(مثنوی ۱/۳۱۰۶)
۲) نکات بلاغی: مهل با دلّ: کلمه قافیه است، ««خِیرُالْکَلَام مَاقَلَّ وَدَّلَ»، ضرب المثل «خَیرُ الْکَلَامِ مَا قَلَّ وَ دَلَّ»، نوع شعر ملمع است، آرایه واج آرای(ف، ر). و (کلیات، مصلح الدین سعدی شیرازی، ۱۳۷۴: ۸۱۶)». (علی عبدالله، ۱۳۶۹: ۳۳۶)
کـم گـــوی و گـــزیده گـــوی چــون دُّر
تـاجهـــان زانــدک تــو شـــــود پـــــر
سعدیا قصه ختم کـــــن بـــــه دعـــــــا
اِنَّ خَیْــــــرُ الْکَـــــــلامِ مَا قَـــــلَّ وَ دَلَّ
۳) شرح مفاهیم عرفانی: فقر: بدان که درویشی را اندر راه خداوند ـ عزّوجلّ ـ مرتبتی عظیم است، ودرویشان را خطری بزرگ، خداوند در سوره بقره آیه(۲۷۳): (لِلْفُقَرَاء الَّذِینَ أُحصِرُواْ فِی سَبِیلِ اللّهِ لاَ یَسْتَطِیعُونَ ضَرْبًا فِی الأَرْضِ یَحْسَبُهُمُ الْجَاهِلُ أَغْنِیَاء مِنَ التَّعَفُّفِ). صدقات مخصوص فقیرانی است که در راه خدا ناتوان و بیچاره اند و توانایی آن که کاری پیش گیرند، ندارند و از فرط عفاف چنان احوالشان به مردم مشتبه شود که کسی از حال آنها آگاه نباشد. سوره نحل آیه(۵۷): (ضَرَبَ اللّهُ مَثَلًا عَبْدًا مَّمْلُوکًا لاَّ یَقْدِرُ عَلَى شَیْءٍ وَمَن رَّزَقْنَاهُ مِنَّا رِزْقًا حَسَنًا)، خداوند می فرماید: بنده مملوک قادر به هیچ نیست و شب ها از خواب بیدار می شوند، وبا بیم وامید خدای خود را میخوانند. اصل کلمه فقرازسوره مبارکه الحشر آیه(۸)گرفته شده است که می فرماید: (لِلْفُقَرَاء الْمُهَاجِرِینَ الَّذِینَ أُخْرِجُوا مِن دِیارِهِمْ وَأَمْوَالِهِمْ یَبْتَغُونَ فَضْلًا مِّنَ اللَّهِ وَرِضْوَانًا وَیَنصُرُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ أُوْلَئِکَ هُمُ الصَّادِقُونَ)، امّا فقر راه و رسمی و حقیقتی دارد که باید مفلس باشد، و حقیقت آن باید اقبال اختیارکند. پس فقیرکسی است که اگرچیزی نداشته باشد در ایمان اوخللی نیفتد، و اگردرحقیقت چیزی یافت و غنی شد مغرور نگردد. در فقر دو اصل مهم وجود دارد: یکی حریص نیست و دیگری آرزویی ندارد. وقتی که پیامبرمکرم اسلام می فرماید: «اَلْفَقْرُعِزٌّلِاَهْلِه» به تمام سوالات خواهندگان جواب می دهد و برطالبان این سلک حجت را تمام می فرماید. (ر. ک، کشف المحجوب، ۱۳۸۹: ۲۹–۳۰)
فنا: نابودی، نابود شدن در اصطلاح عرفانی یعنی پاک شدن از صفات رذیله و بدست آوردن صفات پسندیده، و سالک یکی از این دو طریق را میپیماید و اگر چنانچه اوصاف مذموم را از بین برد وخصال پسندیده را تحصیل نمود فانی شود، وخصال محمود در وی هویدا گردد، و این شخص تمام رذایل من جمله حسد، کینه، شهوت و…، را در خود از بین برده و فانی می گردد و در حق باقی، و هرکسی از جهل و نادانی خویش فانی گردد، به علم حق باقی شود. و هر کسی از شهوت فانی گردد به سوی حق باز گشته است، و هر سالکی از روی میل و اراده خویش فانی شود با دوری از دنیا باقی میشود، و هرکسی از آرزو های خود دست کشد و آنها را فانی کند در حق باقی شود. اوّلین مرتبه فنا: فانی شدن از نفس و صفات خود است برای باقی ماندن در حق و صفات خداوند؛ در نتیجه فانی شدن از شهوات هلاک و نابودی در وجود حق است. (ر. ک، رساله قشیریه، ۱۳۸۳: ۱۰۶–۱۰۹)، ف: فا کنایه از نهایت لطف و کمال الهی است، و شامل عنایت های نامتناهی خداوند است. و در نهایت اسم های جل جلال حق همانند: (رئوف و لطیف) وارد شده است، و از سویی حرف (فی) به معنی ظرفیت در حروف جاره بیان گردیده است. تا آشکار باشد که جمیع اعیان در ید قدرت حق است، و مورد لطف بی نهایت خداوند قرار دارند که آن ناشی از احاطه رأفت الهی و فیض و رحمت وجودی و عام خداوند گنجیده شده اند. (ر. ک، سلیمانی، ۱۳۹۰: ۳۱۷)
( اینجا فقط تکه ای از متن پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
۴-۴- تقابل عقل وهوش از دیدگاه ملاپریشان
۴-۴-۱- گفت و گوی عقل و هوش
مِنُ وعَقلُ وهوش بَحثِ مان کِیْشَا
دَروَهْـم َعقـل هَـات عِشـقِ بِـی پَـروا
۱) ترجمه بیت: بین من باعقل وهوش جدل ودرگیری ایجاد شد و به طول انجامید، و در وهم وخیال عقل بدون ترس و بیم وارد معرکه شد.
۲) نکات بلاغی ولغوی: بین عقل،هوش و وهم مراعات النظیراست، عقل تکرار و تصدیر، کیشا با پروا قافیه است. کیشا: به طول انجامید، به درازا کشید، هات: آمد.
۳) شرح مفاهیم عرفانی: عشق: دراصطلاح عرفان عبارت است از: عنصراساسی بینش حرکات عرفانی، عشق همانند هستی مفهومی شناخته شده تر ازحقیقت دارد. ابن عربی می گوید: هرکس که عشق را تعریف کند آن را نشناخته است، وکسی که ازجام آن جرعه ای نچشیده باشد، آن را نشناخته، وکسی که به گوید: من ازآن جام سیراب شدم، آن را نشناخته، که عشق سرابی است که کسی را سیراب نمی کند.(ر.ک، یثربی، ۱۳۷۲، ۴۶)، عقل: درحدیث پیامبرآمده است که کمترین جزعقل از نماز و روزه بهتر است، یعنی این که عبادت تحقق یافتن نفس ازجوهرعبادت «یُحاسِبُ النّاسُ عَلی قَدرِعُقُولِهم» (ر. ک، زرین کوب، ۱۳۹۰:۴۰۴) مولوی گوید:
پس نکوگفت آن رسول خوش جواز
ذرّه یــی غفــلت بــه ازصــوم ونمـاز
(مثنوی ۵/ ۴۵۴)
گـرتـوّهـم مـی کند اوعشق ذات
ذات نبــود وَهــم ِ اسمـــا و صفـــات
(مثنوی ۱/ ۲۸۱۹)