چه کار مىکنید؟ آیا دعواى عاشقانه است یا مرد مزاحمى بر سر راه او است؟ در مورد اول نمىتوانید دخالت کنید، در مورد دیگر، آن زن به کمک شما نیاز دارد. بنابراین، باید، در مورد اینکه آن زن به کمک شما نیاز دارد یا خیر، تصمیم بگیرید. دومین مرحلهٔ تصمیمگیرى براى کمکرسانی، تفسیر موقعیت است. در اکثر موارد، این تفسیر تحمیل مىشود. مثلاً، اگر بچهٔ همسایه، که مشغول بازى در کوچه است، ناگهان از ناحیهٔ چشم آسیب ببیند، آیا دو ساعت مى ایستد و از خود مىپرسید که او به کمک شما نیاز دارد یا خیر؟ همینطور است به هنگام زمین لرزه یا سیل، که مردم فرصت را از دست نمىدهند و براى تصمیمگیرى دربارهٔ کمکرساندن یا خیر، معطل نمىشوند. آنها وقت و پول خود را با رغبت تمام در اختیار آسیبدیدگان مىگذارند.
( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
درک موقعیت
براى آنکه بتوانیم به شخصى کمک کنیم، ابتدا باید بدانیم که چیزى اتفاق مىافتد. بنابراین، اولین مرحلهٔ شناختى که ما را در جهت رفتار کمکرسانى هدایت مىکند، درک موقعیت است. فرض کنید پاى پیرزنى در جلو خانهٔ شما پیچ مىخورد، او بر زمین مىافتد و پاى او مىشکند. مسلماً، اگر صداى کمکخواهى او را نشنوید، نمىتوانید به او کمک کنید و حتى بقیهٔ کسانى هم که بخواهند کمک کنند در وضعیت شما قرار خواهند گرفت.
بدین ترتیب به اعتقاد لاتانه و دارلیُ رفتار نوع دوستانه زمانی شکل می گیرد که فرد در مواجه با حالت های اضطراری به تمام مراحل جواب مثبت بدهد. یعنی متوجه وضعیت خاص شده باشد، وضعیت اضطراری را تفسیر کرده باشد، مسئولیت را برعهده گرفته باشد، راه کمک رسانیس را بلد باشد و با محاسبه پیامد ها تصمیم به مداخله بگیرد (بارون و بایرون، ۱۹۹۷: ۳۶۶).
۶-۲-۲– باتسون
باتسون در قالب نظریه همدلانه که عمدتا معطوف به تبیین ویژگی های مردمان نوع دوست است، نوع دوستی را بر حسب توانایی و میزان همدلی تبیین می کند و معتقد است افرادی که با مواجه با وضعیت های اضطراری قادر باشند خود را به جای فرد قربانی و نیازمند بگذارند، محتمل تر است اقدام به رفتار نوع دوستانه نمایند (دو و دیگران، ۱۹۹۰ :۲۸۸).
با توجه به نقش همدلی در نوع دوستی به توضیح بیشتر همدلی می پردازیم.
همدلی دربردارنده توانایی ایجاد روابط هماهنگ با دیگران است. برای تبیین بهتر این مفهوم می توان از تعبیر رایج » خود را به جای دیگران گذاردن » برای نگریستن از نقطه نگرش فرد استفاده کرد.
افرادی که در سازمانها در زمینه همدلی از مهارت بالایی برخوردارند، دارای ویژگی های زیر می باشند :
در مواقع تغییر و ابهام مکرراً دیگران را در جریان امور قرار می دهند.
تشریک مساعی بین کارکنان، مشتریان و تهیه کنندگان را بالا می برند.
سرمایه عقلانی سازمان را بهبود بخشیده و آن را به هدر نمی دهند.
انگیزش و رضایت شغلی کارکنان را افزایش می دهند.
به عملکرد کاری بهتری دست می یابند.
