– ای حضرت شفق
ایران پرست واقعی اندر عذاب و رنج ایران فروش در طرب ای حضرت شفق
امروزه دم زعرض و زناموس میزنند قومی خبیث و زن جلب ای حضرت شفق
رفت آبروی نادر و سیروس و اردشیر پامال شد حسب نسب ای حضرت شفق (عارف قزوینی، ۱۳۸۱، صص ۲۳۱- ۲۳۲)
در این شعر شاعر ضمن آنکه بر افرادی دون که مملکت ایران را به تاراج دادهاند و خود را در خود فروخته اجانب کردهاند میتازد از عشق خود به وطن سخن میگوید وی بر این عقیده است که افراد مذموم و زشت کردار به جای خوبان نشستهاند و مملکت در هرج و مرج و آشوب است شاعر با آوردن نام قهرمانان ایران (نادر، سیروس، اردشیر) عزت قدیم را یادآور میشود و با قامتی خمیده از این مشکلات که جمعی سر سپرده به وجود آوردهاند غمگین است در این بین با وجود آنکه در بیشتر اشعار او زن پرستیدنی و ستایش شدنی است برای تحقیر این شخصیتها آنها را با فحشها و ناسزاهایی که بر زنانش روا میدارد سرزنش میکند.
( اینجا فقط تکه ای از متن پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
– پاسخ به معاندان
نویسنده را بایدی چار چیز دل و دست و افکار و وجدان تمیز
گرت ننگ و رسوایی و عار نیست به گمنام بودنت اصرار چیست؟
در آ از پس پرده استتار نه مردی تو هم؟ سر به مردی بر آر
زنان را هم از پرده نک رم بود چه مردی بود کز زنی کم بود؟
به رو بنده و پیچه و روی زشت نباید به دلخواه چیزی نوشت
مرا مادر پاک، زایید پاک یقین دان به پاکی روم سوی خاک
همه مهر این مادر پیر گیج بود صرف در راه اولاد بیج
بود قرنها مام ایران عقیم ز پروردن چون منی، ای ندیم (عارف قزوینی، ۱۳۸۱، صص ۲۳۳- ۲۴۸)
شاعر ضمن سرزنش معاندان و کسانی که خود باعث آشفتگی شدهاند و اینک قلم به دست گرفته و از شاعران و نویسندگان مدافع وطن (عشقی) حمایت میکنند میگوید و از آنان میخواهد سخنانشان باید بر اساس جوانمردی و دیانت باشد پس قلم باید در راه حقیقت و راستی به حرکت بیاید و کسانی که خود را به واسطه رسوایی و بدنامی مخفی میدارند سرزنش میکند و آنان را چون زنانی میداند که پس پرده حجاب خود را مخفی میدارند و شاید با آوردن این که چه مردی کم از زن بود نگاه مرد سالارانه که به کلی از ذهن او زدوده نشده است را به تصویر میکشد و معتقد است با تجدد و نوآوری بانوان و آمدن به جامعه آنچه خواسته دارند به اجابت میرسد و شاید اشاره به این مطلب داشته باشد که بانوان از ترس چاپ نشدن سخنان، نام خود را ذکر نمیکردند شاعر عقیده دارد سخنی که بر اساس وجدان است نباید نویسندهاش مخفی بماند و معتقد است اصل و نسب در روح هر فرد و افکارش اثر میگذارد او خود را زادهی مادری پاک میداند که اشعار وطن و آزادی او سرمشق دیگران شده است. این شاعر عاشق وطن از شدت درماندگی دلدار پریشان و بی مهر خود را نفرین میکند و دشنام میدهد (نفرین بر کشور غم آور).
– کوی یار
بهتر زکوی یار، دل اندر نظر نداشت یا چون من فلک زده جای دگر نداشت
دردش به تخم چشم جوانان بد، که فارس چون «زنددخت» دختر نیکو سیر نداشت (عارف قزوینی، ۱۳۸۱، صص ۲۵۱- ۲۵۲)
شاعر ضمن اینکه خود را عاشق وطن قلمداد میکند از اوضاع نابسامان کشور و عاملان خیانتکار آن به زشتی یاد میکند و به آنها نفرین میکند در اینجا زن به صورت عمومی و به صورت خصوصی (زند دخت سردبیر مجله دختران ایران) مورد ستایش قرار میگیرد این زن به قول شاعر پاک و نیکو روش است شاعر در این شعر به زن به عنوان انسانی بزرگوار مینگرد که دیگران را تحت تأثیر قرار میدهد.
– خوشا شیراز و …
خوشا شیراز و عهد باستانش درخشان دوره دور کیانش
درود پاک نیکان بر روان نکو کیخسرو گیتی ستانش
زدل تبریک باید گفت و تقدیس نمود از جان، به نامه بانوانش
چو این اوراق پاک از زنددخت است اوستا سا بخواهم جاودانش (عارف قزوینی، ۱۳۸۱، صص ۲۵۵- ۲۵۶)
در این شعر شاعر ضمن یادآوری شکوه و عظمت ایران قدیم به دفاع از بانوان سخن پرور و ادیب میپردازد از دید او این بانوان هستند که میتواند اثرشان چون اوستا باقی و جاوید بماند قلمی که مروارید و جواهر میافشاند. او دوست دارد زنان را تشویق کند تا عزت آریایی خود را حفظ کنند و نگاه تجدد گرایانه شاعر به زن در شعر کاملاً مشهود است. چون در دوره مشروطه این عقیده که زن با اختیار و آزادی عمل میتواند جامعه را متحول کند بسیار مورد توجه قرار گرفته است.
– ای زن نادان دهاتی
بیچاره و حیران شدهام کاین همه هستی بیچاره چرا، ای زن نادان دهاتی؟
هر روزه دو صد بار کنی با عمل خویش مبهوت مرا، ای زن نادان دهاتی
هر چند خری، لیک تو زین آدمیانی بهتر به خدا؟ ای زن نادان دهاتی (عارف قزوینی، ۱۳۸۱، صص ۲۵۶- ۲۵۷)
در این شعر با اینکه زن را با نادانیاش تحقیر میکند ولی از بسیاری آدمیان او را برتر میداند چون این زن را به دور از حیله و نیرنگ میداند و خود را دوستدار چنین زنی تصور میکند و به نوعی او را میستاید.
– تیمور تاش نامه
چنین گفت رندی به تیمور تاش خیانت اگر کردی ایمن مباش
به مادر کسی جان فدا ساخته ست که از خون او پرورش یافته ست
به مام وطن، هر که مانوس نیست زنا زاده در بند ناموس نیست (عارف قزوینی، ۱۳۸۱، صص ۲۶۲- ۲۶۶)
در این شعر شاعر ضمن تشویق و تهییج سردمداران به میهن پرستی و امانت داری و سرزنش خیانتکاران بر وضع نابسامان جامعه افسوس میخورد در اینجا شاعر وطن را به مادر مانند کرده است و وطن پرستان را به فرزندانی که چون از او حمایت میکنند در راه او فدا میشوند در شعر مقام زن و مادر بسیار ستایش شده است چون همانگونه که باید خود را در راه وطن فدا کنیم باید به مادر هم به عنوان یک زن احترام بگذاریم و هر کس که به وطن خیانت میکند از دید شاعر شایسته بدترین ناسزاست عاقبت وطن پرستی جان دادن است در واقع عارف آزادهای است که عشق ناکامش را به شور بی فرجام وطن پیشکش میکند. او دوست دارد از زنان حمایت کند و به کسانی که از وطن و ناموس دفاع نمیکنند ناسزا میگوید.
– جهل و فقر
شهی بد سرشت و سیاه اندرون امیری تبهکار و خونریز و دون
که جمعی بیابانی هم وطن تمامی چه کودک، چه مرد و چه زن
به قتل آورند و زپای افکنند سپس زین جنایت تفاخر کنند (عارف قزوینی، ۱۳۸۱، صص ۲۶۸- ۲۶۹)
شاعر ضمن سرزنش کسانی که بر ویرانهها قصر میسازنند کشتن مردم بیگناه را نهایت پستی میداند زن در این شعر همپای مردان است جزئی تأثیرگذار در خانواده که اگر در سطح پایین جامعه هم باشد سزاوار نیست از بین برود.
– تاریخ قزوین
زتاریخ قزوین، بسی داستان شنیدم من از دوره باستان
زمأمور و فراش و قداره بند بود مرد و زن در عذاب و گزند
فراری چو من خلق ازینجا روند نرفتند امروز فردا روند (عارف قزوینی، ۱۳۸۱، صص ۲۷۰- ۲۷۱)
در این شعر ضمن بیان تاریخ ایران و اوج قدرت و اقتدار قزوین در آن زمان که پایتخت بود و تنزل قدرت با نقل پایتخت به اصفهان از ظلم و بیداد حاکمان سخن میگوید شاعر معتقد است وقتی ظلم در جامعه رواج یابد زنان و مردان همسنگ و برابر با هم مورد ستم قرار میگیرند پس شاعر زن را نیمی از جامعه میداند که در همه جا میتواند هم دوش با مرد در فعالیتها و پیشبرد جامعه کمک کند.