نیومن مدیریت، تصمیمگیری و برنامهریزی را مترادف دانسته است .(تصدیقی، ۱۳۸۱)
میرکمالی، تصمیمگیری را فرایند انتخاب بهترین راهحل ممکن از میان راه حل های موجود برای حل یک مسئله میداند. (میرکمالی، ۱۳۸۲)
۲-۳-۱۰٫ الگوها و مدلهای تصمیمگیری
۲-۳-۱۰-۱٫ الگوی تصمیمگیری عقلانی (کلاسیک)
این الگو بر این فرضیه استوار است که تصمیمگیری یک فرایند منطقی عقلانی است که بر اساس آن تصمیمگیرندهها بر آنند که احتمال دستیابی به اهداف مورد نظر را زیاد کنند و با بررسی همه راههای ممکن، گزینهها را از بین سایر راه حل ها پیدا کنند، سپس بر اساس آن تصمیمگیری نمایند. (رئوفی، ۱۳۸۱) این الگو بر مفروضات زیر استوار است:
– اهداف تصمیم گیرنده مشخص است.
– هدف، بالا بردن سود یا کم کردن هزینه است.
– راهکارهای مسئله و نتایج راهکارها برای تصمیمگیرنده معلوم و مشخص است.
– همه پیامدهای احتمالی شناخته شده است.
– همه اطلاعات مرتبط در دسترس است.
با نظر به مفروضات بالا، به دلیل وجود اهداف چندگانه، مشخص نبودن تمامی راهکارها و دشواری در تعیین معیار گزینش راهکار بهینه، کاربرد عملی این الگو کاهش مییابد. (هافر و گرشام[۹۴]، ۲۰۰۸)
همچنین برخی از دانشمندان این الگو را یک مدل ساده و غیرواقعی میدانند و برخی نیز معتقدند که هرچند تصمیمگیری درباره مسائل پیچیده نیاز به اطلاعات وسیع دارد، ولی ذهن توانایی دریافت و پردازش سریع همه آنها را ندارد و مجبور است به سادهسازی و تلخیص اطلاعات بپردازد. (رئوفی، ۱۳۸۱)
۲-۳-۱۰-۲٫ الگوی تصمیمگیری رفتاری (اداری)
به نظر مارچ و سایمون[۹۵] (۱۹۵۸) افراد برای غلبه بر محدودیتهای الگوی منطقی، به جای راهکار بهینه به دنبال رضایتبخشترین راهکارها هستند. به نظر سایمون، عقلانیت در سازمان با اطلاعات ناکافی و ناکامل، پیچیدگی مسائل، ظرفیت محدود انسان برای پردازش اطلاعات، زمان موجود برای فرایندهای تصمیمگیری و تمایلات متناقضی که تصمیمگیرندگان نسبت به اهداف سازمانی دارند، محدود شده است، به همین دلیل، سایمون این الگو را مطرح کرد. در این الگو، اولین راهحلی انتخاب میشود که فرد را به هدف نزدیکتر کند؛ به این ترتیب، مسئله بهصورت رضایتبخشی حل میشود. بنابراین اهداف دستهبندی میشوند تا مستقل از یکدیگر مورد بررسی قرار گیرند. (مدهوشی، ۱۳۸۱) در این الگو، مارچ و سایمون سعی کردهاند پاسخ پرسش «کدام تصمیم بهترین است» را ارائه دهند. برخلاف نظریهپردازان در تئوری کلاسیک تصمیم گیری، مارچ و سایمون عقلانیت را مفهومی مطلق بهشمار نمیآورند، زیرا معتقدند محیطهای سازمانی و اجتماعی که تصمیمگیرنده در آن قرار گرفته است، در شیوه و نحوه تصمیم گیری او مؤثر است و در نتیجه اینکه چه هدفی مهم شمرده شود و چه وسیله (راهی) برای نیل به آن برگزیده شود، تابع این شرایط محیطی خواهد بود. (سعادت، ۱۳۷۲)
۲-۳-۱۰-۳٫ مدل باز تصمیمگیری
لیندبلوم[۹۶] مدل افزایشی (باز) را معرفی و صورتبندی کرد. او این روش تصمیمگیری را بهعنوان علم به هم آمیختن معلومات از طریق مباحثی میداند که در شرایطی که مسائل پیچیده و غیر قطعی زیادی هستند، تنها رویکرد ممکن تصمیمگیری منظم است. این فراگرد میتواند بهعنوان مقایسه محدود و متوالی بیان شود، زیرا مستلزم تحلیل خستهکننده راه حل ها و پیامد آنها یا تعیین قبلی نتایج رضایتبخش یا ایدهال نیست، به جای آن، فقط مجموعه محدودی از راه حل ها، مشابه آنچه در وضعیت موجود هست، به وسیله مقایسه متوالی پیامدهای آنها در نظر گرفته میشود تا تصمیمگیرندگان در مورد عمل توافق کنند. (همان، ۲۸). به عبارتی، در این الگو تصمیمگیرندگان راهکار مشخصی را از قبل انتخاب نمیکنند، بلکه تصمیمگیرندگان گزینهای را انتخاب میکنند که فقط تفاوت کمی با روند کنونی عملکردشان دارد که نتیجه آن تغییرات جزئی در عملکرد سازمان است.
