در روانشناسی مثبت نگر سه حوزه پیشگیری مطرح میباشد؛ در پیشگیری نوع اول به بهزیستی و شادکامی افراد توجه می شود. در پیشگیری نوع دوم به تسهیل بهزیستی و شکوفایی اهمیت داده می شود و صرفا به کاهش رنج و پریشانی افراد توجه نمی شود. در پیشگیری نوع سوم هم کار با افراد ناتوان و فهم نیازها و تمایلات آن ها مدنظر است(قاسمی و قریشیان،۱۳۸۸).
۲-۲) تعریف هوش
مفهوم هوش تاریخی طولانی دارد شاید به اندازه خود انسان قدمت داشته باشد حتی قدیمیترین داستانها در تاریخ بشری مثل حماسه گیلگامیش بعضی قهرمان داستان را عاقل وبعضی دیگر را برای اینکه مودب باشیم کمتر توصیف کردهاند .داستانهای انجیل از باهوش نمونه های واضحی ارائه میدهند مثل حضرت سلیمان نمونه های حماقت را هم آورده اند مثل حماقت حماسه نوح .به نظر میرسد که ما انسانها مدتها است این عقیده را پذیرفته ایم که بعضی مردم در تصمیم گیری بهتر از بقیه هستند این افراد احتمالا همان اطلاعات را در اختیار دارند که دیگران دارند اما وقتی به ارزیابی و پردازش اطلاعات می پردازند به نتایجی میرسند که بهتر از نتایج دیگران است با اینکه در کل پذیرفته شده که هوش به عنوان یک ویژگی فردی وجود دارد تنها از اواخر قرن نوزدهم بود که برای اندازه گیری رسمی آن تلاشهای جدی شروع شد اولین کسی که در این مورد اقدام کرد گالتون بود اما آلفرد بینه بود که در سال ۱۹۰۵نمونه اولیه آزمون هوش واقعی را تهیه کرد آزمون بینه برای این ساخته شد تا آموزش وپرورش فرانسه بتواند کودکانی را با تواناییهای زیر حد معمول شناسایی کند وبه آن ها تعلیمات ویژه ارائه دهد بااین حال با گذشت زمان و بویژه هنگامی که همین آزمون انگلیسی ترجمه شد و در ایالات متحده آمریکا بکارگرفته شدروی این موضوع تغییر جهت دادکه هوش همه کودکان اندازه گیری شود تهیه وسیله برای اندازه گیری هوش پرطرفدارومحبوب شد وچنین آزمونی گسترش یافت بویژه در ایالات متحده آمریکا از انجا که نمره هوش در روش بینه از تقسیم سن عقلی بر سن تقویمی به دست میآید نمره به دست آمده به ضریب هوش یا معروف شد.در نتیجه هوش به معنای توان بیولوژیکی برای تحلیل نوع خاصی از اطلاعات به روشی معین است (گاردنر ، ۲۰۰۰، ص ۳۲).
طبق اظهار مایر (۲۰۰۰) هوش به توانایی استدلال انتزاعی و محاسبات ذهنی گفته میشود که طبق قواعد خاصی انجام میگیرد. استرنبرگ (۱۹۹۷) با در نظر گرفتن دیدگاهی متفاوت، بر جنبههای بیولوژیکی و تکاملی تأکید میکند و اظهار میدارد که هوش به معنای تواناییهای ذهنی لازم برای تطابق، گزینش و شکلدهی در هر زمینه محیطی است و موجب انعطافپذیری در موقعیتهای چالشی میشود.
تعریف نهایی هوش که در این نوشتار مدنظر میباشد عبارت است از قابلیت تفکر، برنامهریزی، خلق، تطبیق، حلمسأله، عکسالعمل، تصمیمگیری، و یادگیری (نوبل ، ۲۰۰۰) . هوش معنوی نیز از این ویژگیها برخوردار است؛ و نقش هماهنگ کننده آن در تحلیل اطلاعات و حل مسأله امروزه بسیار مورد توجه قرار گرفته است.
از آن زمان تاکنون استفاده از آزمون هوش گاهی بحث برانگیز بوده است بااین حال یکی از فرضیه های اساسی روش هوش بهره هرگز به طور واقعی زیر سوال نرفته است .اینکه هوش به ما اجازه میدهد تا بدانیم مردم چگونه اطلاعات انتزاعی راپردازش میکنند.یعنی هوش همیشه به صورت چیزی تلقی می شود که مردم از طریق آن افکار وعقاید را بررسی میکنند از منطق استفاده میکنند و شناختی و عقلی قرار دارند و هنگامی که آزمونها مردم رادراین نوع مهارتها ارزیابی میکنند نمره ای ارائه میدهند که بر اساس تواناییهای شناختی است در اکثر مواقع این آزمونها قسمت بزرگی از تجربه انسان را که احساسات تمایلات و انگیزه های اورانشان میدهند کاملا نادیده می گیرند.بنابرین مقیاس هوش همواره روی جنبه معینی از تجربه انسان متمرکز کرده انداین جنبه هوش مطمئنا جنبه مهمی است اما تنها جنبه مهم نیست ومشکلی وجود دارد که همه چیز را خراب میکند .به رغم محبوبیت فراگیری آزمونهای هوش ورشدتصاعدی جنبش ازمون سازی معلوم شده است که در بعضی وضعیتها هوش آن طور که ما فکر میکنیم تعیین کننده قدرتمندی برای نحوه رفتار نیست.
۲-۳) مفهوم هوش ٬ انواع و نفش تربیتی آن
فرهنگ لغات وبستر ٬ هوش را توانایی برای یادگیری یا درک مفاهیم جدید و دستیابی به موقعیت جدید میداند. نازل (۲۰۰۴) هوش را رفتار حل مسئله سازگارانه ای بیان میکند که در راستای تسهیل اهداف کاربردی و رشد سازگارانه جهت گیری شده است.این رفتار سازگارانه، از شباهت اهداف متعدد می کاهد که باعث تعارض درونی می شود.
گاردنر(۱۹۹۹) هوش را مجموعه توانایی هایی میداند که برای حل مسئله و ایجاد محصولات جدیدی به کار می رود که در یک فرهنگ ارزشمند تلقی میشوند. از نظر وی انواع نه گانه هوش عبارت اند از: هوش زبانی ٬ هوش موسیقیایی ٬ منطقی ریاضی، فضایی ٬ بدنی حرکتی٬ هوش های فردی ٬ هوش طبیعی و هوش وجودی که شامل ظرفیت مطرح کردن سوالات وجودی است.
در اوایل قرن نوزدهم ٬ هوش عقلانی ٬ بهره هوشی یا IQ بسیارمطرح بود. منظور از هوش عقلانی توانایی افراد برای حل مشکلات استراتژیک و موقعیتی است.روان شناسان برای اندازه گیری این نوع هوش، آزمون هایی فراهم کردند که از این آزمون ها برای درجه بندی یا امتیازدهی هوش افراد استفاده شد. بهره هوشی یا IQبالا ٬ ظاهراً افراد را در توانایی هایشان هدایت می کرد و قدرت پیش گویی کننده بالایی برای یافتن مسیر موفقیت های افراد داشت.دانیال گولمن درمیانه قرن نوزدهم ٬ با تحقیقات مشهورش نشان داد که هوش هیجانی یا EQ به همان اندازه IQ اهمیت دارد EQ به افراد ٬ آگاهی از خودشان و درک احساسات دیگران را میدهد IQ برای کاربرد اثربخش اساسی است (کینگ،۲۰۰۸)
در ابتدای قرن ۲۱ م ٬ نظریه جدیدی بیان شده است . نتایج تحقیقات نشان داده که انسان به نوع سومی از هوش نیازمند است. تصور کامل هوش انسانی با توصیف هوش معنوی فراهم می شود.هوش معنوی یا SQ هوشی است که انسان میتواند با آن عملکردش را وسعت دهد و زندگی معنادارتر، ثروتمندتر، شادتر و موفق تری داشته باشد ٬ هوشی که با آن می توان روش انجام کارها یا مسیر زندگی اش را ارزیابی کند. SQ اساسی و ضروری برای به کارگیری اثربخش جداگانه یا ترکیب شده برای بیان EQ و IQ است ٬ زیرا هیچ یک از IQ و EQ. پیچیدگی هوش انسان ها یا بیان وسعت توانمندی روح و تخیل انسان ها کافی نیستند. می توان گفت هوش معنوی ٬ هوش غایی یا نهایی انسان است(زوهر و مارشال،۲۰۰۰)
با توجه به سطوح مختلف هوش می توان دریافت که این سطوح تعاملی ویژه با یکدیگر دارند. برای نمونه ٬ فرد به بخش های مهم و بنیادی EQنیاز دارد تا رشد معنوی او با موفقیت آغاز شود. سازههای هیجانی و همدلی شالوده و پایه ای بسیار استوار برای ورود به هوش معنوی پی ریزی میکند. با این همه ٬ هنگامی که رشد معنوی آغاز شود ٬ بازخورد مثبت آن تقویت مهارت های EQ و تقویت بیشتر SQ را در پی دارد (صمدی، ۱۳۸۵). این پیوند دوسویه ٬ به رشد و پرورش هر دو سطح هوش در فرد کمک میکند. چنین تعاملی میان همه سطوح هوش وجود دارد و باید در همه فعالیت های تربیتی مورد توجه قرار گیرد. امیر المومنین حضرت علی (ع) می فرماید: عقل را دو گونه یافتم: عقل ذاتی سرشتی و عقل شنوده، اکتسابی تا عقل ذاتی و سرشتی نباشد، عقل اکتسابی را سودی نیست. همان طور که نور خورشید به چشمی که نور ندارد بهره نمی رساند