۲-۵-۲-۳-۲- مکتب برنامه ریزی[۳۲۱]
این مکتب با مقاله های اندروز و کتاب ایگورانسوف در سال ۱۹۶۵ پدیدار شد. این مکتب اغلب فرضیه های مکتب تدبیر را در برداشت بجز این مطلب که فرایند تدوین استراتژی، نه فقط یک کار ذهنی، بلکه یک کار سیستماتیک و رسمی است.
۲-۵-۲-۳-۳- مکتب جایگاه یابی[۳۲۲]
در دهه ۱۹۸۰ با تلاشهای پورتر مکتب غالب بود. در این مکتب استراتژی در قالب فرایندهای تحلیلی ساختار یافتهاز محیط، به منظور انتخاب جایگاه مناسب برای برتری بر رقیب تعریف میشود.
۲-۵-۲-۳-۴- مکتب کارآفرینی[۳۲۳]
در این مکتب مانند مکتب تدبیر، فرایند با محوریت مدیر ارشد اجرایی شروع میشود ولی بر خلاف برنامه ریزی مبنای کار شهود است. این رویکرد استراتژی را از تدبیر، طرح ها و جایگاه یابی دقیق و شفاف، به چشم اندازهای مبهم و دورنماهای گسترده ای که اغلب به واسطه چارچوبهای فکری ویژه ای قابل درک است، مبدل میسازد.
۲-۵-۲-۳-۵- مکتب ادراکی[۳۲۴]:
از دهه ۱۹۸۰ تا به امروز مطالعه های زیادی در خصوص مبانی ادراکی ساخته شدن استراتژی و مفاهیمی نظیر پردازش اطلاعات، نقشه برداری از ساختار دانش مهارتهای ادراکی انجام شده است.
۲-۵-۲-۳-۶- مکتب یادگیری[۳۲۵]
این مکتب با مکتبهای پیشین متفاوت است و در آن، استراتژی، پدیده خودجوشی دانسته میشود که ممکن است در سراسر سازمان پدیدار شده و در بسیاری از موارد در زمان اجرا، رفته رفته تکامل یابد.
۲-۵-۲-۳-۷- مکتب قدرت گرایی[۳۲۶]
یک جریان ضعیف در ادبیات استراتژی ریشه شکل گیری استراتژی را در قدرت میداند. در یک سمت قدرت خرد داخل سازمان و فرایتدهایی نظیر مذاکره مبنای شکل گیری آن هستند و در سمت دیگر از دید کلان هویت سازمان با قدرتی است که در بین شرکتهای همکار، شرکاء و سایر اعضای شبکه کاری تعریف میشود. این قدرت مبنای چانه زنی برای هدایت استراتژی های جمعی در راستای منابع سازمان است.
۲-۵-۲-۳-۸- مکتب فرهنگی[۳۲۷]
نقطه مقابل مکتب قدرت گرایی است. در قدرت گرایی تمرکز بر مطلوبیتهای فردی است واساس این مکتب بر مطلوبیتهای جمعی و یکپارچگی است. ریشه استراتژی در مکتب فرهنگی، نقاط قوت جمعی جامعه است.
۲-۵-۲-۳-۹- مکتب محیط گرایی[۳۲۸]
مبنای آن با توجه به توسعه درجه های آزادی سازمان برای مانوور در برابر تغییرات محیطی است. مبنای علمی آن نظریه اقتضایی است و مکانیزم اصلی ان تشخیص پاسخ مناسب سازمان به شرایط مقطعی محیط است.
۲-۵-۲-۳-۱۰- مکتب تلفیقی[۳۲۹]
این مکتب از یک سو توصیفی است و سازمانها را به صورت گروههایی از رقبا و مشخصه مینگرد و از سویی دیگر تمام مکتبها را در جای خود معتبر دانسته و آنها را یکپارچه تصور میکند. این مکتب هر یک از مکاتب را برای یک مرحله از دگردیسی سازمان مناسب میداند.
