به حق گویند خصـــــم ما کــــجا شد
مگـــــــر در عالــــم باقـی فنا شد[۴۸۳]
به حق گفتـــم که آوردم گناهــــــت
ولی شرکـــــت نیاوردم ز راهــت[۴۸۴]
در ابیاتی که آوردیم درخواست با معانی حق سنخیت ندارد و به عنوان نام جامع پروردگار از آن استفاده شده است. شاعران در بعضی ابیات به تناسب وزن شعر نامی از اسامی پروردگار را آورده است و تناسبی بین اسم حق و خواسته وجود ندارد.
چو یوســــف دیـــد او را گــــفت الهی
ازایــــن فرتوت نابیــــنا چه خــواهــی
چو میدانـــی که هیـــــچم من الهـــــی
ز هیچی این همـه پس می چه خواهی[۴۸۵]
فصل سوم
نسبت بین بندگان با خداوند
در ادعیه شیعه و مناجاتهای مثنویهای فارسی
۳-۱٫ مقدمه
در این فصل برآنیم تا ابتدا نسبت بین خدا و بندگانش را بهصورت اجمالی از نگاه عرفا و فلاسفه و متکلمان بیان کنیم، سپس به تأثیر این رابطه بر انسانها بپردازیم و بعد از آن نسبت میان بندگان با خداوند را در ادعیه شیعی و مناجاتهای مثنویهای فارسی بررسی کرده و آنها را با هم مقایسه میکنیم.
انسان همیشه در خود نیاز رسیدن به سرچشمه و مبدأ آفرینش را احساس کرده و همچنین نیاز به پرستش و ستودن چیزی مافوق خودش را حس میکند؛ زیرا او بهطور فطری خداجو و کمال گراست. آدمی از ابتدا تلاش میکرده تا راهی برای رسیدن به این خواسته پیدا کند و به راز آفرینش و ارتباط پیچیده میان بنده با خالق هستی پی ببرد و برای رسیدن به آن، راههای فراوانی امتحان کرد و در رابطه با آنها نظریههای متعددی داده است که در این فصل بهطور اجمالی به آن میپردازیم. همچنین نسبت بین بنده و معبود را در ادعیه شیعه و مناجاتهای شاعران فارسی زبان بررسی میکنیم؛ اما ابتدا به بررسی ارتباط بین عبد و معبود میپردازیم.
( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
۳-۲٫ ارتباط بین خدا و بنده
نظریات مختلفی در این رابطه وجود دارد که حاکی از آن است ارتباط بین خداوند و منشأ آفرینش انسان عشق است؛ عدهای دیگر از فلاسفه و علمای علم کلام معتقدند که رمز آفرینش عشق و محبت نیست، بلکه فیاضیت خداوندست و از راه عقل و منطق در جستجوی رابطه علت ومعلولی برای آن هستند.
۳-۲-۱٫ ارتباط بنده و خداوند از دیدگاه عرفا
«به اعتقاد عرفا محبت صفت ذات حق یا روح است و بر دیگر صفات روح مقدم است و عقیده دارند که روح و عشق در یک زمان موجود شدهاند؛ یعنی «یحیبهم و یحبونه» محبت صفت ذات حق یا روح است که خود از عالم امر است نه از عالم خلق و بدین جهت استحقاق آینگی جمال و جلال حق را دارد و این صفت محبت، مقدم بر دیگر صفات روح همچون نورانیت علم، حلم، انس، بقا و حیات است.»[۴۸۶]
محبت سبب آفرینش و خلق آدمی شد؛ بنابراین عشق به حق بر تمام محبتها مقدم است و محبتهای دیگر فروعی از عشق به خداوند است. محبت از موهبتهایی است که خداوند نصیب انسان کرده است، زیرا خداوند ابتدا بنده را به دوستی خود برگزید و سپس صلای محبت را بر آدم خاکی انداخت، پس آفرینش مخلوقات از محبت حق نشأت میگیرد، زیرا خداوند دوست داشت که شناخته شود و این محبت و دوستداشتن منشأ آفرینش و خلقت موجودات شد.
«کنت کنزاً مخفیاً فاحببت ان اعرف: حکمت خلق آدم نیز همین است که حق میخواست خود را ببیند، پس آدمی را آئینه جمال خویش کرد.»[۴۸۷]
خداوند میفرماید که من گنجی مخفی بودم دوست داشتم شناخته شوم؛ بنابراین ابتدا خدا، عشق، عاشق، معشوق بود و میخواست که به دیده معشوقی جمال خود را نظاره کند. خداوند تمنای ظهور جمال و کمال پنهان خویش را دارد و آنها را نهفته و نادانسته نمیپسندد. «و کدام صاحب جمال است که دغدغه و خارخار ظهور و شهود جمال خویش را نداشته باشد؟»[۴۸۸]
پس دست به کار خلقت آدم شد.
قرآن کریم میفرماید: «لقد خلقنا الانسان فی احسن التقویم: ما انسان را در بهترین صورت و نظام آفریدیم.»[۴۸۹]
منظور آیه این است که انسان خاکی آینه جمال حق شود و خداوند شناخته شود، پس محبت ثمره معرفت است؛ زیرا عشق، با معرفت و شناخت عاشق به کمالات معشوق به وجود میآید. نتیجه آنکه معرفت الهی، عشق به حق را بنیان میگذارد و عشق مستلزم معرفت معشوق و خصلتهای اوست.
«بهراستی معرفت و محبت بسته یکدیگرند، تنها گاه یکی بر دیگری میچربد. معرفت الهی، زاینده عشق است و عشق مستلزم معرفت معشوق.»[۴۹۰]
به نظر عرفا و صوفیه پایه و بنیان آفرینش انسان، عشق و معرفت الله است و «یحبهم» سیر نزولی عشق و یحبونهم سیر صعودی عشق است؛ یعنی ابتدا خدا عاشق انسان شد تا شناخته شود، سپس انسان با دیدن جلوه حق عاشق او شد و به ندای «الست بربکم» پاسخ بلی داد، پس از دچارشدن به غم هجران و فراق معشوق و زندانیشدن در عالم خاکی، عاشق، معشوق را از یاد نبرد و به عهد روز میثاق و دوستی و عشق حق وفادار است.
۳-۲-۱-۱٫ تأثیر عشق خداوند بر انسان
آدمی تا چیزی را نشناسد نمیتواند آن را دوست بدارد. خداوند از طریق حواس و احساس برای ما درکشدنی است. موجودات و جهان مظهری از خداوند هستند و به واسطه آنها با قوه درک و احساس خدا را میشناسد و عاشق خدا میشود و معشوق حقیقی تنها خداست، زیرا خداوند ذات مطلق زیبایی است و دوستدار زیبایی.
«ان الله جمیل و یحب الجمال: خدا زیباست و زیبایی را دوست دارد.»[۴۹۱] زیبایی دنیا از آن خداست و جلوه و مظهر حق است و این جمال و زیبایی، انسان را بهسوی خدا هدایت میکند، پس انسانی که عاشق خداست و جلوه جمال اوست، سعی میکند شبیه خدا باشد، زیرا او بهطور فطری زیباست و بالذّات الهی و آسمانی است و از روح خدا در او دمیده شده است: «نفخت فیه من روحی: از روح خود در آن دمیدم.»[۴۹۲]
آدمی تلاش میکند تا خود را به خدایی شبیه سازد که از او به خودش نزدیکتر است: «نحن اقرب من حبل الورید: من از رگ گردن به شما نزدیکترم.»[۴۹۳] و خود را متخلق به اسماءالله و صفات باریتعالی کند، تا حجابها کنار رود و عاشق و معشوق یکی شوند.
۳-۲-۱-۲٫ نسبت بنده با پروردگار