۲-۳-۱۰-۴٫ الگوی دیوانسالاری
وقتی مسائل سازمانی بسیار بزرگ و پیچیده هستند، سازمان نمیتواند بهعنوان یک کل با آن برخورد نماید. در این الگو با تکیه بر اینکه هر بخشی در سازمان، رویههای عملیاتی استاندارد خاص خود را دارد، مسائل بین بخشها توزیع و توسط آنها حل میشود. در این الگو، هر بخش برای تصمیم گیری تنها به اطلاعاتی نیاز دارد که مربوط به کار خود است و به اطلاعات دیگر بخشها کاری ندارد. در ضمن، هماهنگی تصمیمهای هر بخشی توسط مدیران ارشد سازمان و از طریق اطلاعاتی انجام میشود که توسط بخشها و مدیران در اختیار آنها قرار میگیرد. (مدهوشی،۱۳۸۱) در الگوی دیوانسالاری در سازمان، روش بخردانه مبتنی بر رویه ها، جایگزین روش بخردانه مبتنی بر محتوا شده است. (سایمون، ۱۹۷۹) به جای اینکه تصمیمی گرفته و گزینه یا راهی انتخاب شود که ارزش یا مقدار مورد نظر به حداکثر برسد، این تصمیمها بر مبنای مقررات و رویهها اتخاذ میشوند، یعنی همانهایی که در گذشته اثربخش بوده اند و سازمان توانسته است خود را با آنها سازگار نماید. (بروکس[۹۷]، ۲۰۰۷)
۲-۳-۱۰-۵٫ الگوی سیاسی
بر اساس این الگو، تصمیمها در سازمانها به جای اینکه بر اساس جمعآوری اطلاعات و پردازش آنها اتخاذ شود، در حقیقت، نوعی معامله بین افراد یا ائتلافها است. بر این اساس، تصمیم گیری نوعی جستوجوی راهحلها است، به گونهای که مورد پذیرش همه بخشها باشد. همچنین این راهحل یک سیاست کلی را دنبال میکند به سوی آنچه ممکن است و نه آنچه بهترین یا رضایتبخشترین است. (حسن زاده، ۱۳۸۱) از ویژگیهای این نوع تصمیم گیری میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
ـ تصمیمها بر اساس چانهزنی اعضای شرکتکننده در جلسه صورت میگیرد.
ـ تعداد مسائل مورد بررسی محدود است.
ـ فرایند تصمیم گیری متأثر از اعمال نفوذها، کجفهمیها، ارتباطات ضعیف و فشارهای گوناگون است.
ـ چون تصمیمها از نظر چشمانداز به مسائل جاری و کوتاهمدت معطوف میشود، مسائل راهبردی از گردونه بحثها خارج شده و مورد توجه قرار نمیگیرد.