۲-۵-۲-۴- نقش استراتژی در رفتار
استراتژی فعالیتهایی است که افراد در سازمان انجام میدهند و برنامه ایست که برای تصمیمات و فعالیتهای سازمان خطوط کلی را ترسیم کرده و نیز بر روی کاربرد منابع در اختیار سازمان و فعالیتها تأثیر گذاشته و برای آنها ارزشی فراتر بوجود میآورند و به این صورت سازمان را به اهدافش میرساند (گیبکاس و کمپ[۳۳۰]، ۲۰۰۳). به عبارتی مدیریت سازمان با بهره گرفتن از استراتژی تصمیم میگیرد که چگونه از منابع استفاده کند (بازل و گیل[۳۳۱]، ۱۹۸۷). سازمان نیز به این منظور یک موقعیت منحصر به فرد ایجاد میکند به این معنا که فعالیتهای سازمان را در برابر بقیه رقبا ارتقا میدهد تا سازمان به اهداف خود برسد و به این صورت بر روی رفتار افراد تأثیر گذار است. به این صورت که برای آنها چارچوبی را مشخص میکند تا رفتار آنها را در جهت استفاده از راهبردهای مورد نظر سازمان در جهت سوق به اهداف و اثربخشی سازمانی هدایت کرده و شکل دهد.
۲-۵-۳- تکنولوژی
واژه تکنولوژی به چگونگی تبدیل ورودیهای سازمان به خروجی ها اطلاق میشود (رابینز و جاج، ۲۰۰۸). میتوان گفت تکنولوژی به معنای کاربرد روش های عقلانی برای وسعت بخشیدن به قابلیتهای فرد و درک حالات با ارزش جهان مادی است و نیز به معنای مقابله با محدودیتهای بشر (گرابو[۳۳۲]، ۲۰۰۶) میباشد و عمل یا فرایندی را شامل میشود که کاربران در آن شراکت دارند (فانک[۳۳۳]، ۲۰۰۷).
۲-۵-۳-۱- تعاریف موجود
بین ساختار سازمانی و تکنولوژی به کار رفته در سازمان رابطه عمیقی وجود دارد. بستر اصلی که تکنولوژیها را از یکدیگر متمایز میسازد درجه یکنواختی وظایف است که به وسیله نوع ساختار سازمانی تعیین میشود.منظور اینست که تکنولوژی از فعالیتهای بسیار قانونمند تا بدون قانون متفاوت است. در فعالیتهای قانونمند، سازمانها بر اساس اعمال استاندارد شده و اتوماتیک شناخته میشوند و فعالیتهای غیر منظم مربوط به مشاغل سنتی هستند (رابینز و جاج، ۲۰۰۸). تکنولوژی را شاید بتوان به عنوان راهی به حساب آورد که در آن سازمان کالا یا خدمات خود را به وجود میآورد. کتز و کن (۱۹۶۶) این عناصر و فرایندها را به صورت انتزاعی به صورت ورودیها، فرایند تبدیل و خروجی ها به تصویر کشیدند. تکنولوژی ترکیب پیچیده ای از عناصری مانند سخت افزار، نرم افزار، مغز افزار، نیروی انسانی و سازماندهی و مدیریت است که به وسیله آن قابلیتهای بشر توسعه مییابد و در سازمان نهاده به ستاده تبدیل میشود (جعفر نژاد، ۱۳۷۸؛ دفت، ۱۳۷۷؛ لطف الهی، ۱۳۸۹). در زیر به طور مختصر به تعریف هر یک پرداخته میشود.
سخت افزار: شامل ماشین آلات و تجهیزات فیزیکی است که در انجام وظایف تعیین شده مورد استفاده قرار میگیرند.
نرم افزار: شامل تکنیک ها، شیوه ها و دستورالعملها و دانش چگونگی کاربرد سخت افزار است.
