الگوهای مدرن مصرف تا حدی ناشی از زیستن در کلان شهرها، شهرها وحومه ها است؛ زیرا زندگی در این محیطها ، همان طور که زیمل می گوید انسان های جدیدی را پرورش می دهد که نگران « حفظ خودمختاری و فردیت وجود خویش در تقابل با نیروهای چیره اجتماعی» است.( باکاک، ۲۶)
روند زندگی در شهر، آگاهی به مد را افزایش می دهد یعنی نیاز به انتخاب مواد مصرفی از میان مجموعه ای که هم متمایزکننده یک گروه اجتماعی خاص و هم بیانگر ترجیحات فرد است.(همان:۲۶) دهه هشتاد، مبنای طبقه بندی جمعیت مدیران تبلیغاتی ومحققان بازار طبقات شغلی به رده های سنی وترکیب خانوار تغییر پیدا کرد.( باکاک، ۴۰)
تولید صنعتی بر مدار مصرف می گردد و مصرف بیشتر رونق بیشتر در نظام کنونی اقتصاد را به دنبال دارد، بنابراین الگوی تغذیه کنونی بیش از آنکه براساس نیازهای انسان باشد براساس الگوی مصرف بیشتر بنا شده است(معلمی: ۵۹). برخلاف دهه ۱۹۵۰ که دوران مصرف یک دست وهماهنگ بو، اما برای جوانان نسل پس از دهه شصت بلکه به نو فزاینده ای در بین افراد میانسال وبزرگ تر نیز به طرف جامعه ای بدون گروه های ثابت منزلتی حرکت می کنیم که درآن دیگر انطباق با سبک های زندگی که برای گروه های ویژه ای تثبت شده باشد معنی ندارد.( سبک هایی که د رانتخاب لباس، فعالیت های تفریحی، کالاهای مصرفی، آرایش بدنی آشکار می شوند).یعنی « گروه های ثابت منزلتی» یا « طبق اجتماعی» به عنوان تعیین کننده های الگوهای جدید مصرف عملا از میان رفته اند. این وضعیت، پسامدرن نامیده شد.( باکاک، ۴۶)
( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
مصرف را باید همچون دسته ای از اعمال اجتماعی وفرهنگی به عنوان راهی برای ایجاد تمایزات بین گروه های اجتماعی دانست، نه صرفا به مثابه راهی برای بیان تفاوتهایی که در نتیجه رشته ای خود مختار از عوامل اقتصادی قبلا به وجود آمده اند.( باکاک، ۹۶). به عقیده بوردیو، سلیقه را می توان به عنوان نوعی از سرماه فرهنگی دید که ایجاد تبعیض و تمایز بین انواع گروه های منزلتی را امکان پذیر می کند.( باکاک، ۹۹)
مصرف را باید به عنوان روندی تلقی کرد که درآن خریدار یک قلم کالا از طریق به نمایش گذاشتن کالاهای خریداری شده به طور فعالی مشغول تلاش برای خلق وحفظ یک حس هویت است. مصرف به فرایند پویایی تبدیل شده است.( باکاک، ۱۰۰) که متضمن ایجاد حس هویت فردی وجمعی است . این حس هویت را دیگر نباید به عنوان چیزی دید که به دلیل عضویت در یک طبقه اقتصادی خاص و یا گروه اجتماعی منزلتی ویا به طور مستقیم از طریق قومیت وجنسیت کسب می شود. هویت ها باید به طور فعالی به وسیله تعداد هر چه بیشتری از مردم برای شخص خودشان بنا شود. دز این فرایند ساخت هویت فعال ، مصرف نقش محوری را به عهده گرفته است.بودریار برای مثال می گوید که مصرف کنندگان، اقلا پوشاک، خوراک ، تزئینات بدنی، مبلمان یا سبک تفریح را برای بیان حس از پیش موجود اینکه چه کسی هستند نمی خرند؛ بلکه مردم حس هویت چه کسی بودن را از طریق آنچه که مصرف می کنند، تولید می کنند. برای مثال در سرمایه داری مدرن یا پست مدرن، هویت یک شخص از پیش به عنوان زنی جذاب یا مردی خوش قیافه سرشته نشده است. مردم می کوشند از طریق مصرف کردن کالاهایی که تصور می کنند نظرشان را درباره خودشان وتصوری که از هویتشان دارند تامین می کند به همان کسی تبدیل شوند که مایلند باشند.( باکاک، ۱۰۱)
از نظر بودریار مصرف را نباید همانند یک فرایند مادی تلقی کرد. این به آن معناست که این ایده ها هستند که باید مصرف شوند ونه اشیا( باکاک، ۱۰۲).نقش امیال در مصرف مدرن مهم است، زیرا بدون مصرف کنندگان ویا مصرف کنندگان بالقوه ای که به طریقی جامعه پذیر شوند که به دنبال ارضا امیالشان در کالا وتجارب مصرفی مدرن باشند، روابط اجتماعی وفرهنگی ای که نظام اقتصادی سرمایه داری مدرن را حفظ می کند، فروخواهد پاشید.( باکاک، ۱۱۲)