در الگوی سیاسی، تعارض در سازمان امری عادی یا دستکم نوعی عرف تلقی می شود. عملیات یا فعالیتها بر اساس یک قصد یا نیت عمده (هدف مورد پذیرش همگان) انجام نمیشوند، بلکه هر اقدامی نتیجه مسابقههایی است که بین بازیگران صحنه انجام می شود و هر یک از آن ها میپندارد که با مسئلههای خاصی روبهرو است و ترجیح میدهد به عملیاتی دست بزند که با عمل دیگران تفاوت فاحش دارد. از آنجا که هر عمل نتیجه مذاکرهها و مصالحههایی است که بین اعضای سازمان انجام شده است، بهندرت امکان دارد تصمیم نهایی بهطور کامل بازتابی از سلیقهها یا اولویتهای یک گروه یا واحد سازمان باشد. (کهلی و جاورسکی[۹۸]، ۱۹۹۰)
۲-۳-۱۰-۶٫ الگوی فرایندی
در این الگو تصمیمها بر اساس استانداردهای علمی با شیوه های از پیش تعیین شده اتخاذ میشوند. گذشته از آن، سازمانبندی وقایع مربوط به گذشته، حال و آینده و همچنین ایجاد سازگاری در گروه جزء جدانشدنی مدل فرایندی است. برای سازمان وقایع گذشته، حال و آینده مهم هستند، زیرا آنها بهعنوان پایهای باثبات عمل میکنند و در تصمیم گیریها اساسی و بنیادی هستند. توجه به این وقایع (گذشته، حال و آینده) باعث اتخاذ خطمشیهایی می شود که به دریافت پیامدها کمک می کند. سازگاری و تطابق، بخش تفکیکناپذیر مدل فرایندی است و بهعنوان یک وسیله در مواقع بروز شک و تردیدها در تصمیمها عمل مینماید. (رسولی، ۱۳۸۴) در این الگو چنین فرض می شود که خطمشی سازمان گزینهای است که چندین تصمیمگیرنده آن را برگزیدهاند. این گزینه (تصمیم اتخاذشده) به وسیله شرایطی تعیین می شود که تصمیمگیرنده در آن محیط قرار دارد (خود معلول محیط است). چنین وضع یا شرایطی به نوبه خود معلول فرایندهایی است که پیش از گزینش قرار گرفتهاند. بنابراین نمی توان بدون آگاهی از جزئیات درباره فرایندهای پیشین خطمشیهایی را پیش بینی کرد. (جانسون[۹۹]، ۲۰۰۸)
۲-۳-۱۰-۷٫ الگوی آشفته
الگوی آشفته یا الگوی سبد زباله[۱۰۰] الگوی کم و بیش تازه در زمینه تصمیم گیری است که توسط مایکل کاهن[۱۰۱]، جیمز مارچ[۱۰۲] و جوهان آلسن[۱۰۳] در ۱۹۷۲ و در مورد سازمانی ارائه شده است که هرج و مرج دارد، آن را «هرج و مرج سازمانیافته» نامیدهاند. (احمدی،۱۳۸۱) این الگو مناسب با سازمانهایی است که در آنها فناوریها نامشخصاند، مشغله دستاندرکاران با توجه به میزان کار و زمان انجامشده در نوسان است، از اهداف، مشکلات، راهکارها و راهحلها تعریف درستی ارائه نشده است، گزینه ها نامتجانساند و کارکنان پیدرپی جابجا میشوند. (رسولی، ۱۳۸۴) این الگو سبد زباله نامیده می شود تا بر تصادفی بودن فرایند تصمیمگیری تأکید کند. به عبارتی، این الگو بیان میکند که سازمانها از منطق پیروی نمیکنند و تصمیمها تا اندازهای بهصورت تصادفی اخذ میشود. (فی و دنیسون[۱۰۴]، ۲۰۰۳)
در سازمانهایی متناسب با این الگو، فرصت تصمیم گیری به سطل زبالهای تعبیر می شود که در درون آن انواع مسائل و راهحلهایی ریخته می شود که از منظر تصمیم گیران ارتباطی با هم ندارند. آنها از یک فرصت تصمیم به فرصت دیگر حرکت می کنند، طوری که راهحلها، زمان مورد نیاز و مسائل به نظر میرسد که بر مسیری شانسی یا تصادفی از اجزا در جهت کامل کردن تصمیم مورد نظر متکی است. این اجزا ترکیبی از اختیارات در دسترس در یک زمان معین، ترکیبی از مسائل، ترکیبی از راه حلهای مورد نیاز و تقاضاهای خارجی بر تصمیم گیران هستند. (رسولی، ۱۳۸۴)
۲-۳-۱۰-۸٫ مدل استاندارد وروم ـ یتون (الگوی تصمیمگیری مشارکتی)
ویکتور وروم[۱۰۵] و فلیپ یتون[۱۰۶] مدلی ارائه میدهند که بر اساس آن، حدس و گمانی روشن از آنچه مدیر میخواهد انجام دهد، شامل این موارد، ارائه شدهاند: ۱٫ کیفیت تصمیم؛ ۲٫ پذیرش تصمیم و ۳٫ مسیر زمان. (وروم، یاگو[۱۰۷]، ۱۹۹۸) این مدل پنج سبک تصمیمگیری را ارائه میدهد که بهصورت توالی از سبک خیلی مستبدانه تا سبک خیلی مشارکتجویانه امتداد مییابد. سبکهایی که A[108] را شامل میشوند، اساساً مستبدانه یا آمرانه هستند، سبکهایی که C[109] را شامل میشوند، مشورتی هستند و سبکهایی که G[۱۱۰] را شامل میشوند، سبکهای مشارکتی یا گروهی هستند. (رئوفی، ۱۳۸۳)
درجات مشارکت کارکنان در پنج سبک تصمیمگیری وروم و یتون عبارتند از:
-
- تصمیمگیری توسط مدیر و با بهره گرفتن از اطلاعات در دسترس. (AI)
-
- کسب اطلاعات توسط مدیر از زیردستان، اما تصمیمگیری بهتنهایی. (AII)
-
- کسب ایدهها و پیشنهادهای افراد بهطور مجزا و تصمیمگیری که ممکن است انعکاسی از نظریه زیردستان باشد یا نباشد. (CI)
-
- کسب نظر زیردستان در قالب یک گروه و تصمیمگیریهای مناسب که ممکن است انعکاسی از نظر آنها باشد یا نباشد. (CII)
-
- تصمیمگیری مشارکتی با زیردستان. (GII). (همان، ۱۴۸)
۲-۳-۱۰-۸-۲٫ روشهای تصمیمگیری مشارکتی
الف) تکنیک توفان مغزی
الگوی تراوشهای فکری یا توفان مغزی[۱۱۱] که توسط الکس اسبورن[۱۱۲](۱۹۵۷) ابداع شد، روشی برای خلاقیت در ارائه راههای مختلف برای حل یک مسئله است. سیمای تکنیک توفان مغزی، جدایی عقاید از ارزشیابی است. (رئوفی، ۱۳۸۱) در این تکنیک، مسئلهای به یک گروه کوچک ارائه میشود و از آنها خواسته می شود فیالبداهه و بهسرعت نسبت به آن واکنش نشان داده و برای آن پاسخی بیابند. پاسخها بر روی تابلویی نوشته می شود، طوری که همه اعضای جلسه میتوانند آنها را ببینند. این امر باعث می شود که ذهن اعضا به فعالیت بیشتری پرداخته و جرقهای از یک ذهن باعث روشنی ذهن دیگری شود. مسئله مهم در این تکنیک این است که در زمان جمعآوری ایده ها نباید هیچکدام مورد ارزیابی و قضاوت قرار گیرند. (الوانی، ۱۳۷۹) انتقاد عمده بر این روش، این است که در این جلسات ممکن است ایدههای صوری و ظاهری تولید شود و از سوی دیگر، برای حل مسائل پیچیده یا توسعه راهبردها نامناسب است.
ب) تکنیک گروه اسمی[۱۱۳]
تکنیک گروه اسمی زمانی به کار میرود که تیم یا گروه خیلی بزرگ و بحث آزاد دشوار است یا زمانی که اتفاق نظر میان اعضای جلسه دشوار است. به اعتقاد ویز[۱۱۴] (۱۹۹۶) در این تکنیک، اعضا با پیروی از توالی زیر اتفاقنظر به دست میآورند: