بیت سوم :
هرکسی که شراب عشق و دُرد درد را ننوشیده باشد، از زندگی بهره ای نبرده است و آدم زنده ای نیست. (برگ نیسی ۱۳۸۰ : ۲۰۳)هرکو : هر کسی که او / شراب عشق : اضافه تخصیصی / دُرد درد : اضافه تخصیصی / حیات جهانش : زندگی این دنیا / نصیب : بهره /درد : در اینجا مراد، درد طلب است / دُرد : شراب آمیخته با ناخالصی /
بیت چهارم :
در عطرها و بوهای خوشی مثل مُشک و عود و عنبر و . . . ، بهتر وخوش عطرتر از بوی معشوق وجود ندارد .
بین مُشک و عود و عنبر و طیّبات و طیب : مراعات نظیر و تناسب معنایی وجود دارد / طیّبات و طیب : مترادف، مراعات نظیر و اسم جمع ومفرد / خوش تر : صفت تفضیلی / بوی دوست : اضافه تخصیصی / هیچ : قید /
بیت پنجم :
شکار اگر از دام صیاد فرار کند، جای تعجب دارد وعجیب است. وگرنه وقتی که درکمند زلف یار، «در دام یار» بمیرد عجیب نیست . مفهوم بیت چنین است : اگر کسی به دام عشق بیفتد «عاشق شود» و از دام عاشقی، نجات پیدا کند، جای تعجب دارد ولی اگر از دام عاشقی نجات پیدا نکرد جای شگفتی ندارد. کمند: جناس تکرار، ریسمانی ست که یک سرش را به صورت حلقه گره زده اند، به نحوی که با کشیدن ریسمان، حلقه تنگ تر شود. از کمند برای شکار و بالا رفتن از جاهای بلند و اسیر کردن دشمن در جنگ استفاده میکردند. در شعر، گیسوی معشوق را از جهت بلندی و حالت حلقه وار زلف و قدرت اسیر کردن عاشق، به کمند تشبیه کرده اند (برگ نیسی، ۱۳۸۰ : ۲۰۳) .
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
بیت ششم :
سعدی روی سخنش با معشوق است و به او می گوید، اگر یار و معشوق با خبر است که (به خاطر عشق او) چه بر سر من می آید و بر من چه می گذرد، ترسی از آزار و ظلم دشمنان، بد «خواهان و بد گویان» و نگهبانان ندارم . رقیب : نگهبان، محافظ، در شخصیت پردازی شعر عاشقانۀ کلاسیک هر معشوقی رقیب یا رقیبانی دارد که وظیفه دارند مانع از دیدار یا خلوت کردن عاشق با معشوق شوند. دوست و دشمن و رقیب: مراعات نظیر / جور وجفا : مترادف، مراعات نظیر / بر من چه می رود : بر من چه می گذرد، چه اتفاقی برای من می افتد. /
بیت هفتم :
دشمن به حالِ پریشان منِ عاشق، به گریه افتاد، لطف و مهربانی از بیگانه وجود دارد و وفا داری از آشنا را نمی توان توقع داشت. بین «غریب ورقیب» جناس مضارع و طباق وجود دارد. / چشم دشمن : اضافۀ تخصیصی / حدیث من : اضافۀ تخصیصی /
بیت هشتم :
گل سرخ بار دیگر چنان از شدت خنده و شادی به پشت افتاده است (چنان شکفته و باز شده است)که خبر از بانگ و فریاد و نغمه خوانی بلبل ندارد. از خنده به قفا افتادن : مراد خندۀ گل و شکفتگی آن است. / باز : دوباره، از نو، گشاده و گشوده / کورا : که او را / مشغله : قندیل، مشعل، خنده گل، اضافه استعاری، استعاره از شکفتن و باز شدن گل / مشغله عندلیب : فریاد وفغان بلبل مراد است. /
بیت نهم :
ای سعدی از دست یار به چه کسی می توان شکایت کنی ؟ (به کسی نمی توان شکایت کرد)باز شکیبایی در برابر بی مهری و آزار یار قابل تحمل تر است، زیرا تحمل دوری یار ممکن نیست . از دست دوست : کنایه از بخاطر معشوق، بابت معشوق / حبیب : جناس تکرار «منظور معشوق است» / صبر : جناس تکرار /
وزن غزل :
این غزل بر وزن مفعولُ فاعلاتُ مفاعیلُ فاعلن و در بحر مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف سروده شده است.
قافیه :
کلمات قافیه در این غزل عبارتند از: (طبیب، غریب، ادیب، نصیب، طیب، رقیب، قریب، عندلیب، حبیب)و کلمۀ ردیف فعل (نیست) می باشد .
ویژگی سبکی غزل :
اگر به دیدۀ ریز و نکته سنجی نگاهی به بدنۀ غزل بیاندازیم، پوشش سبکی قرن هفتم و دورۀ سبکی عراقی، موج می زند، مستقل بودن معنایی و موضوعی ابیات از یگدیگر و دنبال کردن هدف معنایی واحد در کل غزل قابل انکار نیست، دیگر اینکه در هربیت مصرع معمولاً دوم، سعی بر توجیح و تمثیل و تفسیر در باب مصرع اول خویش نموده است، وجود آرایه های درونی و بیرونی و اصطلاحات ادبی و دستوری هم در سازۀ غزل عضو اصلی دیگری ست که در بخش آرایه های ادبی به آن پرداخته شده است .
۴-۱-۳۴٫
خوش تر از دوران عشق ایّام نیست بامداد عاشقان را شام نیست
مطربان رفتند و صوفی در سماع عشق را آغاز هست انجام نیست
کام هر جوینده یی را آخری ست عارفان را منتهای کام نیست
از هزاران در یکی گیرد سماع زانکه هرکس محرم پیغام نیست
آشنایان ره بدین معنی برند در سرای خاص بار عام نیست
تا نسوزد بر نیاید بوی عود پخته داند کین سخن با خام نیست
هر کسی را نام معشوقی که هست می برد معشوق ما را نام نیست
سَرو را با جمله زیبایی که هست پیش اندام تو هیچ اندام نیست
مستی از من پرس و شور عاشقی وان کجا داند که دُرد آشام نیست
با د صبح و خاک شیراز آتشی ست هر که را در وی گرفت آرام نیست
خواب بی هنگامت از ره می برد ورنه بانگ صبح بی هنگام نیست
سعدیا چون بُت شکستی خود مباش خود پرستی کمتر از اَصنام نیست
درون مایه اصلی غزل :
در این غزل سعدی گویی در کناری ایستاده و صحنه را برای نمایش ابعاد مختلف عشق حاضر
کرده است و با هر بیتی، تصویری را به نمایش می گذارد . یکی از هنرهای سعدی شاید استعمال روش تصویر گرایی با نوع خاص بیانش که با سبک دورۀ عراقی هم گونی داشته باشد. سعدی گاه تصویر شعریاش را با صراحت و واقع بینانه نمایش داده و گاه از مثالها و نمونه های شبیه که مقصود واحد و مّد نظرش را برساند، بهره برده است. در این غزل، سعدی از الطاف معشوق که نصیب حال عاشق می شود هم سخن گفته است، چنانکه فقط پرتو این الطاف را عاشقان درک می کنند و مدّعیان و انسانهای عادی بی بهره و محرومند. در بیت آخر سعدی نصیحتی به خویش می گوید که مانند عابدی که باید تا لحظۀ پایانی عمرش عبد و متواضع و فروتن باشد و به خود مغرور شود، است، زیرا اگر لحظه ای احساس تکبّر و خود پرستی به وی دست دهد، عبادت یک عمر و نزدیکی به معبود و معشوق را از دست داده و از مرتبۀ خود نزول میکند و از فیض عشق الهی بی نصیب می ماند و متضّرر خواهد شد و پشیمان می گردد .