از نظر بودریار مصرف کنندگان مدرن وپسامدرن سعی می کنند که امیال عاطفی خود را نیز اگر نه بیشتر از نیازهای مادی، لااقل به همان اندازه ارضا کنند. می توان گفت دوره پسامدرن، تا آنجا که بتوان آن را دقیقا یک دوره خاص تاریخی دانست، با رشد سریع مصرف گرایی در دهه ۱۹۵۰ درایالات متحده ظهور کرده است( باکاک، ۱۱۴). در دوره پست مدرن، مصرف به عنوان یک فرایند اجتماعی واقتصادی وفرهنگی محوری می شود وسرمایه داری از طریق شرکتهای چند ملیتی باز هم نفوذ جهانی بیشتری می یابد. اصطلاح پسامدرن همچنین مستلزم این ایده است که این دوره ، طبقات اجتماعی در ذهن مردم از سایر روش های ساخت هویت، اهمیت کمتری دارند.( باکاک، ۱۱۵)
سلیقه: مفهومی اساسی و محوری
واژه « Taste »در زبان انگلیسی در اصل به معنی مزه و طعم و قوه چشایی بوده، اما بعدها به معنای« میل، علاقه، اشتیاق، دوست داشتن، لذت بردن و قدرت تشخیص » گسترش یافته است ( لغت نامه وبستر، ۱۹۷۳ و ۲۰۰۳ ؛ لغت نامه آمریکن هریتیج، ۲۰۰۰ ). همچنان که در زبان عربی و فارسی چنین شده است. Taste به معنی قدرت تشخیص در زیبایی شناسی(هنر و ادبیات) رواج یافته است:قوه تشخیص آنچه در طریق زیبایی شناختی، خوب یا مناسب است( لغت نامه آمریکن هریتیج، ۲۰۰۰ ). قوه درک زیبایی، نظم، سنخیت، تناسب تشابه یا هر آنچه رحجان و برتری ایجاد می کند، به خصوص در هنرهای زیبا، آثار ادبی و قضاوت های نقادانه؛ فرق نهادن ظریف (به خصوص در باب ارزش های زیبایی شناختی( لغت نامه وبستر، ۱۹۷۳)
نوعی توانایی فردی برای قضاوت یا درک آنچه خوب یا مناسب است به خصوص در مواردی همچون هنر، سبک، زیبایی و رفتار ( لغت نامه کمبریج، ۲۰۰۳ )و شیوه ا ی همراه با توجه و احترام به آنچه جالب، پیراسته یا مطابق با کاربرد نیکو است، (لغت نامه وبستر، ۱۹۷۳ ). در مورد تاریخچه استفاده از این واژه در حوزه زیبایی شناسی، آمده است:مفهوم سلیقه و طبع، به تبع دو مفهوم خلاقیت و نبوغ مطرح شد که البته بیشتر به مخاطب و تماشاگر اثر هنری مربوط میشود.
این اصطلاح، که اولین بار در آثار بالتازار گراسیانی، فیلسوف اسپانیایی، به کار رفت، در کتاب نقد قوه حکم (عقل عملی) کانت، مبنای فلسفی یافت؛ به معنای توانایی کاملاً سابژکیتو انسان برای تشخیص زشت از زیبا(نوایی ،۱۳۷۸) به این ترتیب » « Taste از معنی احساس چشایی به Taste به معنی احساس زیبایی گسترش معنا یافت. بررسی متون علوم اجتماعی بیانگر آن است که تلاش زیادی برای ارائه تعریفی از واژه سلیقه انجام نشده است. گویا اندیشمندان علوم اجتماعی این واژه را با همان معنای لغوی یا زیبایی شناختی به کار بردهاند و آن را یک اصطلاح خاص رشته خود تلقی نکرده ا ند. زیمل، سلیقه را، توان گزینش صورتهای مناسب رفتاریای میداند، که فرد به منظور عینیت دادن به معانی مورد نظر خود )فردیت برتر( بر میگزیند )زیمل، ۱۹۰۸: ۳۱۴). زیمل، این تعریف از سلیقه را در خلال تعریف سبک زندگی ارائه میکند، که به معنای لغوی سلیقه نزدیک است. شاید بزرگت رین کاری که در باب سلیقه در علوم اجتماعی انجام شده، توسط بوردیو و به خصوص در مهمترین کتابش « تمایز: نقد اجتماعی داوری سلیقه» به انجام رسیده است؛ کتابی که از سوی بسیاری از جامعهشناسان و انجمنهای علوم اجتماعی به عنوان یکی از مهمترین کتابهای علوم اجتماعی توصیف شده است. او با دیدگاهی متأثر از بازسازی مارکسیسم، بر اساس نظریههای مصرف و نظریههای فرهنگ، در نقد زیبایی شناسی کانتی به تحلیل جامعه بر مبنای سلیقه مینشیند. وی در قسمتهای مختلف کتاب، تعابیری را ارائه میکند که میتوان آنها را شبه تعریفهایی از سلیقه دانست.
