هر دو رویکرد شناختی-رفتاری و درمان فراشناختی تأکید مینمایند که محتوای باورها و افکار، نوع اختلال تجربه شده را تعیین میکنند. افکار مربوط به خطر موجب اضطراب میشوند و افکار مربوط به فقدان و بیارزش شمردن خود، به احساس غمگینی منجر میشوند.
درمان فراشناختی ادعا می کند که این نوع محتوا موجب اختلال نمی شود، چون اکثر افراد این نوع افکار را دارند، اما در بسیاری از آدمها هیجانهای منفی موقّتی و گذرا هستند. اختلال هیجانی مشکلی است که در آن فرد گرفتار حالت پریشانی می شود. این نوع اختلال مزمن یا عود کننده است. اختلال هیجانی پیامد فرایندهای فراشناختی است که به شکل گیری سبکهای تفکّر خاصی منجر میشوند و فرد را در وضعیتهای طولانی مدت و عود کننده پردازش منفی اطّلاعات مربوط به خود گرفتار میسازند. به طور کلی، درمان فراشناختی با عواملی سروکار دارد که منجر به تفکر پایدار و مقابلهی نامناسب میشوند. در درمان شناختی-رفتاری فرض بر این است که تفسیرهای غلط فرد از رویدادها، از باورهای او نشأت می گیرند، اما باورهای مورد تأکید، در حیطه شناختی متداول و معمول قرار دارند. این باورها شامل باورهایی از قبیل «جهان خطرناک است» و «من بیکفایتم» هستند.
۲-۲۰- انواع تغییر فراشناختی
درمان فراشناختی بر دو نوع تغییر فراشناختی بنیادی تأکید می کند. این تغییرات عبارتند از:
- فرد چه نوع باورهایی درباره افکارش دارد.
این دو عامل به هم وابستهاند، ولی یکسان نیستند.
در مثالهای توصیف شده در بالا، بیماران افکار خود را درآمیخته با واقعیت[۵۴] تجربه میکنند و از طریق سندرم شناختی-توجهی (CAS) به آن ها پاسخ می دهند. در سطح باورهای مربوط به افکار، همه بیماران بر این باورند که افکار، امیال یا تکانههایشان مهمااند و از معنی یا قدرت خاصی برخوردارند.
درمان فراشناختی، بر کسب شیوه بدیل تجربه کردن افکار، و تغییر باورهای فرد درباره معنی و اهمیت افکار و احساسات تمرکز می نماید. هم چنین درمان، بر تغییر باورهای فرد درباره آیینمندیهای وسواسی و راهبردها و ملاکهای درونی نامناسبی که افراد مبتلا به اختلال وسواس برای تعیین سطح تهدید در موقعیتها به کار میبرند، تأکید می نماید.
مدل فراشناختی به رویکردهای درمانی نوآورانهای منجر شده است که با رویکردهای پیشین تفاوت عمدهای دارند. برای نمونه، رویارویی طولانی و مکرر برای ایجاد تغییر شناختی و عاطفی ضروری نیست. در این رویکرد، رویارویی با مدل فراشناختی تلفیق شده و برای آزمودن پیش بینیهای مبتنی بر باورهای فراشناختی به کار میرود.
درمان فراشناختی با بازنویسی[۵۵] طرحهای ذهنی[۵۶] بیمار برای عمل کردن و شناخت، بر تغییر راهبردهای مورد استفاده او برای هدایت رفتار و پردازش متمرکز می شود. درمان، باورهای فراشناختی درباره افکار و نیز شیوه برخورد افراد با افکار مزاحم خود را به چالش میکشد.
در مورد اخیر، درمان فراشناختی به ایجاد تکنیکهای جدیدی از قبیل رویارویی و انجام پاسخ[۵۷] منجر شده است. در تکنیک رویارویی و انجام پاسخ، بیماران ترغیب میشوند که آیینمندیهای وسواسی خود را به گونه ای انجام دهند که آنان را قادر به تغییر ماهیت رابطه خود با افکارشان سازد.
به بیان دقیقتر، به بیمار اجازه داده می شود تا درگیر آیینمندیهای وسواسی خود شود، اما به او آموزش داده می شود که در طول انجام آیینمندیهای وسواسی، افکار وسواسی خود را در ذهنش حفظ نماید.
این فعالیت، وسیلهای برای ایجاد و توسعه ذهن آگاهی گسلیده و تغییر جهت به سبک فراشناختی تجربه کردن محسوب می شود. در کنار این نتایج، این فعالیت (درگیرشدن در آیینمندیهای وسواسی) می تواند باورهای بیمار در مورد لزوم انجام آیینمندیهای وسواسی را نیز تضعیف نماید.
۲-۲۱- اثربخشی درمان فراشناختی بر اختلال افسردگی اساسی
نتایج حاصل از مطالعات همهگیر شناسی، افسردگی را شایعترین اختلال روانپزشکی گزارش نموده اند، از سویی به دلیل اینکه تقریباً دو سوم بیماران افسرده به خودکشی میاندیشند و ۱۰ تا ۱۵ درصد آن ها از این طریق به زندگی خود خاتمه می دهند، اهمیت توجه به افسردگی به عنوان یکی از اختلالات مهم روانشناختی آشکار می شود (Segal et al., 2002).
تحقیقات نظری بک و توصیف پدیده اختلال هیجانی در چارچوب نظریه طرحواره، هنوز هم توضیحات مفید بالینی و غنی در مورد اختلالهای هیجانی را در اختیار ما قرار میدهد.
با این حال، مشکلات نظریه شناختی کلاسیک توسط چندین نظریهپرداز مورد توجه واقع شده است .
به عنوان مثال Teasdale and Barnard (1993) چهار مشکل زیر را برای نظریه شناختی مطرح میکنند :
-
- افکار منفی ممکن است بیش از آن که پیشآیند افسردگی باشند، نتیجه افسردگی باشند.
-
- نگرشهای ناکارآمدی که در خلال دوره های افسردگی افزایش مییابند، پس از بهبودی به حالت طبیعی باز میگردند.
-
- این مدل فقط با یک سطح شناخت سر و کار دارد.