در مرحله دوم، ۴۳ زوج از نوآوری های موفق و غیرموفق موردبررسی قرار میگیرند و نتایج مرحله اول تایید میشود. سپس با بررسی پروژههای شکست خورده عواملی که باعث شکست بوده اند مشخص میروند (روثول و دیگران، ۱۹۷۴).
۲-۲-۵-۱-۲ مقاله های تک عاملی
اسلام[۱۲۷] ۲۰۰۹ بیان میکند که یادگیری سازمانی یک فعالیت گروهی است چراکه در آن افراد با هم به کدگذاری، برداشت و یادآوری اطلاعات میپردازند. او تلاش میکند تا به بررسی یادگیری سازمانی در تیم های توسعه محصول بپردازد. چراکه یادگیری سازمانی در تیم های سازمان صورت می پذیرد. تیم نمونهای کوچک از سازمان است که همان الگوهای رفتاری را نشان میدهد (اسلام،۲۰۰۹)
یکی از عواملی که روی موفقیت توسعه محصول تاثیر فراوانی دارد تعهد سازمان نسبت به نوآوری است که از بالاترین سطوح شروع میشود. این مدل نشان میدهد که فعالیتهای فرایند یادگیری سازمانی، یعنی جمع آوری اطلاعات – پخش اطلاعات – برداشت از اطلاعات – حافظه سازمان، با موفق تر توسعه محصول رابطه دارند. درحالیکه پشتیبانی مدیران سازمان نقش متغیر تعدیل کننده رادارد (اسلام و دیگران، ۲۰۰۹).
به اعتقاد آتواهن گیما[۱۲۸] (۲۰۱۱) حل مسئله، فرایند جستوجو مشخص سازی، ارزش یابی و اجرای راه حل، بهعنوان یک تبدیل کننده شناسایی میشود که میتواند ورودی های سازمان را به محصولات و خدمات ارزشمند تبدیل کند؛ اما سؤال آن جا ست که این دانش و قدرت حل مسئله چگونه به یک مزیت رقابتی تبدیل میشود. گیما سعی میکند تا به بررسی ارتباط مهارت حل مسئله و دانش از بازار، توسعه محصول جدید را بررسی کند. او با بررسی ۳۹۶ سازمان در چین به این نتیجه میرسد که سرعت حل مسئله و خلاقیت روی موفقیت توسعه محصول جدید تاثیرگذار هستند درحالیکه واسطه ای هستند میان دانش از بازار و برتری جایگاهی که در آخر باعث برتری عملکردمیشوند (آتواهن گیما و وی، ۲۰۱۱).
کنودسن ۲۰۰۷[۱۲۹] در پژوهش خود سعی میکند تا به چگونگی و اهمیت انواع مختلف ارتباطات داخل سازمانی برای توسعه محصول جدید پی ببرد. برای رسیدن به این هدف او به بررسی نیاز سازمانها به دانش
( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
خارجی و انواع ارتباطات را براساس مراحل فرایند توسعه محصول، ویژگی و کاراکتر سازمان و شرایط صنعت مربوطه موردبررسی قرارداده است. در این پژوهش او میزان جذب دانش خارجی با توجه به میزان فراوانی آن بررسی کرده و با بررسی میزان استفاده از ارتباطات خارجی در توسعه محصولات جدید به این نتیجه میرسد که مشتریان بیشتر از بقیه عناصر درگیری تلاش های توسعه محصول مشترک هستند. بعلاوه تحقیقات انجام گرفته روی صنایع نشان میدهد که سازمانها بیشتر با سازمانی از داخل صنعت خود به همکاری میپردازند. مشکل این کار در به اشتراک گذاری اطلاعات یکسان است که میتواند تولید دانش جدید را با مشکل روبه رو کند که این باعث کاهش توسعه محصولات خیلی جدید میشود (کنودسن، ۲۰۰۷).
در آخر کنودسن به دو نتیجه میرسد، یک این که ارتباط خارجی با مشتریان در اوایل و اواخر فرایند توسعه محصول جدید بیشتر است و دوم این که ارتباطات مشتریان همزمان ارتباط منفی با موفقیت نوآوری دارد(کنودسن، ۲۰۰۷).
هسو[۱۳۰]( ۲۰۰۹) با بررسی تحقیقات انجامشده در زمینه توسعه محصول و سرمایه های ذهنی بیان میکند که رابطه آنها با هم و نیز نقش یادگیری سازمانی بهعنوان یک عامل میانجی کم تر بررسی شده. او با انجام پرسش نامه و مصاحبه هایی در میان سازمانهای کوچک و متوسط و بزرگ تایوان به بررسی این موضوع میپردازد. تحقیقات او نشان میدهد که سرمایه های انسانی و ارتباطی باعث افزایش موفقیت در توسعه محصول جدید میروند درحالیکه یادگیری سازمانی نقش میانجی را در این رابطه بازی میکند. این در حالی است که سرمایه های ساختاری اگرچه بر یادگیری سازمان تاثیر مثبتی دارند او در آخر نشان میدهد که سرمایه های ارتباطی سازمانهای کوچک و متوسط تایوان فقط کمی کوچکتر از سرمایه های ارتباطی سازمانهای بزرگ تایوان هستند (هسو و فانچ، ۲۰۰۹).
اکگون (۲۰۰۷)[۱۳۱] بیان میکند که تحقیقات انجامشده در مورد توسعه محصول جدید نشان میدهد که بدیه کاری و ابتکار، به معنای انجام همزمانبرنامه ریزی و اجرا و یادگیری زدایی به معنای تغییردر، رفتار و اعتقادات تیم، بر یادگیری و فعالیت در شرایط آشفته تاثیر گذار هستند. ولی تاثیر همزمان این دوعامل موردبررسی قرار نگرفته به همین دلیل او به بررسی رابطه میان بدیه کاری، یادگیری زدایی، موفقیت محصول جدید و آشفتگی محیط میپردازد او با بررسی ۱۹۷ پروژه توسعه محصول جدید نشان میدهد که آشفتگی محیط رابطه مثبت با یادگیری زدایی تیم دارد. هم اینکه یادگیری زدایی همزمان بدیه کاری را در تیم تحریک میکند و این بدیه کاری باعث استفاده از دانش جدید بهدستآمده از یادگیری زدایی میشود که این نرخ موفقیت محصول جدید را افزایش میدهد (آکگون و همکاران، ۲۰۰۷).
چنگ (۲۰۰۸)[۱۳۲] سعی میکند با بررسی این موضوع که نوآوری پروژه بین متغیر یادگیری سازمانی و موفقیت توسعه محصول جدید نقش میانجی را بازی میکند. تحقیقات گذشته در این زمینه را یکپارچه تر سازد.
او با بررسی ۱۶۹ پروژه از میان تولیدکنندگان کره ای نشان میدهد به اشتراک گذاری حافظه، استفاده از اطلاعات خارجی و ساختار رسمی موفقیت محصول جدید را افزایش میدهد. درحالیکه حافظه سازمانی نقشی در این میان بازی نمیکند. نوآوری پروژه نقش میانجی را در ارتباط با تاثیر حافظه بازی میکند. همزمان با افزایش نوآوری، تاثیر حافظه سازمانی و استفاده از اطلاعات خارجی بیشتر میشود درحالیکه. تاثیر به اشتراک گذاری حافظه و استفاده از ساختار رسمی ضعیف تر میشود (چنگ و چو، ۲۰۰۸).
به اعتقاد سوینک[۱۳۳](۲۰۰۷) فهم اثرات مثبت و منفی یکپارچه سازی تولید و بازاریابی در توسعه محصول جدید اهمیت فراوانی دارد. به این دلیل با بررسی تاثیر آن در هر یک از چهار مرحله توسعه محصول جدید سعی میکند این موضوع را روشن تر سازد. او با تحلیل اطلاعات ۴۶۷ پروژه توسعه محصول جدید نشان میدهد که یکپارچگی بازاریابی و تولید در هر چهار مرحله توسعه محصول جدید با مزیت رقابتی بیشتری همرا ه است. که این درادامه باعث افزایش برگشت سرمایه در پروژههای محصول جدید میشود.
یکپارچگی تولید و بازاریابی بعلاوه باعث بلندتر شدن مرحله تجاریسازی محصول میشود ولی اطلاعات رابطه ای را میان زمان انجام پروژه توسعه محصول جدید و برگشت سرمایه حاصل از پروژه نشان میدهد. او در آخر بیان میکند که اگرچه یکپارچگی بازاریابی و تولید باعث افزایش زمان پروژه توسعه محصول جدید میشود ولی این موضوع با مزیت های زیادی همراه بوده و مزیت رقابتی را افزایش میدهد (سوینک و سونگ، ۲۰۰۷).
.
به اعتقاد هولند[۱۳۴](۲۰۰۰) استفاده بهینه از گروه های چندوظیفهای برای موفقیت در توسعه محصول جدید اهمیت بسیار دارد؛ اما این گروه ها با مشکلات متفاوتی همراه هستند چراکه فعالیتهای متفاوت با موانع متفاوتی همراه هستند. بهعلاوه راهنمای معتبر و علمی برای مدیران برای استفاده بهینه از این گروه ها وجود ندارد. برای حل این مشکل او به بررسی تحقیقات گذشته در این زمینه میپردازد و تا عوامل حیاتی موفقیت در گروه های چندوظیفهای مشخص سازد. او آنها را به شش عامل تقسیم میکند که عبارتاند از: طراحی فعالیتها، ساختار گروه، محیط سازمان، فرآیندهای داخلی، فرآیندهای خارجی و ویژگیهای رفتاری گروه. علاوه بر این اتحاد استراتژیک فعالیتها، پشتیبانی محیط از کار گروهی و مسئولیت پذیری تیمی. او در آخر یافته های خود را در قالب یک مدل ارائه میکند (هولند و دیگران، ۲۰۰۰).
گرونر[۱۳۵](۲۰۰۰) در پژوهش خود به بررسی تاثیر تعامل با مشتری در مراحل مختلف توسعه محصول جدید و ویژگی ها مشتریان درگیر این موضوعی میپردازد. او با انجام مصاحبه و پرسشنامه در صنایع ماشینی به این نتیجه میرسد که تعامل با مشتری در بعضی از مراحل توسعه محصول جدید با تاثیری مثبت همواره خواهد بود. ویژگی اخلاقی این مشتریان نیز تاثیر بسزایی دارد.
نتایج تحقیق او نشان میدهد که تعامل با مشتری در مراحل اولیه و نیز مراحل آخر توسعه محصول میتواند نرخ موفقیت را افزایش دهد اما در مراحل میانی این تعامل تاثیری ندارد. بعلاوه تعامل مشتریان جذاب و نزدیک نیز نرخ موفقیت را افزایش میدهند. درحالیکه مشتریان جذاب فنی این تاثیر را نخواهند داشت. به این ترتیب به سازمانها پیشنهاد میشود که در مراحل اول و آخر فرایند توسعه محصول با مشتریان به تعامل بپردازند. این مشتریان بهتر است از میان مشتریان رهبر و پیشاهنگ و یا مشتریان ثروتمند انتخاب شوند. این در حالی است که مشتریانی که ازنظر فنی با موضوع آشنایی دارند اهمیتی ندارد (گرونر و هامبورگ، ۲۰۰۰).
کوپر و همکارش[۱۳۶] (۱۹۹۴) با بررسی ۱۰۳ پروژه توسعه محصول به این سوال پاسخی میدهد که عوامل ورود سریع به بازار کدام اند؟ در بررسی ها مشخص میشود که مهم ترین عامل برای ورود سریع استفاده از تیم های چندوظیفهای متعهد و مسئولیت پذیر است که هم توسط یک مدیر قدرت مند هدایت میروند و از حمایت مدیران بالای سازمانبرخوردار هستند. عامل دوم انجام فعالیتها و تکالیف قبل از توسعه محصول و عامل سوم توجه به خواست مشتری و بازار در تعریف محصول است. عوامل مؤثر کم اهمیت تر عبارتاند از: مهارت تکنیکی، جذابیت بازار، تعریف دقیق محصول جدید و کیفیت پرتاب محصول. بعلاوه عوامل هم افزایی، آشنایی سازمان با بازار و تکنولوژی و رقابت در افزایش سرعت ورود تاثیری ندارند (کوپر و کلیشمینت، ۱۹۹۴).
دویر (۱۹۹۱)[۱۳۷] با نظرسنجی از ۹۵ پروژه در ۷۵ تولید کننده استرالیایی به شناسایی دو ارتباط پرداخته است. اولی ارتباط محیط سازمان و مهارت در انجا م فعالیتهای توسع ه محصول و دومی مهارت انجام فعالیتها و خروجی پروژههای توسعه محصول. این دو ارتباطی میان ویژگیهای سازمان و خروجی پروژهها ایجاد میکند. که به کمک مدیران برای افزایش نرخ موفقیت میپردازد (دویر و ملور، ۱۹۹۱).
برنتانی[۱۳۸](۱۹۸۸) بیان میکند که انتخاب محصول جدید برای توسعه یکی از تصمیمگیری های خطرناک و پرریسک مدیران سازمانها است. بهطور کلی یک سازمان با ایدههای متفاوتی روبه رو است که منابع لازم برای توسعه همه آنها را ندارد. بنابراین باید به انتخاب بهترین و پرسودترین آنها میپردازد. به این عمل غربال ایجاده ها گویند. بررسی ها نشان میدهد که پنج عامل زیر نشاندهنده احتمال موفقیت محصول جدید (برنتانی و بروگ، ۱۹۸۸).
-
- هم افزایی کلی سازمان
-
- هم افزایی تولیدی و تکنیکی
-
- برتری در رقابتی پذیری
-
- عملکرد مورد نظر
-
- هم افزایی بازاریابی
نام نویسنده
سال
روش تحقیق و جامعه
آماری
دستاورد تحقیق
کواکی آتواهن
جدول جمعبندی پیشینه تحقیقات خارجی محقق
گیما، وینگ
هانگ وی
۲۰۱۱
بررسی ۳۹۶ سازمان در چین به وسیله پرسشنامه
نشان میدهند که سرعت حل مسئله و خلاقیت روی موفقیت توسعه محصول جدید تاثیرگذار هستند درحالیکه واسطه ای هستند میان دانش از بازار و برتری جایگاهی.
پیرسانا سواناپورن،
مارک سپیس
۲۰۱۰
تعداد ۱۱۴ پرسشنامه برای شرکت غذایی فرستاده میشود
شناسایی ۱۳ عامل که در سه بخش بازاریابی، استراتژی و ارتباطات، تجربه سازمان و قابلیت ها دسته بندی شدهاند