او در عبارتی کوتاه، سلیقه را ترجیحات به نمایش در آمده بیان میکند(بوردیو، ۱۹۸۴ : ۵۶) از نظر او سلیقه ظرفیت تولید فعالیت ها و محصولات قابل طبقه بندی و ظرفیت فرق گذاری و درک اهمیت این فعالیت ها و محصولات است(همان: ۱۷۰ ).
سلیقه، رغبت و ظرفیتی است که یک طبقه خاص از امر طبقه بندی شده و فعالیت ها و اشیاء طبقه بندی کننده )به صورت مادی یا نمادین( به خود اختصاص میدهد. سلیقه،فرمول مولد سبک زندگی است. مجموعه یگانهای از ترجیحات متمایز که همان قصد رسا را در منطق خاص هر زیر فضای نمادین )مانند اثاثیه، لباس پوشیدن، زبان و سطح خارجی بدن(بیان میکند… پایه تطابق همه خصائص یک فرد است… اطلاعات بی شماری که فرد به صورت خود آگاه یا ناخودآگاه در آن سهیم است و به صورت پایان ناپذیری یکدیگر را تأیید و تصدیق میکند. (همان: ۱۷۴ – ۱۷۳ ( هر }فردی{ سلیقه خود را طبیعی احساس میکند… }که این مسئله{ به نفی دیگر سلیقهها به عنوان امری غیر طبیعی و در نتیجه نادرست منجر میشود(همان: ۵۶) آن چنان که کانت میگوید: سلیقه حالتی اکتسابی است که« متمایز میسازد» و «تقدیر میکند»؛ به عبارت دیگر فرایند تمایز که دانشِ… متمایزی نیست »یا ضرورتاً نیست»؛ اختلاف ها را بنیاد مینهد یا مشخص میکند. زیرا سلیقه، شناخت شیء در معنای معمول آن }یا به قول نگارنده: علم اجمالی{ را بدون در برداشتن دانش ویژگیهای مشخص کننده که آن را روشن میکند }یا به قول نگارنده: علم تفصیلی{ را تضمین میکند(همان: ۴۶۶).
سلیقه به عنوان نوعی از جهت گیری اجتماعی عمل میکند« احساس جای کسی }بودن { » که اشغال کنندگان، جایگاه معینی در فضای اجتماعی را به سوی موقعیتهای اجتماعیای که با داراییهای آنها تطابق دارد و فعالیت ها و کالاهایی که با اشغال کنندگان آن جایگاه تناسب دارد، هدایت می کند( همان: ۴۶۷ ). سلیقه اصولی است که مردم را قادر میکند، در میان کالاهای طبقه بندی شده آنچه مناسب ایشان است، بشناسند) بوردیو، ۱۹۹۳ .( ۱۰۸ :سلیقهها محصول مواجهه میان سلیقه های عینیت یافته هنرمند ]تولید کننده[ و سلیقه مصرف کننده(همان: ۱۱۰ .( به این ترتیب سلیقه از نظر بوردیو: یک. رغبت، ظرفیت، خلاقیت، انتخاب و ترجیح است .پس سلیقه، جنبه درونی داشته و امور بیرونیا ی که مطابق با سلیقه فرد خوانده میشود )اعم از رفتارها و دارایی های مادی و معنوی( نماد یا به عبارتی تجسم فرد و عینیت یافتن آن است؛ نه خود سلیقه. در این صورت، باید تلاش کرد تا منظور بوردیو را از عبارت کوتاهش « سلیقه ترجیحات به نمایش در آمده » به نوعی توجیه کرد.
پرسشی که ذیل ویژگی انتخابی بودن سلیقه، پیش میآ ید این است که مبنای این انتخاب چیست و فرد با چه ملاکی چیزی را بر می گزیند؟ به عبارت دیگر، آیا میتوان هر نوع فعل انتخابی انسان را سلیقه نامید؟ مثلاً انتخاب امر مفید را در مقابل امور مضر میتوان کاری سلیقها ی دانست یا گزینشی منطقی؟ بوردیو، در سرتاسر مباحث نظری کتاب خود ) از مقدمه گرفته تا یادداشت های پس از تحریر خود(دو دیدگاه را در این خصوص در مقابل هم قرار داده است: دیدگاه زیبایی شناختی کانت که سلیقه را نوعی موهبت طبیعی دانسته است؛ که البته با تربیت و آموزش و تهذیب تعالی مییابد و دیدگاهی که خود از آن حمایت می کند و سلیقه را به تعبیر او نوعی عادت واره دانسته که کاملاً ناشی از فرایند جامعه پذیری و آموزش )اعم از رسمی و غیر رسمی( و موقعیت فرد در محیط اجتماعی یا به تعبیر او حوزه یا میدان می داند.
از نظر کانت، دو نوع سلیقه کاملاً متمایز وجود دارد: اول سلیقه ضرورت یا احساس یا وحشی و دوم سلیقه آزادی یا شهود یا تجمل)بوردیو، ۱۹۸۴: ۶)
این تقسیم بندی، یادآور همان دو دسته معنایی است که در لغت نامه ها ذکر شد. سلیقه احساس ترجیح پارها ی از احساس ها )مانند شیرینی یا ترش( بر سایر احساس ها است و سلیقه شهود، استعداد قضاوت سریع و شهودی ارزش های زیبایی شناختی است ) همان: ۹۹ ( . نوع اول، بیشتر بر کارکردها متمرکز است و از درخواست لذت آسان ناشی میشود و نوع دوم، به اشکال سبک دار و ویژگی های زیبایی شناختی و بر رد کارکرد مبتنی است و از درخواست برای لذت ناب ناشی میشود. (همان: ۶.( کانت از میان این دو، لذت زود گذر و آسانِ حسی را مولد سلیقه ضرورت می دانست. زیرا معتقد بود، گرایش به لذت های سهل الحصول، مانع از توجه و تأمل در نفسِ عمل میشود و فاصله – هایی که متضمن آزادی فرد است ) فاصله میان شیء و لذت ناشی از آن ( را از بین میبرد و در نتیجه نوعی بیگانگی را در فرد پدید می آورد. کانت از این راه، زیبایی شناسی خود را با فلسفه اخلاقش پیوند می دهد )همان: ۴۸۸ ( . به این ترتیب، سلیقه ناب به دنبال یک فاصله است. فاصله از لذتی که اشیاء بلاواسطه تحمیل می کنند؛ لذتی که باعث میشود دستیابی به هر چیزی پایان کار تلقی شود. کانت با ذکر تقسیم بندی سلیقه در کتاب « نقد عقل عملی » خود، زیبایی شناسی را از احساس، تمایز و تعالی بخشید و همچنین آن را از مقوله عقل )عملی( جدا کرد و آن را جزء مقوله های شهودی و ذهنی قلمداد کرد.
بوردیو، در تحلیلی از نگاه کانت به سلیقه و لذت، می گوید که کانت سلیقه و لذت آسان و ابتدایی را به سلیقه احساسی فرو می کاهد و بر این مبنا، سلیقه و لذت ناب را برپایه نوعی نفی، خود داری وحتی تنفر بنا می کند. . خودداری از آنچه کانت سلیقه زبان، کام و گلو مینامد و آدرنو آن را خشونتی می داند، که تماشاگر عامی را راضی می کند؛ به عبارتی نفی تسلیم شدن به احساس زودگذری که آن را نابخردی می داند. چرا که، رمز آن به سهولت گشوده میشود و هر کسی از پس این کار بر میآ ید. بوردیو، ریشه این امتناع و تنفر را در اخلاق و زیبایی شناسی بورژوایی می جوید؛ )همان: ۴۸۶ ( . بوردیو، شکایت هگل را از موضع گیری کانت، در مقابل لذت آسان یادآوری می کند که یک تحلیل ساده گفتار کانت نشان می دهد، دیدگاه او بیش از این که یک توصیف باشد، مملو ازباید هاست. بوردیو، در بیان دیدگاه خود می گوید دلایل تجربی فراوانی حاکی از وجود رابطه شباهت میان ذائقه فرد در غذا، آرایش مو، لباس و خلاصه آنچه کانت سلیقه احساس مینامد، با سلیقه فرد در ادبیات و هنر )یا به قول او میان مصرف معمول و مصرف زیبایی شناختی( است. لازمه فهم این پیوندهای واضح، کنار گذاشتن توهم تضاد میان آنهاست ) همان: ۶. ( بوردیو، با نقل این گفته ارسطو که هر کجا تفاوتی وجود دارد، باید به دنبال شباهت هایی هم گشت، می خواهد نشان دهد با وجود شباهت هایی میان جلوه های مختلف سلیقه، باید ایده وجود تضاد میان سلیقه ها را در انسان کنار گذاشت )تضاد میان احساس و شهود؛ لذت آسان و ناب.( از نظر بوردیو، وجود تفاوت ها )و البته شباهت ها( ناشی از مبنایی است که سلیقه را شکل می دهد. او این مبنا را فضاهای اجتماعی و موقعیت افراد در آنها می داند که سلیقه را به امری کاملاً اکتسابی بدل می کند ) همان: ۹۹ . (مثلاً بوردیو نشان می دهد که چگونه قانون توزیع و کمیابی – انگل در مورد سلیقه ها نیز رواست: آنچه کمیاب است، تجملی میشود و باب سلیقه از ما بهتران میشود و برعکس هر آنچه فراوان است، مبتذل و باب سلیقه عامه پسند قرار می گیرد(همان: ۲۴۲ .( بنابراین، وقتی بوردیو در مقدمه کتاب، شکسته شدن اصولی را طلب می کند که به هیچ وجه آنها را جزء مقوله های زیبایی شناختی نمی داند ) همان: ۶( ومبنای زیبایی شناسی کانتی را هدف قرار می دهد. دیدگاهی که منشأ و عامل پیدایش نوعی از سلیقه را حواس یا اضطرارها و عامل نوع دیگر را زیبایی شناسی، شهود و آزادی قلمداد می کند. زیبایی شناسیای که بر تضاد میان سلیقه ضرورت یا احساس و سلیقه آزادی یا شهود ) به عبارت کانتی سلیقه بربرها و سلیقه وارستگان( بنا شده است. از نظر بوردیو، وقتی کانت از ضرورت یا اختیار بحث می کند، عوامل پدیدآورنده آن در زندگی انسان ها را فراموش می کند و آن را به طبیعت ایشان باز می گرداند. علت تفسیر دوگانه برای یک عمل چیست؟ چرا خوردن سبزیجات برای طبقات بالا، اختیار رژیم غذاییای مناسب برای زیبا سازی بدن محسوب میشود و برای طبقات پایین، رژیمی از سر ناچاری و ناشی از دسترسی نداشتن به پروتئین؟
هر دو که یک کار را انجام دادها ند؛ پس، تفاوت در چیست؟ از نظر بوردیو تفاوت در )سختی و خشونت یا لطافت و ظرافت( طبایع نیست؛ تفاوت در شرایط اجتماعی است که به یکی قدرت انتخاب داده و دیگری را به اضطرار کشانده است.
