۱. دین مبین اسلام ناظر به چند بعد از زندگی انسان است؟
۲. مرامنامه اخلاقی برخاسته از قرآن کریم و سنت معصومین علیهم السلام اساس سعادت بشر را در چه چیزی پایه ریزی می کند؟
۳. آیا آثار عمل به آموزه های سعادت بخش در دنیا برای انسان ظاهر می شود ؟آیا اسلام صرفا دین آخرت انسان هاست؟
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
۴. متخلق شدن به فضائل اخلاقی و دوری از رذائل چه تأثیراتی بر موفقیت دنیوی انسان دارد؟
۱-۴. فرضیات تحقیق
۱. دین مبین اسلام ناطر به دو بعد از زندگی انسان است یعنی زندگی دنیایی و زندگی آخرتی
۲. مرامنامه اخلاقی اساس سعادت معتقدان و متدینین را در دنیای انسان که مزرعه آخرت او است پایه ریزی می کند
۳. آیا آثار عمل به آموزه های سعادت بخش در دنیا برای انسان ظاهر می شود، یا اسلام صرفاً دین آخرت انسان ها و متضمن حیات دنیوی او نیست بلکه دنیا را مرحله ای از سعادت که لازم است کسب شود می داند.
۱-۵. پیشینه تحقیق
بحث اخلاق از زمان خلقت انسان آغاز شد و خداوند پیامبران را یکی پس از دیگری برای سعادت انسان ها فرستاد. در دین مقدس اسلام اخلاق جایگاه ویژه ای دارد زیرا عامل رسیدن به رستگاری و راه رسیدن به سعادت را آراسته شدن فضایل و دوری از رذایل می داند. خداوند با بعثت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم تمام تعالیم بشر را در قالب کتاب آسمانی نازل کرده است و بعد از ایشان اهل بیت علیهم السلام باعث گسترش مکارم اخلاقی در میان مردم بوده اند و هدایت انسان ها را به عهده گرفته اند. در مکتب ایشان مردان بزرگی که هریک از آن ها را می توان یکی از عالمان عصر خود شمرد پرورش یافته اند .این مردان الهی با تدوین و تنظیم کتب خدمات شایانی در این زمینه کرده اند .از جمله کتبی که در زمینه اخلاق نگارش یافته است می توان به چند دسته تحقیق اشاره کردکه از جمله تفاسیر نگاشته شده در طول تاریخ تفسیر و به خصوص تفاسیری که اکنون از اقبال خوبی در حوزه تدوین تفسیر برخوردار بوده اند نظیرتفسیر المیزان (نوشته علامه محمد حسین طباطبایی) و تفسیر نمونه (نوشته آیت الله ناصر مکارم شیرازی) و …
دسته دیگر کتاب های حدیثی شامل اصول کافی(اثر شیخ کلینی)و بحارالانوار(اثر علامه محمد باقر مجلسی) و ثواب الاعمال و عقاب الاعمال(اثرشیخ صدوق) و… اشاره کرد. دسته سوم کتاب هایی است که مستقیماً به موضوع اخلاق پرداخته اند شامل معراج السعاده(اثر ملا احمد نراقی)و تحقیقات جدید نظیر بهشت اخلاق (اثر مهدی نیلی پور)، پیام قرآن و اخلاق در قرآن (اثر آیت الله ناصر مکارم شیرازی)و … می باشد.
۱-۶. محدودیت های تحقیق
بی شک یکی از موانعی که همواره در راه تحقیق و پژوهش قرار دارد مسأله محدودیت ها و دشواری های تحقیق است. پژوهش و تحقیق در ذات خود دارای سختی ها و دشواری هایی است اما این محدودیت ها نه تنها مانع کار نشد بلکه به لطف خداوند، محقق را در رهسپاری علمی مستحکم و مصمم تر نموده است. شاید اگر عدم دسترسی آسان به منابع مورد نظر را به عنوان محدودیت تحقیق ذکر کنم به مورد باشد.
۱-۷. واژگان تحقیق
۱-۷-۲. سعادت
خلیل ابن احمد “سعد” را نقیض نحس و سعادت را نقیض شقاوت دانسته است:« السعد: نقیض النحس فی الأشیاء یوم سعد و یوم نحس … و سعد فلان یسعد سعداً و سعاده فهو سعید و یجمع سعداء، نقیض أشقیاء»[۶]
صاحب کتاب لسان العرب نیز، “سعد” را هم معنای یمن و نقیض نحس دانسته و سعادت را مخالف شقاوت بیان کرده است.[۷]
راغب اصفهانی چنین در مورد سعادت گفته است :« سعد و سعاده به معنای یاری کردن کار های خدایی و الهی است برای رسیدن انسان به خیر و نیکی و نقطه مقابلش شقاوت است. می گویند سعد و اسعد الله (خداوند به نیکیش رسانید و یاریش کرد )»[۸]
در کتاب الطراز نیز معنی ای مشابه آن چه در مفردات آمده، مطرح شده است:« سَعَادَهً: عاونَتْهُ الأُمُورُ الإِلهیَّهِ على نَیْلِ الخیرِ و قویت أَسبابُ النّعمهِ لدیهِ، فهو سَعِیدٌ من سُعَداء»[۹]
علامه مصطفوی نیز در التحقیق فی کلمات القران الکریم ریشه ماده سعد را به این معنا دانسته است:« ریشه آن به معنی آن حالتی است که خیر و برتری و صلاح را می طلبد»[۱۰]
بنابراین می توان این طور جمع بندی کرد که مثلاً وقتی می گوییم فلانی به سعادت رسیده است یعنی در حالتی است که خداوند او را به گونه ای یاری می رساند که خیر و برتری و صلاح به او می رساند.
۱-۷-۳. اخلاق
ابن منظور در لسان العرب در ذیل واژه اخلاق می نویسد:« الخُلُق و الخُلْق: به معنای دین و طبیعت و سرشت است.»[۱۱]
در مفردات، ذیل واژه اخلاق چنین آمده است: « خَلق و خُلق در اصل یکی است مانندشَرب و شُرب ولی کلمه خَلق مخصوص اشکال و اجسام و صورت هایی است که با حواس درک می شود و خُلق ویژه قوا و سجایایی است که با فطرت و دید دل درک می شود.»[۱۲]
علامه مصطفوی که ریشه و اصل معنای واژه ها را استخراج می کند در ماده خلق آورده است:« خُلق به معنی آنچه از طبیعت و سرشت خلق شده است و در سرشت و سجایا و ویژگی های باطنی بکار گرفته شده است.»[۱۳]
۱-۷-۴. دنیا
صاحب کتاب العین دنیا را از ریشه «دنو» به معنی قرب و نزدیک بودن دانسته است و می گوید:« سمیت الدُّنْیَا لأنها دنت و تأخرت الآخره»[۱۴]
راغب اصفهانی در مفرات نیز معنی « اول » را برای دنیا در مقابل آخرت برگزیده است: «دنیا: دنو؛ نزدیکی ذاتی ومادی است یا حکمی و معنوی.. این واژه برای نزدیکی مکانی و زمانی و منزلت و مقام نیز به کار می رود … دُنْیَا بمعنى اوّل در مقابل آخرت است مثل: آیه خَسِرَ الدُّنْیا وَ الْآخِرَهَ- ( ۱۱/ حج)»[۱۵]
بنابر این مراد ما از دنیا همان زندگی اول و قبل از مرگ می باشد.
۱-۷-۵. فلاح
خلیل بن احمد در «العین» فلاح را بقای در خیر معنی کرده است:«الفَلَاح، و الفَلَح لغه، البقاء فی الخیر، و فَلَاح الدهر: بقاؤه»[۱۶]
در لسان العرب معنی پیروزی و نجات را علاوه بر آن چه در العین آمده بود بیان کرده است:« فلح و فلاح : پیروزی و نجات و باقی ماندن در خیر است.»[۱۷]
در کتاب مفردات بطور کامل و دقیق معنی فلاح بررسی شده است:« فلاح :پیروزی و رسیدن به آرزو است که دو گونه است ۱. فلاح و پیروزی دنیایی : در سعادت هایی است که زندگی دنیا با آن ها پاک و پاکیزه می شود و همان بقا عزت و بی نیازی است ۲. رستگاری و فلاح حقیقی یا اخروی که در چهار چیز است: الف- بقا و جاودانگی بدون فنا ب- بی نیازی و بدون فقر و نیازمندی ج- عزت و بدون خواری و ذلت د- دانایی و علم بدون جهالت و نادانی و از این جهت گفته شده «لا عیش الا عیش الآخره : هیچ حیات و زندگی نیست مگر حیات آخرت »»[۱۸]
بنابراین منظور ما از فلاح دنیایی همان رستگاری و پیروزی ای است که در زندگی تا قبل از مرگ انسان به آن می رسد.
