۱- «اینکه فهم ما از متون دینی بالضروره متنوع و متکثر است و قابل تبدیلشدن به فهم واحد نیست به دلیل اینکه متن صامت است و ما همواره در فهم متون دینی و در تفسیر آن دچار تنوع و تحول خواهیم بود.»[۵۹]
«میتوان امر واحد را به درجات مختلف فهمید و بطون کثیرهی آن را مورد کشف و بازرسی قرار داد و ما در اقیانوسی از فهمها و تفسیرها غوطهوریم.»[۶۰]
و دیگر اینکه «پلورالیزم فهم متون، مدلول روشنی که دارد این است که هیچ تفسیر رسمی و واحد از دین و هیچ مرجع و مفسر رسمی از آن وجود ندارد.»[۶۱]
اگر این دیدگاه را بپذیریم باید قبول کنیم که هرکس برحسب درکی که از متن در مییابد و براساس دیدگاهش، حقیقت قدسی را در مییابد.
۲- «اینکه تجارب بشری از امر قدسی متکثر است، تنوع و تعددی که فروناکاستی به وحدت است؛ چنانکه دین تفسیر شده نداریم. تجربه تفسیر شده هم نداریم.»[۶۲]
او وحی را نوعی تجربه دینی و آن را ذومراتب میداند. «وحی مرتبه ای نازله دارد و مرتبهای عالیه، گاه همراه با عصمت است و گاه همراه با عصمت نیست. از وحی به زنبور داریم تا وحی به آدمی؛ اعم از عارفان و پیامبران و شاعران و اینها همه تجربه دینیاند و همه حاجت به تفسیر دارند… و امروزیان بیشتر با داشتن تئوریهایی در باب ذهن و زبان و با بهره گرفتن از آرای جامعهشناختی و مردمشناختی و فلسفی در باب زبان و ذهن میکوشند تا سر تنوع تفسیرها را به دست دهند.»[۶۳]
به نظر او وقتی که دیدگاههای اهل کشف و تجربه متفاوت باشد محصول تجربهشان هم متفاوت است و همچنین در تأیید سخن خود به شعر مولوی استناد میکند:
از نظرگاه است ای مغز وجود .
اختلاف مؤمن و گبر و جهود[۶۴] .
بنابراین، سر اختلاف ادیان فقط تفاوت شرایط اجتماعی یا تحریفشدن دینی و درآمدن دین دیگری به جای آن نبوده است، بلکه تجلیهای گوناگون خداوند در عالم، همچنانکه طبیعت را متنوع کرده شریعت را هم متنوع کرده است.[۶۵]
( اینجا فقط تکه ای از متن پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
در اینجا او از داستان فیل و مردان کور و قصه موسی و شبان در مثنوی معنوی بهره میگیرد، همچنین به گفتهی جانهیک که این مطلب را با بهره گرفتن از تفکیک میان نومن و فنومن در مکتب کانت بازگو میکند اشاره دارد.
«به طوری که جانهیک از تفکیک نومن و فنومن کانت یا شی برای خود و شی برای ما کمک میگیرد و میان خدا در مقام لااسم و لارسم و خدا در نسبت با ما فرق میگذارد… و بر همین اساس به کثرتی اصیل در حوزه ادیان میرسد».[۶۶]
بنابراین هیچ تجربه عرفانی و دینی به دیگری فرو کاسته نمیشود و هرکس از چشماندازی دیگر به آن دست مییابد. پس کثرتی از تجارب دینی تحت عنوان ادیان شکل میگیرد.
۳- به نظر سروش جنگ میان ادیان در بدو تأسیس آنها اختلافی اصیل نیست، بلکه برای پنهانکردن رازهای اصلی است که در تجربه قدسی به دست میآید.[۶۷]
سروش به ابیات مولوی که مرتبط هستند چنین اشاره میکند:
چونکه بیرنگی اسیر رنگ شد .
موسی با موسیی در جنگ شد .
چون به بیرنگی رسی کان داشتی .
موسی و فرعون دارند آشتی…[۶۸] .
از نظر او این ابیات «اشاره به ظهور مطلق در مقید و لاتعین در تعینات و بیرنگی در رنگها است و پرده از راز دیگری بر میدارد که پشتوانه عارفانه برای کثرتگرایی است.»[۶۹]
به این ترتیب او نزاع میان ادیان را جنگ زرگری میداند و در اصل براین باور است که اختلافی در کار نیست و این را تدبیری میداند برای وجود و ظهور کثرات در عالم.
۴- سروش در ابیاتی از مولوی سرّ دیگری را از اشعار او برای تبیین تعدد و تکثر باز میگشاید به این صورت که تعدد و تکثر ادیان را ناشی از غرقهشدن حقیقت در حقیقت میداند.
بل حقیقت در حقیقت غرقه شد .
زین سبب هفتاد و بل صد فرقه شد[۷۰] .
او معتقد است حقایق بسیاری وجود دارد و این سخن به این معنی است که هیچکدام باطل نیستند؛ زیرا هرکس حقیقتی را یافته است.
او میگوید: «از نظر مولوی مشکل این نیست که گروهها حقیقت را نیافتند… بل این است که حقایق یافتهشده و مکشوفات بسیار است و حیرانماندن در حقایق و… تعدد و تکثر را پدید آورده است.»[۷۱]
دلایلی که برای تبیین نظریه تکثرگرایی تاکنون مطرح شد از نظر سروش پلورالیست مثبت یا اصیل نام میگیرد، «چون دستمان پر است پلورالیست شدهایم و این پلورالیست مبتنی بر توانگری است.»[۷۲]
در اندیشه ی وی، متون و تجارب دینی تفسیرهای متعدد و متنوع بر میدارند و رقیبها و بدیلهای موجود، نوعهای منحصر در فردند و به یکدیگر تبدیل نمیگردند.
اما به نظر ایشان پلورالیسم دیگری هم داریم که پلورالیسم سلبی یا منفی نام میگیرد.