این آموزش می تواند از سه طریق باشد:
الف) نهاد خانواده، در این جاست که مادران تحصیل کرده و از پیش آموزش دیده به یاری کودکان خود ساختن اینده ای ایده آل می شتابند تا شیوه صحیح احقاق حقوق خود را بیابند و نحوه صحیح زندگی را بیاموزند.
ب) نهادهای سیاسی که راه های دستیابی به حقوق زنان را در قالب کلاس های تخصصی به آنان بیاموزند.
ج) دولت، مطالب حقوقی زنان، شیوه های آرامش یافتن و القاء آن به خانواده، چگونگی پرهیز از افسردگی با اولین و کوچکترین مشکلات موجود در اجتماع، نحوه صحیح برخورد با مشکلات، آشنایی با حقوق، احترام و رعایت حقوق دیگران، توجه به مسائل تربیتی، نحوه برخورد صحیح با هویت انسانی و جنسی زن و مرد و ارزش دادن به آن ها، تقویت اعتماد به نفس، تقویت قوای تعقلی . . را از طریق کتب درسی در آموزش و پرورش و آموزش عالی و رسانه های گروهی به خصوص تلویزیون، مطبوعات، نویسندگان و مبلغان. . به اطلاع همگان برساند. نیز به تغییر فرهنگ ایجاد شده بپردازد، فرهنگی که زنان را فرودست دیده و جایگاه پایین تری برای او تعریف نموده است.
( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
۲-پیامدهای منفی فمنیسم
فمینیسم به همان اندازه که در پیشبرد زنان به سوی اهداف بلندمرتبه دارای نقش مؤثری بود، به همان مقدار دارای دستاوردهای منفی بود. در این قسمت به برخی از این موارد اشاره می شود:
۲-۱-تضعیف نهاد خانواده؛
یکی از مهمترین شعارها و آموزههای بسیاری از جنبش های فمینیستی نقد و نفی نهاد خانواده است، اگر چه مواضع فمینیستی در نقد خانواده یکسان نیست، ولی یکی از مهمترین آموزه های فمینیستی نقد و نفی نهاد خانواده است. به عنوان نمونه فمینیستهای لیبرال مستقیماً منتقد اصل نهاد خانواده محسوب نمیشوند و برخی از گرایشهای موج سومی نیز با تأکید بر تفاوتهای میان دو جنس بر احیاء نقش مادری و همسری تأکید دارند، اما لوازم عینی شعارها و آرمانهای فمینیستی عملاً به تضعیف جایگاه و نقش خانواده منجر می شود. قوانین برابر میان زنان و مردان، حضور گسترده زنان در مشاغل تمام وقت، تعارض تعهدات بیرون از خانه و خانواده (مانند تعهد در برابر کارفرما) با تعهدات درون خانواده، اقدام به ازدواج در کشورهای غربی را تا حدود زیادی کاهش داده یا به تأخیر انداخته است. بنابر گزارش مانوئل کاستلز که معتقد است فمینیسم نقش تأثیرگذاری در فروپاشی خانواده هستهای یا به تعبیر وی خانواده پدرسالار دارد، درصد زنان ازدواج نکرده در سنین ۲۰ تا ۲۴ سال از ۳۶ درصد در سال ۱۹۷۰ به ۵۱ درصد در سال ۱۹۸۰ در آمریکا از ۴۶ درصد به ۵۲ درصد در فرانسه از ۴۵ درصد به ۵۷ درصد در اتریش رسیده است. میزان طلاق در فرانسه، انگلیس، کانادا و مکزیک از ۱۹۷۱ تا ۱۹۹۰ دو برابر شده است. در ۱۹۹۰، ۵۵ درصد ازدواجها در آمریکا منجر به طلاق شده است و این در حالی است که این آمارها به ازدواجهای رسمی ثبت شده در این کشورها اختصاص دارد. از سوی دیگر آمار ازدواج کسانی که در سالهای اولیه ازدواج به طلاق کشیده میشود در حال افزایش است که این امر افزایش فرزندان طلاق در سنین کودکی را باعث گردیده است.
۲-۲-ایجاد مخاصمه میان زوجین؛
بدلیل این که در باورهای فمینیستی، مردان منشأ ستم بر زنان هستند و تنها راه رهایی زنان از سلطه مردان، جدایی از آن ها و رقابت با آن ها می باشد، رویکردها و ادبیات به کار گرفته شده توسط جنبش فمینیستی مخاصمه و نزاع میان زوجین را دامن میزند و بر این نکته تأکید می نماید که ویژگیهای مردانه ذاتاً شرارتبارند و تنها راه رهایی زن از هر نوع رابطه سلطهآمیز با مردان، جدایی طلبی است. بدین روی عملاً رابطه دو جنس را چه در خانواده و چه بیرون از خانواده به رفتاری رقابتگونه و مخاصمت آمیز تبدیل کرده است.
۲-۳-ترویج الگوهای غیراخلاقی در روابط جنسی؛
اگر چه یکی از ویژگیهای تمدنهای کهن اعم از تمدنهای دینی و غیر دینی، پذیرش الگوهای خاص اخلاقی در روابط جنسی و چارچوب خانواده است، با این حال وجود رفتارهای ناهنجار اخلاقی در تمامی این تمدنها امری است که تاریخ این تمدنها آن را تأیید میکند. اما در عین حال ارتکاب ناهنجاریهای اخلاقی در روابط جنسی همیشه به عنوان یک ضد ارزش درجوامع مختلف مطرح بوده است.
۲-۴-تولد کودکان نامشروع؛
پیامد طبیعی ترویج الگوهای غیر اخلاقی در روابط جنسی، افزایش تولد کودکان نامشروع است.
۲-۵-ایجاد رابطه همجنس گرایی؛
جنبش فمینیسم با نقد نهاد خانواده به عنوان الگوی هنجاری روابط جنسی عملاً و علناً اعلام میکند که امور جنسی در انسان پدیدهای متغیر است و رابطه جنسی طبیعی با جنس مخالف در قالب ازدواج از سایر الگوهای روابط جنسی بهتر نیست. فمینیستهای رادیکال و برخی فمینیستهای سوسیال آنچنان در دفاع از همجنسگرایی افراط کردند، که بتی فریدان نگران آن بود که همجنسگرایی به تابلوی اصلی فمینیسم تبدیل شود. جنبشهای فمینیستی با شعار آزادی جنسی و کنترل بر بدن، گروههای متکثر و پر جمعیت همجنسباز را ترویج نمودند.
۲-۶-تلقی ارزش های مردانه در جامعه به عنوان ارزش های انسانی؛
با ظهور انقلاب صنعتی و شکل جدید شرکت زنان در روابط اجتماعی اقتصادی و اتخاذ اجباری جهان بینی مردان، ادراکات و دریافت های زنانه، اندک اندک ناپدید و به بوته فراموشی سپرده می شوند. زنان دیدن خود را از چشمان مردان یا به صورتی که مردان آن ها را می بینند، آغاز می کنند و در این میان آن ها با تن زنانه به ذهن مردانه می گروند[۵۳۷] و این یکی از بزرگترین اشتباهات تاریخی است که ادراکات، دیدگاه ها و ارزش های مردانه را همان ادراکات، دیدگاه ها و ارزش های جامعه تلقی می نماید و وضعیت تمامی آحاد جامعه را با ملاک آن سنجیده می شود،
۲-۷-تحولات گسترده روانی زنان؛
شرکت زنان در شیوه تولید سرمایه داری،منجر به تحولاتی در سیستم فکری آن ها گردید که از جمله می توان به موارد زیر اشاره نمود:
۲-۷-۱–سازگاری زنان با جهان بینی مردانه؛ در این راستا باید ارزش ها و معیارهای مردانه را اتخاذ نمایند و از نگرش ها و برخوردهای جنس خود بیگانه گردند. در نتیجه مانند مردان عمل نمودند و از دیدگاه آن ها دیدند.
۲-۷-۲-ایجاد رقابت؛زنان با ورود مستقیم به عرصه عمومی به نابرابری ها پی بردند و در پی احقاق حقوق مساوی در آمدند، با ایجاد رقابت در بازار کار، به صورتی ناآگاهانه یا آگاهانه همسران در محیط خانه به رقبایی سرسخت مبدل گشتند و در محیط خانه عامل مخرب آرامش و آسایش افراد شد.
۲-۷-۳-تغییر هویت زنانه؛پیدایش سرمایه داری برای زنان هویت مستقلی را به ارمغان آورد، اما در سطحی ژرف تر و وجودی تر هویت طبیعی آن ها را گرفت، زنان را با طبیعت خود بیگانه و از زن بودن خود ناراضی نمود.
۲-۷-۴–نابودی سرور و شادی زنانه؛با فراموشی فضایل و خصوصیات زنانه به سختی می توان شادی و سرور در زنان به جهت زنانگی خود یافت، زیرا در جامعه مردمحور، زنانگی بی ارزش قلمداد می شد.بدین روی با تغلیب جهان بینی مردانه به جای جهان بینی انسانی، زنان با مردان مقایسه شدند و مادون آن ها قرار گرفتند و به اندیشه و نگرش زنانه نسبت به هستی بهایی داده نشد.
۲-۷-۵–توجه به زن گرایی؛برخی فمنیست ها جهت جبران سرکوبی شدیدشان در طی قرن ها توسط مردان و جامعه، به این امر که زنان برتر از مردانند، دست یافتند.
-
- افزایش آمار طلاق؛
طلاق نه تنها مشکل زن غربی را حل نکرد، بلکه در درازمدت مسائل روحی روانی بیشتری برای او و جامعه بوجود آورد. مانند افسردگی زن و مردی که متارکه کرده اند. اثرات زیان بار طلاق بر زندگی فرزندان و آینده آن ها اثرات زیان باری به جای گذارد.
-
- مضرات اشتغال زن در خارج از منزل؛
با عدم رعایت قوانین حضور زنان در جامعه، فعالیت اجتماعی آنان مشکلاتی در پی داشت. از جمله:
-
- خستگی مفرط؛
-
- بروز نابسامانی در خانواده به دلیل استقلال مالی؛
-
- مخدوش شدن وظیفه مادری؛
-
- از بین رفتن عفاف زن یا فروپاشی ارزش های سنتی؛
-
- بی توجهی به نفقه از جانب مرد که به عنوان تکلیفی بر عهده شوهر است.
-
- کاهش دستمزد زن موجب کاهش ارزش و جایگاهی او؛
-
- کاهش امنیت غذایی و بهداشتی؛
-
- عدم امنیت شغلی؛
-
- گسترش فرهنگ مصرف؛
- نابسامانی و ناهنجاری در خانواده و از بین رفتن صفا و صمیمیت و آرامش؛