۵- ایجاد دوره های آموزشی مناسب در سازمانها: از عوامل مؤثر دیگر در ایجاد زمینه مشارکت کارکنان، ایجاد دوره های آموزشی مناسب برای تحقق اهداف سازمانی و مؤثر واقع شدن همکاری کارکنان است. به طوری که بیان گردید، انسانهایی مورد نیازند که ذهن و نگرش آن ها متحول شده باشد. اما تنها تحول و نگرش کارکنان کافی نیست بلکه همراه این تحولات، انسان متحول نیازمند تخصصهای تازه در کارگروهی است و برای این کار باید آموزشهای مناسبی نیز دیده باشد. به طور کلی در سازمانها دو نوع آموزش داریم:
الف) آموزش ارگانیکی: آموزشهایی که بیشتر جنبه تفکری و نرمافزاری داشته و به نگرش کارکنان مربوط میشود.
ب) آموزش مکانیکی: آموزشهایی که جنبه فیزیکی، ماشینی و استاتیکی (حفظ وضع موجود) دارد. پس برای اینکه بستر فرهنگی مناسبی در سازمانها ایجاد شود لازم است که آموزشها بیشتر از نوع ارگانیکی باشند. همچنین به منظور استفاده صحیح از تکنولوژی جدید و هماهنگی کارکنان با پیشرفتهای علمی ضرورت آموزش مداوم آشکار میشود و از طریق آموزش، کارکنان با اهداف و سیاستهای سازمان آشنا شده، مشکلات و موانع اجرای طرحها را خواهند شناخت.
۶- وجود مدیریت صحیح و قوی در سازمانها: یکی از عواملی اصلی در زمینه مشارکت کارکنان، «مدیریت درست»است. اکثر صاحبنظران معتقدند آنچه باعث موفقیت یک سازمان میشود مدیریت آن سازمان است. آن ها تفاوت یک سازمان موفق را با یک سازمان ناموفق در مدیریت میدانند. یکی از فلاسفه ایران، استاد شهید «مرتضی مطهری» معتقد است «مدیریتی قوی است که از ضعیفترین ملتها قویترین ملتها را میسازد.»
«پیتر دراکر» از صاحبنظران برجسته مدیریت، معتقد است که ایجاد زمینه مشارکت کارکنان و موفقیت سازمان و در نهایت توسعه اقتصادی و اجتماعی بیش از هرچیز تداعی کننده مفهوم مدیریت برتر است. امروزه نقش مدیریت و سازماندهی در استفاده منابع، ظرفیتها، سرمایه ها و بهرهبرداری مطلوب از نیروی انسانی به کسی پوشیده نیست. مدیریت و مدیران نقش سازنده و ارزشمند در کشف استعدادها، خلاقیتها، ترکیب نیروها، استفاده هرچه بهتر از امکانات و ایجاد زمینههای لازم برای رشد و توسعه است که میگوید «لشگر گوسفندان به رهبری یک شیر میتواند شگر شیران را به رهبری یک گوسفند شکست دهد.» همه عواملی که تحت عنوان عوامل مؤثر در ایجاد زمینه مشارکت کارکنان در مورد آن ها بحث شد به نوعی به مدیریت مربوط میشوند. یعنی این مدیر است که باید در کارکنان انگیزه و به نوعی حس تعلق و وابستگی ایجاد کند تا کارکنان به راحتی بتوانند پیشنهادات و نظرات خود را ارائه دهند و با آموزش بستر فرهنگی مناسبی در کارکنان و سازمان به وجود آورند. اولین حرکت باید از طرف مدیر باید برای کارکنان سازمان خود الگو باشد. مدیر باید موضوع و مورد مشارکت را انتخاب کند، کارکنان را سازماندهی نماید و هرکس را متناسب با تشخصی خود در کارهای مختلف شرکت داده و ابزار و وسیله مناسبی نیز در اختیار آن ها قرار دهد. همچنین مدیر باید منفعتهای مادی و معنوی مشارکت را تعیین و خطمشیهای سازمان در زمینه مشارکت را اعلام کند. پس مدیریت و مدیران نقش حساس و تعیینکنندهای در ایجاد زمینه مشارکت کارکنان در سازمانها دارند.
۱-۱۵-۱-۱- پیشفرضهای نادرست درباره مشارکت کارکنان
۱- سازمانها دو نوعند: دموکراتیک یا مشارکتی و استبدادی یا ضد مشارکتی؛ این پیش فرض نمونهای از طرز تفکر «مطلقنگری» رایج در بعضی فرهنگها نشان میدهد.
در این نگرش هر موضوع یا پدیدهای «خوب» یا «بد» در نظر گرفته میشود و حالتهای میانی وجود ندارد. ولی واقعیت مانند طیفی است که تنها نقاط ابتدا و انتهای آن به صورت خوب و بد نشان داده میشود.
سازمانها بین دو حد مشارکت و ضد مشارکت کامل قرار دارند. کمتر سازمانی وجود دارد که در آن ییک از دو حالت فوق به طور کامل حاکم باشد. هرچند مدیریت سازمانها را میتوان به دو دسته مشارکت جویانه و ضد مشارکت جویانه تقسیم نمود، ولی مشارکت نیز درجاتی دارد و هر سازمانی متناسب با شرایط خود در جایگاه خاصی روی طیف مشارکت- استبداد قرار میگیرد. آنچه باید صورت گیرد حرکت منظم به طرف مشارکت بیشتر مدیران و کارکنان و سایر گروههای ذیربط در اداره و توسعه سازمان است.
۲- پیش فرض این که مشارکت و دموکراسی سازمانی هدفهایی هستند که به طور کامل و در یک زمان محدود قابل دسترسی هستند و به پیش زمینههای قبلی نیاز ندارند؛
در حالی که تحقق مشارکت کامل، جامع و دموکراسی سازمانی امری ساده نیست بلکه هدفی متعالی در حالی که تحقق کامل آن به سختی میسر است، ولی پیشرفت به سوی آن ممکن است.
۳- ایجاد فرایند مشارکت جویانه در یک سازمان تنها عدم وجود یک مدیر خود محور و مستبد کافی نیست دموکراسی سازمانی امری نیست که به طور طبیعی و به سادگی حاکم گردد. بلکه جریانی است که باید با دقت طراحی شود، زمینههای ایجاد آن فراهم گردد و سپس با مراقبت کافی به مرحله عمل درآید.
۴- کارکنان عمیقاً به مشارکت علاقمند و معتقدند؛ هرچند انسانها متعالیتر و رشد یافتهتر میشوند، به نیازهای بیشتری وقوف مییابند. نیازهای یک کودک به نحو عمده فیزیولوژیکی هستند و به غذا، لبا و مکان زیست محدود میشوند و بعد نیازهای او در مراحل پیشرفته رشد و تکامل به آزادگی و مشارکت، حقیقت و خیر و در نهایت به کسب رضایت الهی منتهی میگردد. چون بسیاری از مردمان هنوز به درجات بالای رشد و تعالی نایل نشدهاند هنوز مشارکت برای آنان اولویت و اهمیت اصلی را پیدا نکرده است. از این جهت پیش فرض فوق نادرست است. به علاوه، در شرایط پر تلاطم و سخت اقتصادی و اجتماعی کنونی مردم به طور عمده برای پاسخگویی به نیازهای نخستین حیاتی و اقتصادی خود مشغول تلاشاند و نیازهای متعالیتر آنان فرصت ظهور و بروز نمییابد.
در سازمانها نیاز به امنیت شغلی به شدت وجود دارد و احساس عدم امنیت کافی، مانع مشارکت جدی کارکنان میگردد. در چنین شرایطی کارکنان بیشتر خواهان مدیریتی هستند که بتواند درآمد بیشتر و امنیت شغلی کافی برای آنان تأمین نماید.
۵- مشارکت بیشتر به معنای آزادی بیشتر: بر خلاف تصور کارکنان باید در فرایند مشارکت سازمانی محدودیتهای بسیاری را بر اساس ضوابط و معیارهای قانون رعایت کنند. شرط مشارکت سازمانی محدود بودن آزادی مسئولان و کارکنان است.