بیت اول :
خوش ترین روز های زندگی، روزهای عاشقی است. صبح عاشقان هرگز به شب نمی رسد (زیرا شب و روز برای عاشقان فرقی نمی کند و پرتو عشق شب آنان را هم روشن می کند.)دوران عشق : قید زمان ـ اضافه تخصیصی / دوران و ایّام : قید زمان، مراعات نظیر / بامداد و شام :قید زمان، مراعات نظیر، تضاد و تناسب معنایی دارند / خوش تر : صفت تفضیلی / بامداد عاشقان : ترکیب اضافی
بیت دوم :
(در مجلس بزم عاشقان)نوازندگان و خوانندگان مجلس سماع (رقص و پایکوبی)، کارشان تمام شد و رفتند، امّا صوفی «پیر طریقت» یا «عاشق» هنوز مشغول رقص و پایکوبی و چرخیدن است، زیرا عشق شروع و آغاز دارد ولی پایانی ندارد. در جای دیگری می گوید : ساز و آواز مجلس سماع، آتش عشق را شعله
ور کرد و شور و حالی در صوفی برانگیخت، امّا این شور و حال، و وجد و رقص و پایکوبی همین که آغاز شد، ادامه پیدا می کند و دیگری نیازی به همراهی ساز و آواز ندارد . مطربان و سماع : مراعات نظیر / صوفی : پیر طریقت / سماع : در لغت به معنای شنیدن است و در اصطلاح صوفیه به معنای آواز خوش و آهنگ دل انگیز و به طور کلّی خوانندگی و نوازندگی و نقص و پایکوبی و نیز مطلق موسیقی به کار رفته است. / آغاز و انجام : تضاد و مراعات نظیر /
بیت سوم :
هر جوینده و طالبی، روزی به آرزویش می رسد و مطلب خویش را بدست می آورد، (امّا برای عافان رسیدن به نهایت مقصود و کمال مطلوب، قابل تصوّر نیست، عارف در پی رسیدن به خداست و این راه پایانی ندارد.) (برگ نیسی، ۱۳۸۰ : ۲۰۴). (در مورد عاشق اگر بگوییم : عاشق در مراد و آرزویش چیزی به جز وصال معشوق را طلب نمی کند ودر این راه تلاش می کند و جان می گذارد، ولیکن این راه پایانی ندارد.)
کام : جناس تکرار / عارف : در لغت به معنی دانا و شناسنده و در تصوّف به کسی اطلاق می شود که خدا او را به مرتبۀ شهود ذات و اسماء و صمات خود رسانده باشد و این مقام از طریق حال و مکاشفه بر او ظاهر شده باشد، نه به مجرّد علم و معرفت نظری /
بیت چهارم :
از هزاران نفر موسیقی و رقص صوفیانه در یکی تاٌثیر می گذارد، زیرا هر کسی محرم شنیدن پیغام (شنیدن خبری از معشوق)نیست . کسی در رقص سماع، ادامه می دهد که از خود بی خبر و مست و بی هوش شده باشد و در شور وحال به معشوق پایکوبی کند . در یکی گیرد : کنایه از در وجود کسی تاٌثیر پذیر شدن چیزی / محرم پیغام : ترکیب وصفی/
بیت پنجم :
فقط کسانی که عاشق و محرم حریم معشوق هستند، می توانند پیغام سماع (پیغام معشوق) را دریابند و در محضر معشوق «در سماع» هرکسی شایستگی حضور را پیدا نمی کند فقط افراد خاص یعنی کسانی که شرایط را داشته باشند، پذیرفته می شوند . بین خاص و عام : تضاد و مراعات نظیر وجود دارد. / رَه بُردن : کنایه از پی بردن و فهمیدن است. / بار عام : پذیرایی عمومی، مقصود اجازۀ حضور و شرفیابی خواستن .
بیت ششم :
عود تا زمانی که آتش نگیرد و نسوزد، خوش آن در نمی آید و به مشام نمی رسد، این معنا را تنها پخته در می یابد و روی سخن سعدی با افراد خام «کسانی که از عشق بویی نبرده اند نیست. نسوزد وپخته : تضاد، مراعات نظیر / بوی عود : اضافه تخصیصی / پخته و خام : تضاد و مراعات نظیر /
بیت هفتم :
هر عاشقی نشانی معشوق خود را لااٌقل می داند. امّا عاشق خداوند نشانی او را نمی داند. (در این بیت معشوق زمینی با عاشق زمینی و معشوق الهی با عاشق زمینی قیاس شده است.)معشوق : جناس تکرار / نام نیست : مراد بی نشان بودن است. مرتبۀ ذات الهی حق است بدون در نظر گرفتن اسماء و صفات الهی /