماید: «مؤمنى نیست که گناه کبیره از او سر زند، درحالىکه مىداند به سبب آن عقاب خواهد شد، مگر این که اینکه از کردار خود پشیمان خواهد شدو هرگاه پشیمان شد، پس تائب و سزاوار شفاعت است و کسى که از گناه خود پشیمان نشود مصرّ است و مصرّ هم آمرزیده شدنی نیست،زیرا درحقیقت به آنچه وعده داده شده ایمان نداردواگر وعده های ا لهی باورش بودحتماً پشیمان می شد[۸۳]»(دستغیب، ۱۳۸۸ج، ۲ :۲۶۱).
به نظر دستغیب در این حدیث مانند حدیث جابر، حضرت پشیمان نشدن و ترک توبه و استغفارازگناه مرتکب شده را،اصرار دانسته، هرچند آن گناه را تکرار نکرده وتصمیم بر تکرار هم نداشته باشد. ایشان در ادامه می فرماید:«اولا،مورد کلام امام (ع) گناه کبیره است و محتمل است که ترک توبه از گناه کبیره اصرار باشد، ولى در گناه صغیره تکرار عملى آن گناه اصرار باشدو ثانیا،کلام امام علیه السّلام در موردى است که ترک توبه از روى بىمبالاتى و بىاعتنائى به وعدههاى الهى و امن از قهرخدا باشد و ظاهر است که ترک توبه در چنین حالى خود امن از مکر خدا است که از گناهان کبیره است و ممکن است که چنین ترک ندامت و توبهاى را مجازا اصرار بنامند.چنانچه از حضرت باقر(ع)چنین رسیده:«اصراربرگناه امن ازمکرخدا است وازمکرخدا ایمن نمىشود،مگرگروه زیانکاران[۸۴]» (دستغیب، ۱۳۸۸ج، ۲ :۲۶۲).
بنابراین به نظر دستغیب قدر مسلم ازمعنى اصرار،تکرار عملى گناه است،بدون پشیمانى و توبه پس ازآن گناه،به طورى که عرفا گفته شودکه برآن گناه مداومت داردویازیاد گناه مىکند.
۲-۲-۶- دروغ مصلحتی
از گناهانی که به کبیره بودنش تصریح شده دروغ گفتن است.«این نفس انسانى پست است که از دروغ خوشش مىآیـدوازراست ناراحت مىشود»(دستغیب، ۱۳۸۶ : ۱۱۹).شیـخ انصـاری رحمه الله علیه درمکاسب محرمه می فرماید:دروغ گفتن حرام است به حکم قطعی عقول بشری وجمیع ادیان آسمانی ودر شرع مقدس اسلام حرمت آن به ادله اربعه :کتاب ،اجماع ،سنت ،عقل ثابت است وکبیره بودنش از قرآن واحادیث استفاده می گردد.هرچند جمعى از فقهاء عظام مانند شهید ثانى علیه الرحمه دروغ رابطور کلى واطلاق از گناهان کبیره دانستهاند، لیکن پس از مراجعه به اخبار و روایات وارده درمقام،دانسته مىشود که دروغ داراى مراتبى است که بعضى ازآنها قطعا کبیره وبرخى اکبر کبائر ولى پارهاى کبیره بودنش مشکوک است »(دستغیب، ۱۳۸۸ج، ۱: ۲۷۴).
دروغ مراتب واقسامی دارد.«از اقسام دروغ، دروغهایی است که از روی هزل ومزاح وشوخی برای تفریح وخنده وغیره گفته می شود.مقتضای اخبارعامه ای که دلالت برحرمت مطلق کذب دارد،حرمت آن است وجمعی از فقها ءصریحاَ فتوی به حرمت آن داده اند وبعضی از فقهاء تفصیل داده اندوفرق گذارده اندبین جایی که قرینه ای برای نبودن قصد جدی درکلام است وجایی که قرینه ای نیست یا بودن نشانه برمزاح وشوخی،جایز وگرنه حرام خواهدبود،هرچند این قول بسیار متین است،لکن طریق احتیاط آن است که حتی بابودن قرینه برهزل هم ازاین قسم شوخی هایی که دروغ رادربردارد،خـودداری شود؛مخصوصاَکه ازاخبارمستفـیضه درمقام،حـرمت مطلقـاَفهمـیده می شود» (دستغیب ، ۱۳۸۸ج، ۱: ۲۸۵-۲۸۴).
۲-۲-۷-موارد جوازدروغ
آیات و اخبارفراوانی درمذمت و بزرگى گناه دروغ و شدت عقوبت و مفاسد و زیانهاى مترتبه بر آن آمده وازدروغ به قول زورتعبیر وبابتپرستى یکجا ذکر شده، بطوریکه خداونددر آیه ۳۰سوره ی حج می فرماید: «…فَاجْتَنِبُوا الرِّجْسَ مِنَ الْأَوْثَانِ وَاجْتَنِبُوا قَوْلَ الزُّورِ[۸۵]» وحضرت علی(ع) می فرماید:«مؤمن به آثار عظیمه ایمان نمىرسدتا اینکه دروغ را ترک کند؛چه از روى هزل باشدوچه ازروى جد[۸۶]»(دستغیب، ۱۳۸۸ج، ۱: ۲۸۵-۲۸۴).ولی همین دروغ دربعضی مواقع به دلیل اهمیت موضوع جایزبلکه، مستحب ودر برخى موارد واجب مىشود که در اینجا به پاره ای از آنها از منظر دستغیب اشاره می کنیم:
۲-۲-۷-۱- دفع ضررمالی ،جانی یا عرضی
هرگاه ضررمالی یا یاجانی یا عرضی متوجه خـودش یا دیگری ازافـرادمسلمین شود که به سبب دروغ گفتن بشود،آن ضرررادفع نمود،جایزاست،انسان دروغ بگویدواگر لازم شد،حتی قسم بخورد،هم مانعی بلکه،دربعضی ازمواردکه ضررفاحش مانندضررجانی درکارباشدواجب می گردد ؛به عنوان مثال،هر گاه ظالمی بخواهد،مسلمانی رابگیرد،بکشدیا بزندوآبروی اورا بریزد،اگرازشمامحلش را بپرسد،شما بروز دهید،مرتکب حرام شده اید،لـذاواجب است انکارنماییدواگرلازم شد،قسم بخوریدکه جایش رانمی دانیدویا اینکه مال مسلمانی نزدشما امانت باشدوظالمی آن مال رامطالبه کندواجب است انکار نمائید وچنان که با قسم بشوددفع کنیدواجب است قسم یاد کنید»( دستغیب، ۱۳۸۸ج، ۱: ۲۹۱-۲۹۰).
۲-۲-۷-۲- اصلاح ذات البین
«دومین موردی که دروغ گفتن جایزمی گردد،مورداصلاح است؛یعنی، هرگاه بین دو نفر مسلمان مخاصمه ونزاع وجـدال باشدوراه اصـلاح بین ایشان منـحصربه دروغ گفتن باشد،دروغ گفتن جـایز می شود،یا این که به سبب دروغ از پیدا شدن کینه ودشمنی بین دونفرمسلمان جلوگیری کرد ؛ مثلا، اگربین زن وشوهری بی مهری پیدا شده باشدوامکان داشته باشد،بینشان جدایی بیفتدو به طلاق منجر شود،جایز است، به دروغ بگوید،زن تودر فراقت، سخت ناراحت است وشدت علاقه اش به تو طوری است که ممکن است مریض شودو به زن هم سخنانی به همین مضمون بگویدوبه سبب این دروغ بین ایشان را التیام داده و از جدایی جلوگیری کند»( دستغیب، ۱۳۸۸ج، ۱: ۲۹۲).
ازرسول خدا (ص) روایت شده: «بجا نیاورده شخص عملى را بعد از بجا آوردن واجبات که بهتر باشد،ازاصلاح دادن بین مردم؛بگوید گفتار خوبى و افزوده کندکردارنیکى را[۸۷]»وامیرالمؤمنین (ع)در ضمن وصیت به حسن و حسین علیهما السّلام فرمود: بر شما باد اصلاح دادن ،زیرا خودم شنیدم ازجد شمارسول خدا (ص) که مىفرمود: به صلاح اندیشیدن و اصلاح دادن در میان مردم و قطع منازعات ایشان نمودن،از نمازوروزه، افضل است[۸۸].مرویست ازابو حنیفه سائق الحاج که گفت:بین من وشوهر دخترم بر سر میراثى نزاع بود ودر گفتگو بودیم که مفضل وکیل امام صادق (ع) برما گذشت وساعتى توقف نمود.سپس مارا بخانهاش بردو بین مارابه مبلغ چهار صددرهم اصلاح داد واز خودش این مبلغ رابمن دادو پس از اصلاح و تمام شدن نزاع گفت: بدانید این مبلغ را که به شما دادم از خودم نبود،بلکه مال مولایم امام صادق(ع)بودوآن حضرت به من امر فرموده که هرگاه بین دو نفراز اصحاب من نزاعى بود اصلاح ده بین آنها به مال من ( دستغیب، ۱۳۸۸ج، ۱: ۲۹۳).
ازآنچه که درمـوردجایز بودن دروغ به هنـگام اصلاح ذکـر شد،اهمیت این عبادت بزرگ تا اندازهاى آشکار مىشود،زیرادروغى که آن همه حرمت و شدت وعقوبت دارد،در اینمورد جایز بلکه ، مستحب ودربرخى مواردواجب مىشودو سرمطلب آنست که سعادت دنیویه و اُخرویه وبرخوردارى از حیات مادیه وروحانیه موقوف به اجتماع واتحاد قلوب است.هرگاه عدهاى از بشر بایکدیگر یکدل و یک جان شدند و هریک نفع دیگرى را نفع خود و ضرر دیگرى را ضرر خود بداند و هرچه براى خودخواست،براى دیگرى هم بخواهد.شکى نیست که هم حیات دنیویه ایشان به بهترین وجهى تأمین مىشودوهم به سعادت باقیه اخرویه وکمالات معنویه وروحانیه خواهند رسید،زیرااتحادواتصال قلوب براى خدا،سبب تقویت آنهادربرابرحملات ووسوسههاى شیطانى می گرددوگاه مىشود که راه شیاطین بر قلوبشان بکلى بسته مىگردد(دستغیب، ۱۳۸۸ج، ۱: ۲۹۴-۲۹۳).
گاهی برای خلاصی ورهایی جان یا مال مسلمان از شر ظالمی،قسم دروغ نیزجایز است . روایات وارده دراین مقام،بسیار؛ازآن جمله،شیخ انصاری علیه الرحمه درمکاسب نقل نموده ازحضرت صادق علیه السلام از امیرالمؤمنین علیه السلام که رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم فرمود:« قسم دروغ به خداوند یادکن وبرادر مسلمانت را نجات ده[۸۹]».
در صحیفه اسماعیل بن سعد از حضرت رضاعلیه السلام است که می گوید، از حضرت علیه السلام پرسیدم،راجع به کسی که برای نجات از شرسلطان قسم دروغ بخورد که فلان مال را ندارم ،حضرت فرمود: ضرری ندارد وپرسیدم آیا قسم دروغ برای حفظ مال دیگری از مسلمان چطور است ؟فرمود: ضرری ندارد[۹۰].
حضرت صادق علیه السلام فرمود:«قسم دروغی که کفّاره ندارد بلکه برای صاحبش اجر وثواب ثبت می شود،قسمی است که برای خلاصی جان یامال مسلمانی ازشرّظالمی ماننددزدوغیره یاد شود[۹۱] ».
دراین مقام دونکته رابایدمتذکرّبود:یکی،آنکه هرچندبرای دفع ضررمطلقاًدروغ جایزاست،لکن اگرضررمالی وقابل تحمّل باشدمستحب است،آن ضررراقبول کندودروغ نگویدچنان که ازامیرالمؤمنین علیه السلام است از نشانه ایمان،راست گفتن درموردی است که راستی ضررداشته باشد وترک کردن دروغ است،در جایی که منفعت داشته باشد[۹۲].نکته دیگر این است که چون مشهور فقهاء دراین مقام توریه را لازم دانسته اند،احتیاط آن است که اگربتواندوحرجی نباشد،ضرررا به توریه دفع نماید،نه به دروغ صریح»( دستغیب، ۱۳۸۸ج، ۱: ۲۹۲-۲۹۱).
۲-۲-۷-۳- دروغ درجنگ
درپارهاى ازروایات دروغ رادرمورد جنگ باکفار که بسبب دروغ گفتن غلبه بر دشمن حاصل مىشود،تجویز نموده است( دستغیب، ۱۳۸۸ج، ۱: ۲۹۴).
۲-۲-۷-۴– وعده به اهل
«مورددیگردروغ،در مقام وعده به اهل وعیال است؛بعنوان مثال،هرگاه همسر شخص،از شوهر خودچیزى رامطالبه کند،شوهر به او وعده دهد،اما قصد وفا کردن به آن رانداشته باشد. اما چون سند این قسم روایات ضعیف است،حکم بجوازآن مشکل می باشد مگراینکه اکراه واضطراردرمیان باشد؛ مثلا،اگروعده دروغى به اوندهد،مزاحمش مىشودواوراسخت ناراحت مىکندوخداى نکرده کار منجر به طلاق می گردد»( دستغیب، ۱۳۸۸ج، ۱: ۲۹۵-۲۹۴).
۲-۲-۸-مکروهات وآثارآن
«مکروه، کارى است که انجام ندادنش بهتر و ترک آن مطلوب شارع مقدّس است، ولى در فعل آن عقابى نیست»( دستغیب، ۱۳۹۰: ۱۵).