واژه همدلی برای اولین بار در دهه ۱۹۲۰ و توسط روانشناس آمریکایی ئی. بی تیچنر و برای اشاره به تقلید حرکتی مشاهده شده در یک کودک یکساله پس از مشاهده آشفتگی در کودک دیگر به کار رفت. همانگونه که گالو ( ۱۹۸۹ ) بیان کرده است : … یک پاسخ همدلانه پاسخی است که هم در بردارنده بعد عاطفی و هم بعد شناختی است. اصطلاح همدلی حداقل دارای دو مفهوم است. به مفهوم یک پاسخ شناختی، یعنی فهم و درک احساس دیگری و یا به مفهوم یک ارتباط عاطفی با فرد دیگر . از نظر کارل راجرز ( ۱۹۷۵ ) … حالت همدلی و یا همدلی نمودن دربردارنده درک دقیق چارچوب مرجع درونی فرد دیگر، به همراه ابعاد عاطفی آن می باشد.
در این حالت گرچه فرد همدلی کننده خود را به جای فرد مقابل می گذارد ولی با او همانند سازی نمی کند. هینز و اوری همدلی را تحت عنوان … توانایی تشخیص و فهم ادراکات و احساسات فرد مقابل و انتقال دقیق این فهم از طریق یک پاسخ پذیر اگر تعریف نموده اند (۲۵۷).
لغت نامه آمریکایی هریتیج همدلی را این گونه تعریف می کند : … فهم عمیق و صمیمانه آن گونه که احساسات، افکار و انگیزش های یک فرد برای فرد مقابل قابل درک می گردد.
در تعاریف مربوط به همدلی، همدلی نوعاً مستلزم ۱) توانمندی عاطفی در سهیم شدن در احساسات دیگری و ۲) توانمندی شناختی برای درک احساسات و دیدگاه دیگری می باشد.
علاوه بر این آگاهی مواقع تعاریف همدلی بر توانمندی انتقال احساسات و درک همدلانه از طریق ابزارهای کلامی و یا غیر کلامی تاکید نموده اند. جنبه های مهم همدلی عبارتند از :
۱- آگاهی از حالت هیجانی فرد مقابل
۲- درک آن حالت
۳- همانند سازی فردی با موقعیت
۴- ارائه پاسخ عاطفی مناسب ( باولک،۲۰۰۳ )
کلود اشتینر نیز همدلی را به عنوان حس ششم تعریف می کند. « نمی توان هیجانات افراد را شنید، دید و یا در مورد آنها فکر کرد » ( آکیندجو به نقل از اشتینر، ۱۹۹۷ ).
بر اساس ادبیات مربوط به همدلی ۱) داشتن همدلی در ارتباط با دیگری، مستلزم احساس یا تجربه هیجان مشابه با هیجان آن فرد می باشد. ۲) هیجانی که فرد آن را به عنوان همدلی تجربه یا احساس می کند باید به طریقی خاص ایجاد شده باشد و ۳) این هیجان نیز باید به نحوی خاص تجربه و احساس شود ( نیلسن، ۲۰۰۳ ).
ظاهراً قابلیت و توانمندی همدلی نقش عمده ای در متمایز ساختن افرادی که در رفتار نوعدوستانه درگیر شده یا نمی شوند، بازی می کند. وقتی که فرد همدل اینگونه ادراک می کند که فرد دیگری ناراحت است در نتیجه همدلی خود، آن ناراحتی را تجربه می کند. نشان دادن آشفتگی دیگران در کودکان ۱۲ ماهه ( برادرز، ۱۹۹۰ ) و نیز در میمونها و گوریلها ( آنگرر و همکاران، ۱۹۹۰ ) دیده شده است.
انسانها به لحاظ همدلی تفاوت چشمگیری با یکدیگر دارند. برخی از افراد با دیدن کوچکترین ناراحتی در کسی عمیقاً تحت تاثیر قرار می گیرند. در حالی که برخی دیگر که آنها را جامعه ستیز باید نامید نسبت به وضعیت عاطفی دیگران بی اعتنا و غیر حساس می باشند. افراد همدل علاوه بر احساس آشفتگی فردی به خاطر آشفتگی دیگران دارای سه ویژگی دیگر هستند :
۱) دارا بودن احساس همدلانه – احساس نوعی نگرانی و دغدغه خاطر نسبت به نیازهای دیگران
۲) محاوره درونی – توانایی گذاردن خود به جای دیگری
۳) احساس همدلی خیالی برای یک شخصیت سینمایی و غیر واقعی که به رفتارهایی از قبیل : گریه کردن هنگام تماشای یک فیلم غمناک نمایان می گردد ( بارون و بیرن به نقل از آیزنبرگ و همکاران، ۱۹۹۱، تروبستhttp://rahacenter.com/ ، کولینز و امبری، ۱۹۹۴ )
افرادی که در این ابعاد از همدلی بالایی برخوردارند هنگامی که فردی در اطراف آنها مشکل دارد پاسخ عاطفی و هیجانی نشان می دهند و در تعاقب آن در صدد رفع آن مشکل برمی آیند.
فردی که همدل است در قبال زندگی و احساسات اطرافیان خود نوع دوستی و همیاری نشان می دهد ( توماس، ۲۰۰۲ ). بر عکس کسانی که فاقد همدلی اند بدون در نظر داشتن سایرین و تاثیر اعمالشان بر آنان، صرفاً به علایق و جاه طلبی های خود توجه دارند ( بلاک، ۲۰۰۰ ).
طبق نظر هافمن، همدلی از یک سیر طبیعی برخوردار است. پس از یکسالگی، کودکان از تمایز خود با دیگران، آگاهی بیشتری حاصل می کنند و در صدد بر می آیند تا کودک دیگری را که گریه می کند آرام نمایند. در حدود سن ۲ سالگی کودکان تشخیص می دهند که احساسات فرد دیگر با احساس آنها متفاوت می باشند و در نتیجه نسبت به سر نخ هایی برای کشف چگونگی احساس کودک دیگر حساس تر می گردند. در اواخر کودکی، رشد همدلی سرعت بیشتری پیدا می کند و کودکان به راحتی می توانند احساس آشفتگی و ناراحتی را در دیگران درک نمایند ( باولک، ۲۰۰۳ ).
دانیل باتسون، روانشناس اجتماعی ( ۱۹۸۷، a 1990، b 1990 ) پیشنهاد می کند که کمک کردن به دیگران به این علت است که ما واقعاً برای دیگران و درد و الم آنها اهمیت قائل هستیم. این اهمیت قائل شدن و توجه نشان دادن به رنج و ناراحتی دیگران به همدلی و شفقت و درک ما از چگونگی احساس فرد نیازمند کمک بر می گردد.
احساس همدلی در بردارنده همدردی، دلسوزی و احساس غمگینی است ( ایزنبرگ و میلرhttp://rahacenter.com/، ۱۹۸۷ ).
تجارب شناختی و یا عاطفی زیر بنایی همدلی چیست ؟ دانیل باتسون، شانون ارلی و جیووانی سالوارانی (۱۹۹۷) در جواب این پرسش پیشنهاد کرده اند که محاوره ادراکی اساس اعمال نوعدوستانه و یاورانه را تشکیل می دهد.
طبق نظر باتسون و همکارانش محاوره ادراکی دارای دو بعد است یکی دگر ادراکی و دیگری خود ادراکی.
هنگامی که فرد در خصوص نحوه ادراک فرد نیازمند کمک فکر می کند، دور نمای ادراک دگری به جریان افتاده است. دور نمای ادراک خود نیز هنگامی روی می دهد که افراد خود را در موقعیت فرد نیازمند کمک گذارده و تصور می کنند که در آن صورت چه احساساتی می داشتند ؟ ( بوردنز و هورووتیز، ۲۰۰۲ ).
مراحل همدلی
فرایند همدلی کردن را می توان به سه فرایند : جابه جایی نقش، فرض نقش و درونی سازی تقسیم نمود.
جابه جایی نقش : این امکان را به هر یک از افراد گروه می دهد تا به طور ذهنی نقش محوله خود را با نقش سایر اعضا تعویض نمایند تا بتوانند به نحو منصفانه تری با آنها رفتار نمایند.
درونی سازی : درونی سازی سنگ پایه همدلی است زیرا بدون آن، کلیه تلاشهای صرف شده در مراحل جابه جایی نقش و فرض نقش به نتیجه چندان مطلوبی منتج نخواهد شد. بدون درون سازی مراحل قبلی به نحوی ناقص انجام شده و به زودی به فراموشی سپرده می شود. درون سازی ماهیتاً به افراد در کسب تجارب معنی دار کمک می کند. زیرا حتی هنگامی که فرد به لحاظ فیزیکی در افراد در کسب تجارب معنی دار کمک می کند. زیرا حتی هنگامی که فرد به لحاظ فیزیکی در تجارب واقعی زندگی دیگری حضور ندارد اما قادر خواهد بود تا به کمک تصور و تخیل خود، خود را در آن تجارب و موقعیت ها قرار دهد. به این ترتیب این تجارب جزئی از او می شوند گویی که خود واقعاً در حال تجربه آنها است. بدین وسیله، همدلی مانند یک ابزار در جهت پیشگیری و مهار تعارضات بین فردی عمل می کند و حتی اگر تعارضاتی نیز بروز نمایند از وخامت آنها خواهد کاست. البته تاثیر همدلی با افزودن تکنیک های دیگر مانند : ارتباط صادقانه، گوش دادن فعال و ادب ورزی، افزایش می یابد. ( آکیندجو، ۲۰۰۰ ).
اما به طور کلی پژوهشگران و نظریه پردازان بر سر دو نوع اساسی همدلی، یعنی همدلی شناختی و همدلی عاطفیhttp://rahacenter.com/ توافق دارند. گر چه از اصطلاحات مختلفی برای اشاره به این دو نوع همدلی استفاده شده است اما آنچه واضح است این است که همدلی شناختی، عمدتاً به معنای شریک شدن در دیدگاه ذهنی فرد مقابل می باشد. حال آنکه مراد از همدلی عاطفی، پاسخهای عاطفی ارائه شده به فرد مقابل است. که یا با احساسات آن فرد مشابه بوده ( همدلی موازی ) و یا واکنشی به تجارب عاطفی آن فرد می باشد ( همدلی واکنشی ).
در ادبیات مربوطه، از همدلی شناختی، غالباً تحت عنوان گفتگوی درونی و پذیرش نقش یاد شده است. به همین ترتیب غالباً به همدلی عاطفی، همدردی، همدلی هیجانی، صحبت دورنمایی همدلانه یا پاسخگویی عاطفی نیز اطلاق شده است ( والتر، ۱۹۹۹ ).
باتسون در خلاصه پژوهشهای مربوطه در این زمینه عنوان دارد که گاهاً مردان بیش از زنان یاری می رسانند و گاهی مواقع زنان بیش از مردان یاری می نمایند و گاهی مواقع نیز، جنسیت یاری کننده تاثیری در این میان ندارد. به همین شکل هاوارد و پیلیاوین ( ۲۰۰۰ : ۱۱۰۰ ) مشاهده نمودند که یاریگری مردان یا زنان در یک موقعیت تا حد زیادی بستگی به ماهیت کمک مورد لزوم دارد. در پژوهش اسمیت ( ۲۰۰۳ ) مشخص گردید که جنسیت قویاً با همدلی و ارزشهای نوع دوستی ارتباط دارد و زنان در این باره نسبت به مردان برتری دارند. ولی جنسیت، عامل تاثیر گذاری بر رفتارهای نوعدوستانه محسوب نمی شود.
خواه به دلیل تفاوت ژنتیکی و یا به دلیل تجارب فرهنگی متفاوت، زنان در مقیاسهای همدلی نمرات بالاتری می آورند ( تروبست و همکاران، ۱۹۹۴ ). البته شواهدی وجود دارد دال بر اینکه آموزش همدلی می تواند این تفاوت را کاهش دهد. رونالد لوانت در کتاب خود به نام ساختار جدید مردانگی، دو نوع همدلی را شناسایی کرده است : یکی همدلی عاطفی و دیگری همدلی رفتاری. همدلی عاطفی آگاه بودن از احساسات دیگری است و همدلی رفتاری به توانمندی مشاهده دیگران و مشکلات آنان در چاره اندیشی و حل مسئله یابی رفع مشکلات آنها گفته می شود.
لوانت اعتقاد دارد که مردان در فرایند اجتماعی سازی یاد می گیرند که همدلی عاطفی کمتر و در عوض همدلی رفتاری بیشتری از خود نشان دهند. در حالی که این وضعیت در زنان بالعکس است.
هاویلاند و مالاتستس ( ۱۹۸۱ ) عنوان کرده اند که پسران به لحاظ ذاتی واکنش عاطفی و هیجانی بیشتری را در مقایسه با دختران نشان می دهند. مردان به راحتی از جا می پرند، زودتر هیجان زده می شوند، تحمل کمتری برای تنش و ناکامی داشته، زودتر آشفته می شوند و نوسان عاطفی بیشتری بین حالتهای هیجانی دارند ( باولک، ۲۰۰۳ ).
تا کنون در مورد تاثیر عامل سن بر همدلی مطالعه چندانی صورت نگرفته است. زیرا اکثر پژوهشهای انجام شده بر روی جمعیت های دانش آموزی بوده است که این جمعیت ها به لحاظ سنی تنوع چندانی نداشته اند. با این حال برخی پژوهشها پیشنهاد می کنند که ممکن است میزان نوع دوستی در بین میانسالها بالاتر و در میان افراد جوان و پیر پایین تر باشند ( دوویدیو، ۲۰۰۰، داستون و همکاران، ۱۹۸۹ ).
در پژوهش اسمیت ( ۲۰۰۳ ) ، سن از یک رابطه نسبی با همدلی و نوع دوستی برخوردار می باشد. ظاهراً همدلی با افزایش سن، افزایش می یابد ولی احتمالاً پس از سن ۶۵ سالگی با کاهش مواجه می شود ( البته تنها در یک مقیاس، این رابطه از معنا داری آماری برخوردار بوده است ).
این الگو برای ارزشهای نوعدوستانه نیز یکسان بوده است.
متغیرهای دیگر جمعیت شناسی به طور کلی و تحصیلات به طور اخذ، به نحو گسترده و جامع در ادبیات مربوط به همدلی و نوع دوستی بررسی نشده اند. ولی برخی تحقیقات نشانگر آنند که افراد با تحصیلات بالا، حمایت بیشتری از سیاست های رفاهی به عمل آورده و بیشتر در این زمینه داوطلب می شوند ( برکووتیز و لوترمان، ۱۹۶۸، دوویدیو، ۲۰۰۰ وب[۴۱]، ۲۰۰۰ ).
در پژوهش اسمیت ( ۲۰۰۳ ) همدلی و نوع دوستی در رابطه با متغیرهای تحصیلات و درآمد خانوادگی تفاوت کمی با یکدیگر داشته اند. ارزشهای مبتنی بر نوع دوستی در بین افراد تحصیل کرده بالاتر می باشد و رفتارهای مبتنی بر نوع دوستی در میان افراد دارای درآمد پایین تر، بیشتر می باشد.