۱-۷-۶. فوز
در کتاب العین در مورد معنی واژه فوز چنین آمده است :«الْفَوْزُ: الظفر بالخیر، و النجاه من الشر »[۱۹]
ابن منظور در لسان العرب نیز همین معنی را برای فوز آورده است:«نجات و پیروزی با امنیت و خیر است.»[۲۰]
در قاموس قرآن به نقل از مرحوم طبرسی آورده که فوز و فلاح ونجات نظیر هم هستند.[۲۱]
علامه مصطفوی در التحقیق فی کلمات القرآن الکریم ذیل واژه فوز می نویسد:« [فوز] رسیدن به خیر و نعمت است در حالی که در فلح گفتیم که فوز مرتبه ای است بعد از فلاح »[۲۲]
فصل دوم:
اخلاق
۲-۱. تعریف علم اخلاق
یکی از مهم ترین و اساسی ترین علوم اسلامی و بشری علم اخلاق است . علمای اخلاق برای علم اخلاق تعاریف متعددی ذکر کرده اند. در اینجا برای رعایت اختصار به تعریف علامه طباطبایی در تفسیر المیزان اکتفا می کنیم ایشان علم اخلاق را در جلد اول المیزان چنین تعریف کرده اند: « علم اخلاق فنی است که درباره ملکات (حالات ثابت ) انسانی بحث می کند ملکاتی که مربوط به قوای نباتی ، حیوانی و انسانی اوست تا فضائل آن را از رذائلش جدا کند و معلوم کند کدامیک از ملکات نفسانی انسان خوب و مایه کمال اوست و کدامیک بد و مایه نقص اوست تا آدمی بعد از شناسایی آن ها خود را به فضائل بیاراید و از رذائل جدا کند .»[۲۳]
یکی از نکاتی که در مورد ویژگی های علم اخلاق از این تعریف به دست می آید این است که “جنس” این تعریف را علامه از سنخ فن دانسته اند «علم اخلاق فنی است ….» و از مشخصه های فن این است که مربوط به باید ها و نباید ها است همانطور که استاد شهید مرتضی مطهری به این مطلب در کتاب انسان کامل به آن اشاره کرده اند: « اخلاق فن است نه علم ، یعنی مربوط است به باید نه آنچه هست ، یعنی مجموع آن خصلت هایی که انسان باید و یا بهتراست داشته باشد.»[۲۴]
۲-۲. تعریف اخلاق
اخلاق در لغت عرب، جمع «خُلق» و «خُلُق» به معنای سرشت و سجیه[۲۵]، اعم از سرشت نیکو و پسندیده (مانند جوانمردی) یا سرشتناپسند و زشت (مانند فرومایگی) است. معنای اصطلاحی اخلاق را علمای اخلاق چنین تعریف کرده اند :« هیئت ثابت نفسانی که افعال به آسانی و بدون فکر و نظر، از آن صادر می شود. اگر افعالی که از این هیئت صادر می شود شرعاً و عقلاً پسندیده باشد این هیئت را خلق نیکو گویند و اگر زشت و ناپسند باشد خلق بد نامیده می شود. »[۲۶]
بنابراین حالات نفسانی تا به شکل خلق و خوی ثابت در نیامده باشد به عنوان ” اخلاق ” شناخته نمی شود ؛ مثلاً اگر کسی یک یا چند بار بخشش کند ، نمی شود گفت وی شخصی سخی است و یا اگر فقط چند مرتبه محدود عملی شجاعانه از وی سر بزند متصف به صفت شجاعت نمی شود و … . لذا این گونه حالات آنگاه عنوان خُلق پیدا می کند که به شکل ملکه و خلق ثابت درآمده باشد .
۲-۳. جایگاه اخلاق در دین اسلام
اگر نگاهی در قرآن و روایات و متون اسلامی اندازیم می بینیم یکی از مسائل پر اهمیت و مهم در دین مبین اسلام اخلاق و تربیت اخلاقی است، چنانچه قرآن کریم تربیت و تزکیه را جزء اهداف اصلی بعثت انبیا می داند: « لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلىَ الْمُؤْمِنِینَ إِذْ بَعَثَ فِیهِمْ رَسُولًا مِّنْ أَنفُسِهِمْ یَتْلُواْ عَلَیهْمْ ءَایَاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَ الْحِکْمَهَ وَ إِن کاَنُواْ مِن قَبْلُ لَفِى ضَلَالٍ مُّبِین »[۲۷]
«خداوند بر مؤمنان منت نهاد [نعمت بزرگى بخشید] هنگامى که در میان آنها، پیامبرى از خودشان برانگیخت که آیات او را بر آنها بخواند، و آنها را پاک کند و کتاب و حکمت بیاموزد هر چند پیش از آن، در گمراهى آشکارى بودند.»