قرن بیست و یکم بوسیله توسعه اهمیت دانش و تاثیر آن بر تمامی جنبه های سازمانی توصیف میشود امروزه دانش منبع کلیدی اقتصاد و مزیت رقابتی شده است . همزمان با توسعه ارزش بازار سازمانهای دانش محور، در دهه ۱۹۹۰ علاقمندی وسیعی نسبت مقوله سرمایه فکری[۴۳] پدید آمد. اولین بار رتبه های مفهوم سرمایه فکری در سال ۱۹۶۹ توسط اقتصاد دانی به نام جان کنت گالبرت بیان گردید. دانش بعنوان یک دارائی در مقایسه با سایر انواع دارائیها، دارای این طبیعت منحصر بفرد است که هر چه بیشتر استفاده شود به ارزش آن افزوده میشود اجرای یک استراتژی موثرمدیریت دانش و تبدیل شدن به یک سازمان دانش محور، بعنوان یک شرط الزامی برای موفقیت سازمانها است
تعاریف مختلفی از سرمایه فکری در منابع مختلف ارائه شده است آنچه که تمامی نویسندگان در مورد آن اتفاق نظر دارند اینست که سرمایه فکری صورتی از دانش است که مزیت رقابتی ایجاد می کند و ارزش ناملموس یک سازمان را نمایش میدهد. اما هنوز بر سر یک تعریف خاص توافق ندارند ولی به هر حال ترکیب روشنی بین وجه نظری و کاربرد عملی سرمایه فکری وجود ندارد. اغلب صاحبنظران، سرمایه فکری را به سه دسته سرمایه مشتری، سرمایه انسانی و سرمایه ساختاری تقسیم می کنند اگر مفاهیمی را که توسط محققان مختلف مورد استفاده قرار گرفته مورد بررسی قرار گیرد، گروهی از مفاهیم مشابه از میان واژه ها و ساختارها از قبیل نامشهودها، دانش و ایجاد ارزش هویدا می شود. از این رو در راستای تصور اولیه، سرمایه فکری ممکن است به عنوان مجموعه تمام دانش تعریف شود. استوارت[۴۴] و سالیوان[۴۵] که به وسیله کارکنان و شرکت در اختیار قرار گرفته شده است و یک مزیت رقابتی را ایجاد می کند و یا به تعبیری سرمایه فکری عبارت است از مواد فکری از قبیل دانش، اطلاعات، اموال و تجربه فکری بنتیس[۴۶] که شرکتها بوسیله آنها می توانند مزیتی در جهت ایجاد ثروت داشته باشند.
از این گذشته میتوان با سرمایه فکری به عنوان ترکیبی از دارایی های نامشهود یا دارایی های بی اهمیت بروکینک[۴۷] که در ترازنامه افشا نمی شوند روبه رو شد و اگر این سرمایه فکری خوب مدیریت شود قادر است برای شرکتها مزیت رقابتی و در نتیجه ایجاد ارزش بوجود آورد. در سال ۱۹۹۷ ادوینسون و مالیوالن سرمایه فکری را به دانشی که می توان به ارزشی تبدیل شود تعریف نموده اند. بروکینگ در سال ۱۹۹۶ سرمایه فکری ترکیبی از چهار بخش عمده دارائی های بازار، دارائی های انسان محور، دارائی های فکری، دارائی های زیر ساختی تعریف کرده است بنتیس در سال ۲۰۰۰ سرمایه فکری را به صورت مفهومی که تمامی منابع نامحسوس و ارتباطات داخلی آنها را طبقه بندی می کند تعریف نموده است، بنابراین مدیران نیاز دارند که بتوانند اثر تلاشهای مدیریت دانش را برعملکرد سازمان خود اندازه گیری کنند. بصورت تاریخی در علم حسابداری ، دارائی ناملموس در سرفصلی تحت عنوان “سرقفلی”[۴۸] جای میگرفت و سرمایه فکری بخشی از این سرفصل به شمار می آمد لیکن روشی برای شناسائی و اندازهگیری این موارد ناملموس در سازمانها فراهم نمیآورد. در پاسخ، مدلهای اندازه گیری جدید در سطح سازمانها، سعی در ترکیب نمودن جنبه های ارزش افزای مالی و غیرمالی سازمان برای گزارشدهی مینمایند.
در کشورهای درحال توسعه برخلاف کشورهای پیشرفته، ارزشگذاری بازارهای محلی با افزایش سرمایه فیزیکی بیش از سرمایه فکری رشد کرده است و کمتر IC به بعنوان یک راهبرد عملکرد وابسته هستند. یکی از دلایل آن این مساله است که این گروه هنوز به خرید و فروش و پردازش منابع طبیعی به عنوان یک راهبر اساسی رشد وابسته هستند (هانگ، ۲۰۰۹، ص۱۱)[۴۹].
هدف اصلی در فصل حاضر، بیان ادبیات موضوعی و مبانی نظری تحقیق می باشد. بدین منظور ابتدا تاریخچه و مبانی نظری و نظریه های مربوط به سرمایه فکری را مطرح نموده و سپس به تعریف سرمایه فکری از دیدگاه های مختلف پرداخته و در بخش دوم مدلهای طبقه بندی سرمایه فکری مطرح و در بخش سوم روش های اندازه گیری و سنجش سرمایه فکری بیان شده است و در نهایت در بخش پایانی به بررسی سوابق تحقیق اختصاص داده شده است.
۲-۲- بخش اول: نظریه های مربوط به سرمایه فکری
“دراکر”(۱۹۹۳) اندیشمند معروف مدیریت می گوید: ما در حال وارد شدن به یک جامعه دانشی هستیم که در آن منابع اقتصادی اصلی، دیگر سرمایه بیشتر، منابع طبیعی و نیروی کار بیشتر و… نیست. منابع اقتصادی اصلی دانش خواهد بود قرن ۲۱، قرن اقتصادی دانشی است. قبل از اقتصاد دانشی، اقتصاد صنعتی حاکم بوده که در این اقتصاد عوامل تولید ثروت اقتصادی، یکسری دارایی های فیزیکی و مشهود مانند زمین، نیروی کار، پول و ماشین آلات و… بوده و از ترکیب این عوامل اقتصادی، ثروت تولید میشود. در این اقتصاد، استفاده از دانش به عنوان عامل تولید، نقش کمی داشته است اما در اقتصاد دانشی، دانش یا سرمایه فکری به عنوان یک عامل تولید ثروت در مقایسه با سایر داراییهای مشهود فیزیکی، ارجحیت بیشتری پیدا میکند. در این اقتصاد، دارایی های فکری بخصوص سرمایه های انسانی جزو مهمترین داراییهای سازمان محسوب میشود و موفقیت بالقوه سازمانها ریشه در قابلیتهای فکری آنها دارد تا دارایی های مشهود (گلدی صدقی،۱۳۸۶،ص ۴۵).
با رشد اقتصادی دانشی یا اقتصاد مبتنی بر دانش، بطور قابل ملاحظه ای شاهد این موضوع هستیم که داراییهای نامشهود شرکتها عامل مهمی در حفظ و تحقیق مزیت رقابتی پایدار آنها می شوند در مقایسه با سایر دارایی های مشهود (کینگ هانگ، ۲۰۰۹، ص۸). محیط کسب و کار به طور شگفت انگیزی تغییر میکند، در کسب و کارها و اقتصاد قرن ۲۱ بر روی اطلاعات، فناوری اطلاعات، تجارت الکترونیک، نرم افزارها، مارک ها، حق الاختراع، تحقیقات و نوآوری ها، و… سرمایه گذاری می شود که همگی جزئی از داراییهای نامشهود و سرمایه فکری و دانش هستند تا جزو داراییهای مشهود (سالیوان، ۲۰۰۰، ص۱۳)[۵۰].
در پارادایم صنعتی قدیم شرکتها تحت اصول اقتصاد کمیابی عمل میکردند. اقتصاد کمیابی بدین معناست که منابع و دارایی ها تحت سلطه و کنترل شرکت ها محدود و کمیاب هستند و استفاده بیشتر از آنها، از ارزش انها می کاهد ولی در عصر اقتصاد اطلاعاتی و دانش، این اصول صدق نمی کند. شرکت ها در اقتصاد دانش تحت اصول اقتصاد فراوانی عمل می کنند، اقتصاد فراوانی بدین معناست.
که منابع و دارایی های در اختیار شرکت به میزان فراوان وجود دارد.این نوع دارایی ها از نوع نامشهود هستند و بیشتر در افراد قرار دارند که ما به آنها دستیابی داریم مثالی از فراوانی این نوع دارایی ها در اقتصاد دانش، فراوانی اطلاعات در اینترنت است(همان منبع،ص۱۴).
بطور خلاصه در اقتصاد دانش ، مهمترین دارایی ها و عوامل تولید، نامشهود هستند که استفاده از آنها از ارزش آنها کم نمی کند و حتی یه ارزش آنها می افزاید. این نوع دارایی ها نامشهود شامل دانش؛ سرمایه فکری و… هستند ولی اقتصاد صنعتی مهمترین عوامل تولید، دارایی های مشهود و فیزیکی هستند که استفاده از آنها از ارزش آنها میکاهد و این دارایی ها شامل زمین، ماشین آلات و سرمایه پولی و… است.
“کندریک”،۱۹۹۰ که یکی از مشهورترین اقتصاددانان مطرح امریکاست، می گوید که در سال ۱۹۲۵، نسبت سرمایه های تجاری نامشهود به سرمایه های تجاری مشهود ۳۰ به ۷۰ بوده است ولی این نسبت در سال ۱۹۹۰ به میزان ۶۳ به ۳۷ رسیده است؛ همچنین “لئو” مطرح می سازد که فقط در حدود ۱۰ تا ۱۵ درصد کل ارزش بازاری شرکت ها را تشکیل می دهند که هنوز هیچ کاری در مورد اندازه گیری انها صورت نگرفته است (گلدی صدقی، ۱۳۸۶،ص ۴۸).
همچنین یکسری مطالعات انجام شده در سال ۱۹۹۹ در زمینه ترکیب دارایی های هزاران شرکت غیرمالی در طی سال های ۱۹۷۸ تا ۱۹۹۸ نشان داد که رابطه بین دارایی ها نامشهود و مشهود ۲۰ به ۸۰ بوده و در سال ۱۹۹۸، این نسبت تقریبا به ۸۰ به ۲۰ رسیده است. این تغییرات قابل ملاحظه باعث ایجاد یکسری روش ها برای محاسبه ثروت شرکت هایی شده است که مهمترین دارایی های آنها، دارایی های نامشهود بویژه فکری و دانش بوده است )همان منبع،ص۴۹).
در طی دهه گذشته کسب و کارها، اهمیت مدیریت دارایی های نامشهود خود را درک کرده اند و توسعه مارک ها، روابط سهامداران، شهرت و فرهنگ سازمان ها را به عنوان مهمترین منابع مزیت پایدار تجاری خود در نظر گرفته اند. در این اقتصاد توانایی خلق و استفاده از ارزش این دارایی های نامشهود، یک شایستگی اصلی را برای سازمان ها بوجود می آورد .امروز سازمان ها نیاز دارند تا بتوانند دارایی های خود را از نو و دوباره طبقه بندی کنند و باید این موضوع را درک کنند که چگونه این داراییها میتوانند اهداف استراتژیک آنها را حمایت کنند و سهم آنها را از ارزش سازمان بصورت کمی در آورند و بتوانند این دارایی های خود را با دارایی های رقبای خود مقایسه کنند. برای این منظور بایستی ابتدا طبقه بندی جدیدی از دارایی های سازمانی را در این عصر ارائه کنیم.بی شک این دارایی های نامشهود دارای ارزش هستند چون وقتی شرکت ها (کسب و کارها) فروخته می شوند و بخشی از ارزش آنها بصورت سرقفلی نامگذاری و برچسب می خورد. بر طبق تفکر “هوریب” سرقفلی، تفاوت بین ارزش واقعی (بازاری) شرکت و ارزش دفتری آن است(بونتیس، ۲۰۰۰، ص۱۲)[۵۱].
شرکت ها نه تنها نیاز دارند تا دارایی های نامشهود خود را شناسایی، اندازه گیری و مدیریت کنند بلکه باید همواره سعی کنند تا این دارایی های نامشهود را بطور مستمر ارتقاء و بهبود بخشند. سازمان هایی که نتوانند دارایی های دانشی خود را بطور مستمر ارتقاء دهند بقاء خود را با خطر از دست دادن و فنای خود ، مبادله خواهند کرد(همان منبع،ص۱۳).
۲-۲-۱- تعاریف مختلف سرمایه فکری
در رابطه با سرمایه فکری تعاریف مختلفی ارائه شده است که در ادامه به برخی ازآنها اشاره خواهد شد:
۱)” بونتیس” (۱۹۹۶) سرمایه فکری یک چیز فرار و گریزان است اما زمانیکه کشف شده و مورد استفاده قرار گیرد سازمان را قادر می سازد تا با یک منبع جدید در محیط رقابت کند.
۲) ” دریک و کول[۵۲]” (۱۹۹۹) سرمایه فکری یک جریان دانش در درون یک شرکت است.
۳) ” روس[۵۳]” (۱۹۹۷) سرمایه فکری شامل حاصل جمع دانش اعضای یک سازمان و تبدیل کاربرد علمی دانش اعضای سازمان است.
۴) ” سیدرمن[۵۴]” (۲۰۰۲) سرمایه فکری تفاوت بین ارزش بازاری یک شرکت و هزینه جایگزینی داراییهای آن است.
۵) ” استیوارت[۵۵]” (۱۹۹۷) سرمایه فکری، مواد فکری از قبیل دانش و اطلاعات و مالکیت (دارایی) معنوی و تجربه است که باعث ایجاد ثروت می شوند وهنوز تعریف جهان شمولی برای آن وجود ندارد.
۶) ” موریتسن[۵۶]” (۲۰۰۱) سرمایه فکری یک دانش سازمانی وسیع و گسترده ای که خاص هر شرکتی است که به شرکت اجازه می دهد تا بطور پیوسته خود را با شرایط در حال تغییر و تحول انطباق دهد.
۷) ” بونتیس” (۱۹۹۸) سرمایه فکری جستجو و پیگیری استفاده موثر از دانش (کالای ساخته شده) در مقایسه با اطلاعات (مواد خام) است.
۸) ” ادوینسون[۵۷]” (۱۹۹۷) سرمایه فکری یک دانش کاربردی برای خلق یک ارزش برای شرکت است.
۹) ” بونتیس” (۱۹۹۷)سرمایه فکــری شامل همه فرایندها و داراییهای است که بطور معمولی و سنتی در ترازنامه نشان داده نمی شود و در همچنین شامل آن دسته از داراییهای نامشهود مانند علایم تجاری یا مارک های تجاری و حق امتیاز است که روش های حسابداری مدرن آنها را در نظر نمی گیرد.
۲-۳- بخش دوم: مدل های طبقه بندی سرمایه فکری
در زمینه طبقه بندی اجزاء سرمایه فکری تا کنون مدل های زیادی ارائه شده است هریک از طبقه بندیها از جهاتی به تبیین اجزای سرمایه فکری پرداخته است در ادامه این طبقه بندی ها را با نام محققان آنها ذکر می کنیم و به شرح اجزای این طبقه بندی ها می پردازیم ولی باید توجه داشت که همانند سرمایه فکری، هنوز یک تعریف طبقه بندی جهانشمولی درباره اجزاء سرمایه فکری وجود ندارد لیکن از جهت زیادی شباهتهایی بین تعاریف مختلف مشاهده می شود و تمامی این تعاریف و طبقه بندیها بر این اصل استوارند که سرمایه فکری، مجموع داراییهای ناملموس سازمان اعم از دانش(بخشی از سرمایه انسانی[۵۸])، سرمایه ساختاری[۵۹]، سرمایه ارتباطی، سرمایه سازمانی، سرمایه داخلی و سرمایه خارجی[۶۰] است برخی از طبقه بندیهای ارائه شده به شرح زیر است:
۱-
طبقه بندی بونتس سال ۱۹۹۸ و۲۰۰۰
۲-
طبقه بندی استیوارت در سال ۱۹۹۷
۳-
طبقه بندی گوران روز[۶۱] در سال ۱۹۹۷
۴-
طبقه بندی آمی بروکینگ
۵-
طبقه بندی سویبی در سال ۱۹۹۷