مغز افزار: شامل دلایل استفاده از یک تکنولوژی با یک روش خاص است.
نیروی انسانی: استعداد به کارگیری نرم افزار ها و سخت افزارهاست.
سازماندهی و مدیریت: نیز مشتمل بر مکانیسمها و ترتیبات اداری، اقتصادی و اجتماعی بوده که در چارچوب آنها سایر اجزا بکار میروند.
۲-۵-۳-۲- انواع تکنولوژی
برخی محققان(رابینز و جاج، ۲۰۰۸؛ مولینز، ۲۰۰۲) به دو دسته از تکنولوژی های مورد استفاده در سازمانها اشاره دارند:
۲-۵-۳-۲-۱- تکنولوژی عملیاتی
که شامل ادغام منابع، دانش و تکنیکهایی است که برای یک سازمان کالا یا خدماتی را تولید میکند
۲-۵-۳-۲-۲- تکنولوژی اطلاعاتی
که مشتمل بر ادغام ابزار و ماشینها و رویه ها و سیستم هایی است که برای جمع آوری، انبار، و تحلیل و کاربرد اطلاعات برای برگرداندن آن به دانش مورد استفاده قرار میگیرد
۲-۵-۳-۳- دیدگاه های موجود پیرامون تکنولوژی
۲-۵-۳-۳-۱- دیدگاه تامپسون[۳۳۴]
در این دیدگاه تامسون تکنولوژی را بر اساس درجه ایکه ممکن است به صورت تخصصی باشد و نیز درجه وابستگی بین فعالیتهای کاری به سه دسته شدید، متوسط و ارتباطات طولانی تقسیم میکند.
۲-۵-۳-۳-۲- دیدگاه وودوارد[۳۳۵] ۱۹۸۰
او نیز تکنولوژی رابه سه دسته تقسیم میکند: گروه کوچک، تولید انبوه و فرایند تولید مداوم. بر الگوهای سازمانی، تکنولوژی تولید و موقعیت حرفه ای تمرکز داشت.
۲-۵-۳-۳-۳- دیدگاه پرو ۱۹۷۰[۳۳۶]
برابعاد اصلی تکنولوژی و ساختار سازمانی تأکید دارد. ۱. میزانی که وظیفه کاری قابل شناسایی یا تغییر است.۲. میزانی که تکنولوژی قابلیت تحلیل و تجزیه شدن دارد.
۲-۵-۳-۴- سطوح مختلف تکنولوژی
به زعم جونز (۱۳۹۱) تکنولوژی در سازمانها در سه سطح ایجاد میشود؛ سطح فردی، عملیاتی و سازمانی. در سطح فردی فن آوری دانش، صلاحیتها و توانایی ها و مهارتهای شخصی زنان و مردان را در بر میگیرد. در سطح عملیاتی، تکنولوژی فرایندها و روشهایی را شامل میشود که کارکنان از آن استفاده میکنند تا کارهایشان را انجام دهند و صلاحیت و توانایی را ایجاد کنند و در نهایت از شیوه تبدیل مواد اولیه به خروجی و محصول برای مشخص کردن تکنولوژی در سطح سازمانی استفاده میشود.
۲-۵-۴- طراحی کار
طراحی کار به رابطه بین کارمند یا کارگر و طبیعت و محتوای شغل آنها و کارکردهای وظایف آنها توجه دارد. و تلاش میکند تا نیازهای فردی و اجتماعی آنها را در کار به وسیله سازماندهی مجدد یا ساختاربندی مجدد کار برآورده سازد. دو دلیل مهم برای توجه به طراحی کار عبارتند از:
ارتقاء رضایت شخصی فرد از کار خود و استفاده بجا و درست از افراد به عنوان منابع باارزش سازمان و کمک به مقابله با موانع عملکرد مؤثر آنها (مولینز، ۲۰۰۲).