۱. بوردیو، در راستای دیدگاه های وبر، بر انتساب سلیقه به شرایط و فضای اجتماعی بسنده نکرده و با افزایش دقت بحث خود، سلیقه را ناشی از درونی کردن نظام طبقه بندی موجود در فضای اجتماعی می داند که محدودیت ها و مقدورات اقتصادی، به آن اشکال مختلف میبخشد ) همان: ۱۷۵ ( . این درونی کردن، مانند هر فرایند درونی سازی میتواندجنبه خود آگاه داشته باشد، اما بیشتر ناخودآگاه است. شاید به همین دلیل هم از نظر بوردیو، آگاهی ناشی از فرایند درونی سازی، آگاهی به معنای علم و دانش مصطلح نیست؛ بلکه آگاهی محدودی است که تنها، ترجیحی را برای یک گزینه نسبت به سایر گزینه ها ایجاد می کند )مثلاً کسی که رنگ تیره را میپسندد، شاید نداند که او را به کدام گروه و دسته وابسته می کند یا چرا چنین وابستگیا ی ایجاد میشود، اما می داند که این انتخاب را ترجیح می دهد(.
به این ترتیب از نظر بوردیو، سلیقه بر مبنای نظام قشربندی اجتماعی پدید می آید و ظاهر انتخابهایی را در قالب سبک های زندگی ارائه می کند؛ اما در واقع، چندراهه های جبری است که فضای اجتماعی، پیش روی افراد در هر موقعیت به مثابه راهبرد زندگی قرار می دهد (همان: ۱۷۵ ( به بیان دیگر، سبک زندگی، نماد نظام قشربندی اجتماعی است و سلیقه، همین ظرفیت درک و آگاهی بر این نظام است و البته تغییر شرایط، موقعیت هایی را به افراد مستعد می دهد که نمادهای مناسبی برای شرایط جدید خلق کنند و چند راهه های جدیدی را برای دیگران بیافرینند. پس بوردیو، آزادی خواهی کانتی را در مورد انسان رد می کند و این نگاه را با دستآ وردهای جامعه شناسی و روان شناسی در تعارض میبیند. او به نوعی جبر اجتماعی تن می دهد؛ اما نه جبری که مارکس و مارکسیست ها به شرایط اقتصادی زندگی انسان ها نسبت می دهند. بلکه جبری که اول، ابعاد مختلف فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی داشته و دوم، گزینه های معین اما در عین حال متعدد را پیش روی انسان قرار می دهد. بوردیو تضاد احساس و شهودِ کانتی را در بحث سلیقه نمیپذیرد و چیزی را به عنوان مبنای سلیقه میپذیرد که شاید بهترین تعبیر از آن، نوعی شعور متعارف باشد.
در نتیجه، براساس مطالعات بوردیو ما با دو مبنا برای سلیقه روبرو هستیم:
زیبایی شناسی که کانت، چهره شاخص در میان مطرح کنندگان آن است و نظام قشربندی اجتماعی که بسیاری از جامعه شناسان از جمله بوردیو بر آن تأکید می کنند.
۲. بوردیو، در مورد محدوده موضوعاتی که میبایست آن را به سلیقه نسبت داد در یک سخنرانی در دانشگاه نیوشاتل ) ۱۹۸۰ /م( می گوید: اگرچه احتمال دارد برای بعضی از افراد تکان دهنده باشد، باید همه موارد انتخاب و قرابت انتخابی را }در تعریف سلیقه{ داخل کرد؛ مواردی مثل: موضوع های همدردی، دوستی یا عشق . (بوریو، ۱۹۷۳:۱۰۸ ( البته اصول کلیای را که محور تعریف سلیقه از دیدگاه بوردیو است )و در بالا ذکر شد( نباید فراموش کرد. او، سلیقه را ناشی از درونی کردن نظام قشربندی اجتماعی می داند.
از جمع این گفته میتوان برداشت کرد: محدوده سلیقه، هر انتخابی در زندگی انسان است که قابل طبقه بندی باشد و در نتیجه، منجر به طبقه بندی رفتارهای انسان شود یا به عبارت دیگر او را از دیگران تمایز بخشد. اما، مطالعات میدانی بوردیو که بیشتر بر نمادهای عینی تر سلیقه متمرکز بود و پاره ا ی از گفته های او که سلیقه را با کالاها و دارایی ها مرتبط می کرد و همچنین، چارچوب بحث او در حوزه نظریه مصرف، نباید این تصور را ایجاد کند که او سلیقه را به انتخاب ها در اشیاء و کالاها محدود می کند. منظور او از مصرف، مصرف فرهنگی است که شامل حوزه روابط، رفتارها و البته اعیان خارجی می شد. او حتی از گرایش های ذهنیای یاد می کند که ممکن است، هنوز مابها زای خارجی )دارایی مطلوب خود ( را نیافته باشد. این همان زمین هایی است، که فرصت شناسان اجتماعی آن را درک می کنند و با خلق موضوع مناسبی، سلیقه های بیپاسخ مانده را پاسخ گو می شوند.
۳. همان طور که گفته شد، سلیقه از نگاه کانتی ها جنبه فطری و وراثتی دارد و از نگاه جامعه شناسی جنبه اکتسابی؛ اما بر هر دو مبنا، سلیقه، نظامی را در جامعه پدید می آورد که در آن افراد و گروه ها قشربندی می شوند. به عبارت دیگر سلیقه خاص، موجب انجام مجموعها ی از گزینش هایی میشود که نماد دسته، گروه، طبقه یا قشر خاصی از جامعه است و فرد یا گروه با این نمادها از دیگر افراد یا گروه ها تمایز مییابند.
۴. بنابراین هم میتوان سلیقه را به فرد نسبت داد و هم به جمع. به این دلیل که در هر حال این فرد است که برمی گزیند. پس سلیقه فردی است، ولی بنا به عقیده بوردیو و بسیاری از جامعه شناسان، این یک انتخاب فردیِ صرف نیست، بلکه ناشی از درونی کردن گزینه های اجتماعی است که هویت قشرهای مختلف اجتماعی را از هم متمایز می کند. پس، این یک سلیقه جمعی است که حکایت از وابستگی فرد به گروه و جماعتی خاص می کند.
پس از جمعبندی مجدّد به این نتیجه می رسیم که سلیقه عبارت است از: ظرفیت اکتسابی تولید فعالیت ها و محصولات قابل طبقه بندی و ظرفیت اکتسابی فرق گذاری و درک اهمیت )ترجیح( و انتخاب این فعالیت ها و محصولات در اشغال کنندگان جایگاه معینی در فضای اجتماعی است که ایشان را به سوی موقعیت های اجتماعی که با دارایی هایشان( اعم از مادی و معنوی( تطابق دارد و فعالیت ها و کالاهایی که با اشغال کنندگان آن موقعیت تناسب دارد، هدایت می کند. یا به عبارت سادهتر، توانایی اکتسابی فرد یا جمع است که او را به جایگاه مناسب با دارایی هایش در نظام قشربندی اجتماعی و نمادها و تجسم های مادی آن رهنمون میشود.
در اینجا باید به مواردی توجه کرد:
۱. با پذیرش سلیقها ی بودن سبک زندگی انتخابی بودن آن را پذیرفتها یم. اگر این انتخاب ، هشیارانه بوده یا در تحلیل یک نظریهپرداز به سلطه، هژمونی یا عادت واره و میدان منتسب شود، به تحقق مفهوم انتخاب صدمه نمی زند. چرا که معنای انتخاب در اینجا، ربط دادن رفتارها، وضع ها و دارایی ها به ترجیح ها و تمایلات از سوی عاملان است. اینکه مبنای گزینش، سلیقه ا ی چیست: ذاتی یا وراثتی )فطری و یا غریزی( است و یا اکتسابی )حاصل از فرایند جامعه پذیری، تربیت و یا(… ؛ عقلانی است و یا احساسی )عاطفی( ؛تجربی ا ست و یا شهودی؟،
۲. در این بحث، باید یک تفکیک منطقی را ایجاد کرد، که ظاهراً مورد غفلت قرار گرفته است. سبک زندگی، الگو و یا مجموعها ی از رفتارها، وضع ها و دارایی ها است. آیا انتخاب سلیقها ی قید است برای الگو و مجموعه، یا قید است برای تک تک رفتارها، وضع ها و دارایی های مرتبط با این الگو یا مجموعه، به عبارتی، آیا الگو و مجموعها ی که بر مبنای سلیقه انتخاب میشود، سبک زندگی به حساب می آید یا الگو و مجموعه حاصل از رفتارها، وضع ها و دارایی های بر مبنای سلیقه گزیده شده است. در حالت اول، میتوان فرض کرد که فرد یا جمعی الگوی رفتاریای را بر مبنای سلیقه انتخاب کنند که در آن پارهای از رفتارها دیگر گزینشی و انتخابی نبوده، بلکه تنها بر مبنای تقلید انجام پذیرد (کسی که سبک زندگی یوگا یا مدیتیشن را میپذیرد، بسیاری از رفتارها را حسب دستورات موجود در این مکتب انجام می دهد و ای بسا بعضی از جزئیات آن با سلیقه او همراهی نداشته باشد ولی او کلیت این مکتب را پسندیده است( .البته در حالت دوم، شکی نیست که الگو و مجموعه برآمده از اجزای انتخاب شده بر مبنای سلیقه، خود با سلیقه فرد منطبق است.
۳. مسأله دیگری که با مبنا قراردادن گزینش سلیقها ی در تعریف سبک زندگی پدید میآ ید، این است که وحدت مورد نظر هر سبکی و از جمله سبک زندگی، چگونه حاصل میشود؟
بلی، اگر کلیه تمایلات و ترجیح های فرد را در یک راستا و در تحقق یک هدف بدانیم آن چنان که پارها ی از اندیشمندان مانند زیمل و آدلر قائل بودها ند، این وحدت حاصل میشود و به عبارتی، سبک زندگی، راه دستیابی فرد به هدف غایی خود تلقی میشود. اما دیدگاه غالب چنین نیست و حداکثر به چنین وحدتی، به منزله یکی از آرمان های فرد مینگرد. در بیشتر موارد، اعتقاد بر این است که تمایلات و ترجیح های انسان از نگرش ها و نیازهای مختلف و غیرمنسجمی ناشی میشود. پس این سؤال، همچنان پابرجاست که با پذیرش مبنای سلیقه، چه چیزی وحدت را در یک سبک زندگی پدید می آورد؟ جواب این است که هر سبک زندگی، بر مبنای یک تمایل و ترجیح یا یک مجموعه همگرا از ترجیح ها و تمایلات شکل می گیرد (همان چیزی که بوردیو آن را عادت واره )معین( نامیده است و در مدل خود سبک زندگی یک را ناشی از عادت واره یک و… می داند .( این که چه کسی این وحدت تمایل را شناسایی می کند: محقق یا مورد تحقیق؟، بحثی است روش شناختی، که باید درجای خود به آن پرداخت.
۴. در بسیاری از دیدگاه ها بر کارکرد تمایز بخشی » به مثابه یکی از ویژگی های سبک « زندگی، تکیه شده است. تمایز بخشی، به این معنا است که سبک زندگی افزون بر ایجادوحدت درونی و جداسازی الگوها از هم و جنبه نمادین آن )برای فرد یا گروهی که از یک سبک پیروی می کنند برای اثبات هویت شان( این الگو و پیروان آن را در میان الگوها و قشرهای اجتماعی رتبه بندی می کند؛ به عبارت دیگر، حاکی از منزلت اجتماعی آنان است.(آن چنانکه، طبقه نشانگر رتبه اقتصادی و )به قول وبر( عضویت در احزاب مبین اقتدار افراد است( . تکیه زیادی که بر این ویژگی شده است، ناشی از خاستگاه اصطلاح سبک زندگی است.
. وبلن و وبر از سبک زندگی در بررسی قشربندی و نابرابری های اجتماعی استفاده کردند و بدنبال آنها بسیاری از نظریهپردازان از این اصطلاح در همین حوزه از علوم اجتماعی بهره بردند. با ورود این اصطلاح به ادبیات جامعه شناسان نومارکسیست )که شاید نقطه عطف آن، کارهای بوردیو است( از سبک زندگی تحلیلی کاملاً ساخت گرا و بر مبنای سلسله مراتب قدرت و طبقه بندی اجتماعی ارائه و تمایلات و ترجیح ها )سلیقه( نیز دراین قالب تبیین شد.
واقع این است که به قول بوردیو، این نوع تبیین، خود یکی از انواع تبیین ها بر مبنای فلسفه رابطهای است: رابطه تمایلات و ترجیحات با سلسله مراتب اجتماعی )سیاسی و اقتصادی(.
با چنین نگاهی و بر چنین مبنایی هرگاه از تمایل و ترجیح صحبت شود، طبیعی است که به طور مفهومی بحث تمایز طبقاتی و رتبهب ندی اجتماعی را در برداشته باشد. حال اگر بحث قشربندی و ساخت های قدرت را رها کرده و حتی فراتر از این، از حوزه جامعه بیرون رفته و وارد حوزه فرهنگ شویم، آنگاه اگرچه سبک زندگی همچنان کارکرد تمایزی خود را به دنبال دارد، اما دیگر در این تمایز سلسله مراتب لحاظ نشده است. بلکه همچنان که گفته شد، سبک زندگی، نماد وحدت و تکثر است و تبیین ترجیح ها و تمایلات براساس تفاوت های فرهنگی صورت میپ ذیرد؛ نه لزوماً سلسله مراتب اجتماعی. بنابراین به نظر می رسد، تمایزبخشی و نماد سلسله مراتب اجتماعی بودن یکی از کاربردهای سبک زندگی در حوزه جامعه است. چنین رویکردی )بهره گیری از این کارکرد( در تعریف و توصیف سبک زندگی، برای ارائه یک تعریف در بحث از سلسله مراتب اجتماعی و تبیین ساخت گرا بر پایه اقتصاد سیاسی مناسب است. کمااینکه، میتوان در حوزه سیاسی، کارکرد سبک زندگی را مشروعیت بخشی و در مبحث جامعهپذیری در حوزه اجتماعی، کارکرد آن را به )قول زیمل) فردیت اجتماعی و در حوزه روان شناسی کارکرد آن را )به قول آدلر) جبران دانست.
۵. به نظر می رسد، میتوان با توجه به مضمر بودن خلاقیت و ابداع در مفهوم « سلیقه» همچنان که بعضی از دیدگاه ها در مورد سبک زندگی بر آن تکیه کردها ند ، افزون بر گزینش و انتخاب از خلاقیت و ابداع هم، در توصیف سبک زندگی بهره برد.
۶ . دو عامل، باعث میشود میان سبک زندگی و زیبایی شناسی به دنبال رابطها ی بگردیم:
اول، خاستگاه اصطلاح سبک و سبک شناسی، هنر و ادبیات است؛ دوم، سبک زندگی حاصل گزینش سلیقهای در نظر گرفته میشود. پس، آیا میتوان سبک زندگی را مقوله ای زیبایی شناختی دانست؟ این بستگی به تعریفی دارد که از زیبایی شناسی و رابطه آن با سلیقه داریم. تعریف محدود کانتی، که امور زیبایی شناختی را تنها به امور شهودی و سلیقه آزادی محدود می کند و حسیات را از آن خارج می داند، سبک زندگی را عامتر از امور زیبایی شناختی قرار می دهد. درحالی که، در تعریف بوردیو هر نوع تمایل و ترجیحی )مطلق سلیقه، اعم ازسلیقه ضرورت و آزادی( امر زیبایی شناختی تلقی میشود در نتیجه سبک زندگی مقوله های زیبایی شناختی است. علی رغم آن که ارائه یک تعریف دقیق و قطعی از مفاهیم فرهنگی واجتماعی اگر نه غیر ممکن، حداقل دشوار به نظر می رسد، اما برای پیشبرد بحث، با تکیه برآنچه گفته شد سبک زندگی عبارت است از:
الگوی همگرا )کلیت تامی( یا مجموعه منظمی از رفتارهای درونی و بیرونی، وضع های اجتماعی و داراییها که فرد یا گروه بر مبنای پارها ی از تمایلات و ترجیح ها )سلیقه)ا ش و درتعامل با شرایط محیطی خود ابداع یا انتخاب می کند یا به اختصار سبک زندگی :الگو یا مجموعه نظام مند کنش های مرجح است.(مهدوی کنی،)
شاخص دوم از شاخص های سبک زندگی مد نظر در این تحقیق، ارزش ها و به عبارتی الگوی ارزشی می باشد.
۲-۶-۱-۲ ارزش ها ارزش ها خود دارای دسته بندی های متعددی است و می توان شاخه های متعددی از جمله شاخه فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و … را برای آن قائل شد. تعریف مدنظر ما در این تحقیق از ارزش بدین صورت است: عقیده یا باور نسبتا پایدار که فرد و یا جامعه با تکیه بر آن ، غایات خاصی را طلب می کند و رفتارهای خاصی را از خود بروز می دهد.(مهدی زاده:۱۳۸۹)
در واقع منظور این است که معیار تصمیم گیری افراد بر چه محوریتی بنا شده است. آیا در تصمیم گیری ها مطابق با معیاری که خداوند تعیین نموده است، عمل می نمایند و یا اینکه مطابق نظرات خودشان عمل می کنند. در بحث مربوط به این تحقیق، چون موضوع خرید پوشاک مطرح است، از آنجا که ما بر طبق سه جنبه (شناختی ، احساسی و رفتاری) نگرش به بررسی می پردازیم؛ در بحث ارزش ها نیز این سوال ها مطرح است که: اول اینکه، افراد جامعه که در اینجا خریداران پوشاک مدنظر است تا چه حد از اینکه بار ارزشی خاصی برای خرید لباس وجود دارد، شناخت، آگاهی و اعتقاد دارند، دوم اینکه تا چه حد نسبت به آن احساس و تمایل و ترجیح دارند و سوم اینکه تا چه مطابق با آن عمل می نمایند. به بیان دیگر تا چه معتقد هستند که دین برای خرید پوشاک معیاری را تعیین کرده است و یا تا چه حد از این امر اطلاع دارند که این بیانگر جنبه شناختی ارزش است. جنبه احساسی و رفتاری نیز، تمایل و رفتار مطابق با آن معیار را شامل می شود. اگر بپرسیم ، این ها چه ربطی به قصد خرید دارد، باید گفت که معیار ارزشی داشتن یا نداشتن شما و یا نوع متفاوت معیار شما، بر کاهش ، افزایش میزان و قصد خرید شما و یا کیفیت خرید شما موثر است. بنابراین تلقی ما از ارزش در اینجا بیشتر همان جنبه ارزش های فرهنگی است. در واقع، در نگاه ما ارزش ها مفهومی عام تر از فرهنگ هستند و فرهنگ نیز مشتمل بر مجموعه ای از هنجار ها می باشد؛ یعنی یک رابطه سلسله مراتبی از بالا به پایین که البته بین اینها ارتباط و بازخورد مداوم وجود دارد.
مطالعات سبک زندگی شامل موارد زیر هستند: