در مهرومومهای اخیر استفاده از فناوریهای ارتباطی و اطلاعاتی[۳۶] (ICT) در بین کارکنان رو به افزایش داشته و بهنوعی آن ها را به سمتی برده که کمتر کارکنان سطوح سرپرستی و کارکنان ردههای پایین سازمان را به صورت رودررو ملاقات مینمایند (پاپاستگیو[۳۷]،۲۰۱۰). سازمانهای پیچیده به طور مداوم در جستجوی راههای جدید برای گسترش دادن پارامترهای اعتمادسازی هستند و همکاری و مشارکت را در بین کارمندانشان تقویت میکنند بهویژه در محیطهای کاری که وابسته به عملکردهای مشارکتی و تیمی برای بالا بردن ارزشهای حاکم میباشد (جونگ[۳۸] و همکاران، ۲۰۰۳).
هنوز ارتباط با رهبری تحولگرا، آگاهی احساسی، یک سبک رهبری است که شدیداًً با کارآمدی و رضایت پیروان رهبران ارتباط دارد. بین شخصیت، ارزشها و رفتار با شیوه ارتباط بین فردی یک فضای سهبعدی وجود دارد. این ابعاد شامل بعد عمودی در فضا، بهطرف بالا و پایین یا تسلط، در مقابل به عنوان صفت مشخصهای از شخصیت مربوط میشود. این بعد از میزان حرف زدن با شخص و همچنین از میزان رابطهای که برقرار میکند، مشخص میشود. افرادی که در این سلسلهمراتب بالاترند، احتمالاً ازنظر صفات مشخصه تسلط، برونگرایی و ماجراجویی در ردهی بالاتری قرار دارند و احتمالاً با توفیق مادی روبرو شده و موفقیت بالاتری در این زمینهدارند. اینچنین شخصی، در عین مسلط بودن و نیز موردعلاقه بوده، مایل به جلب توافق دیگران است و بهاحتمالزیاد در آزمونهای سنجش شخصیت رده بالایی را ازنظر اجتماعی بودن و شاید رهبری دارا باشد و معمولاً برای کسب موفقیت اجتماعی و شهرت ارزش قائل است، از سوی دیگر تسلط نیز ممکن است همراه با رفتار غیردوستانه و تمایل به عدم موافقت با دیگران میباشد. (جونگ و همکاران، ۲۰۰۳).
۲-۳ هوش هیجانی
۲-۳-۱ هیجان و هوش هیجانی
واژه هیجان اصطلاح تعریف ناپذیری است که وسعت کاربرد بسیاری در روانشناسی و روانپزشکی دارد، اصطلاحی که روانشناسان و فلاسفه بیش از یک قرن درباره معنای دقیق آن به بحثوجدل پرداختهاند. در فرهنگ لغت آکسفورد معنای لغوی هیجان چنین ذکرشده است: هر تحریک در ذهن، احساس، عاطفه و هر حالت ذهنی قدرتمند یا تهییج شده هیجان نامیده میشود. گلمن واژه هیجان برانی اشاره به یک احساس فکر و حالت روانی و بیولوژیکی مختص آن و دامنهای از تمایل به عمل کردن بر اساس آن به کار میبرد (گلمن،۱۹۹۵).
هیجان به معنی تحریک، حرکت، حالت تنش یا تهییج مشتق شده است. هیجانها معمولاً واکنش کوتاهمدت، شدید، مقطعی به شمار میآیند و از خلق که حالت مسلط و دوام یافته به شخص میباشد متمایز هستند (پورافکاری، ۱۳۷۲).
هیجانها میتوانند رفتار را فعال ساخته و هدایت کنند، غالباً هیجانها را رویدادهایی بیرونی برمیانگیزاند و محرکهای فراوانی میتوانند هیجانها را فراخوانند. هر هیجان شدید چند مؤلفه کلی دارد (لازاروس ۱۹۹۶). مؤلفههای هیجان عبارتاند از: تجربه ذهنی هیجان، پاسخهای جسمانی و فیزیولوژیکی فرد، شناختهای شخصی درباره هیجان و موقعیتهای، جلوههای چهرهای بیانگر و گرایش به اعمال معین و پیامدهای آن (براهنی ۱۳۷۸).
تجربه هیجانی پیامدهای کلی به دنبال دارد: یکی از پیامدهای آن این است که هیجان گاهی به افراد نیرو میبخشد و گاه نیز رفتار آن ها را نابسامان میکند. هیجان ملایم میتواند بر هشیاری بیفزاید حالآنکه هیجان شدید میتواند موجب اختلال هشیاری شود. پیامد دیگر اینکه وضعیت هیجانی بر ارزیابی شخص از افراد و اشیاء بر روند رویدادهای آینده اثر میگذارد وقتی شخص در حالت ناخوشایند هیجانی است در میزان خطرات و ناملایمات زندگی اغراق میکند و وقتی در حالت مطبوع هیجانی است خطرات را ناچیز میشمارد (همان منبع).
نظریه های متعددی در زمینهی هیجان مطرح است که هر یک با تأکید و توجه بیشتر بر یکی از مؤلفههای هیجان آن را تعریف کرده و موردبررسی قرار دادهاند. همچین تعداد هیجانهای شناختهشده با در نظر گرفتن ترکیبات، گوناگونی، تحولات و اختلافات جزئی میان آن ها به صدها نوع میرسد.
عنوان برخی از گروههای اصلی ازاینقرار است:
خشم، اندوه، ترس، شادمانی، عشق، شگفتی، نفرت، شرم.
۲-۳-۲ رابطه هیجان با تفکر
امروزه، جایگاه هیجانها در نظر گرفتن تصمیمهای عاقلانه و تفکر ثمربخش شناختهشده است و برقراری تعادل هشیارانه میان هیجان و تفکر از جانب متخصصان به منظور زندگی بهتر و رشد یافته تر، مورد تأکید واقع میشود. همچنان که ارسطو مطرح میکند احساسات بشر زمانی که بهخوبی به کار گرفته شوند با خرد و منطق همراهاند و به تفکر و ارزشها و بقای او جهت میدهند اگرچه بهآسانی میتوانند به خطا بروند. از دیدگاه او مشکل انسان در این نیست که از هیجان برخوردار است بلکه آنچه اهمیت دارد مناسب بودن هیجان و نحوه ابراز آن است (گلمن، ۱۹۹۵).
۲-۳-۳ اساس زیستی و هوش هیجانی
میراث ژنتیک به هر انسانی مجموعهای از هیجانهای مشخصی را عطا کردهاست که خلقوخوی او را تعیین میسازد اما پژوهشگران معتقدند که مدار مغزی متصدی هیجانها به صورتی غیرمعمول انعطافپذیر است یعنی خلقوخوی افراد مقدر و غیرقابلتغییر نیست. نقش بستن مجموعه هیجانها در سلسله اعصاب، به شکل گرایشهای فطری و خودکار، گواهی بر ارزش حیاتی آن ها است.
مراکز هیجانی از ابتداییترین ساختارهای مغز سر برآوردهاند و سپس در طول تکامل سیستم لیمبیک و بعد قشر تازه مخ یا مغز متفکر پدید آمده است. در انسان بادامه مغز در بالای ساقه مغز و نزدیک انتهای سیستم لیمبیک قرارگرفته است. هیپوکامپ و بادامه مغز اکثر کارهای مربوط به یادگیری و حافظه را انجام میدهند. نقش هیپوکامپ در حافظه و تخصص بادامه در مسائل هیجانی تعیینشده است. هرگاه بادامه مغز که مخزن خاطرات هیجانی است آسیب ببیند منجر به ناتوانی در ارزیابی معنای هیجانی وقایع میشود که به آن کوری عاطفی گفته میشود.