آرانی (۱۳۸۵)؛ تفکر استراتژیک قائل هستند الف گستردگی حوزه مورد توجه فرد به هنگام تفکر در خصوص مسائل سازمانی ب افق زمانی در تصمیمات پ افراد کلیدی که در سازمان از قابلیت تفکر استراتژیک به بهرهمند هستند و همچنین میزان استفاده آنها از سیستم های رسمی برنامه ریزی.
دیوید( ۱۳۸۵ )؛ معتقد است که عناصر تفکر در سمت راست مغز از جمله خلاقیت جستجو گری و کار آفرینی اجزا طراحی استراتژی و یا به عبارتی تفکر استراتژیک هستند.
ابراهام (۲۰۰۵)؛ تفکر استراتژیک را با بهره گرفتن از عناصری چون آگاهی نسبت به صنعت و رقابت یا نقد خود آگاهی نسبت به مشکلات اصلی شرکت و یادگیری از تجربیات گذشته تعریف می کنند.
پیوزی( ۱۳۷۹)؛ مشخصه های تفکر استراتژیک عبارتند از دیدگاه سیستمی تمرکز برقصد و نیت استراتژیک فرصت طلبی هوشمندانه تفکر در طول زمان و تفکر فرضیه اشاره می کند. اگر چه تفکر استراتژیک ازافراد آغاز می شود اما افراد به این منظور نیازمند بهره مندی از بستر سازمانی حامی تفکر و گفتمان استراتژیک در فضای سازمان هستند او همچنین معتقد است درک مفهوم تفکر استراتژیک نیازمند رویکردی دو گانه است که از یک سوئ ویژگی های فرد دارای قابلیت تفکر استراتژیک را شناسایی کرده و از سوی دیگر فرایند ها و بسترهای سازمان حاکم برفرد را مورد بررسی قرار دهد، در تحقیقات بعدی خود سطح سومی را نیز با هدف بررسی تعاملات گروهی موثر برتفکر استراتژیک در نظر می گیرد.
۵-۲- تعیین و تدوین استراتژی ها
هدایتی (۱۳۸۱)؛ مدیران پس از تجزیه و تحلیل محیط، تعیین جهت گیری سازمانی و تعریف مأموریت، ارزشها، چشم انداز و اهداف سازمانی آماده تعیین استراتژی های سازمانی می باشند. تعیین استراتژی عبارتست از فرایند تعیین زمینه های عملکرد مناسب جهت دستیابی به اهداف سازمانی در راستای مأموریت و فلسفه وجودی سازمان. به عبارت دیگر استراتژیها میبایست تحلیلهای محیطی را منعکس کرده و منتج به رسیدن به مأموریت و اهداف سازمانی شوند. روشها و مدلهای تعییین استراتژی به تبع مدیریت استراتژیک، ازیک تکنیک و دستورالعمل خاص پیروی نکرده، هریک حاوی یک مفهوم و یک بینش هستند. در این راستا مدلهای برنامه ریزی استراتژیک بسیاری موجود می باشند که انتخاب آنها با توجه به ماهیت شرکت، وضعیت صنعت مربوطه و شرایط محیطی صورت می پذیرد. بنابراین میتوان ادعا کرد که در هر شرکتی که مدیریت استراتژیک پیاده شده است، یک مدل برنامهریزی استراتژیک منحصر به فرد به کار رفته است که در آن عملاً از یک یا چند مدل برنامه ریزی استراتژیک کلاسیک استفاده شده است.
( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
۱-۵-۲- عوامل موثر در مرحله تدوین استراتژی
عوامل فوق عبارتند از:
۱- فقدان فرصت
۲- تشخیص صحیح گلوگاه
۳- راهکار برتر
۴- محدودیت منابع
۵- تغییر سریع شرایط
۶- فلج سازمانی
امیری کبیری(۱۳۷۷ )؛ توانایی مدیریت تعیین و تغییر استراتژیک یکی از مهارتهای اصلی مدیران تحول آفرین محسوب می شود منظوراز مدیریت استراتژیک اعمال تغییرات مداوم باهدف انطباق سازمان با محیط پیرامون خود است بنابراین مدیران تحول آفرین همواره در پی اداره
برنامه های تغییر و تحول در جهت اجرای استراتژی ها تصمیم گیرهای کلیدی سازان هستند در مدیریت تغییرات استراتژیک دو نکته کلیدی زیر حائز اهمیت است.
شریف زاده(۱۳۷۲)؛ تغییر تحول آفرین اغلب دارای افق زمانی بلند مدت است و اجرای آن از سطح بالای سازمان به سطوح پایین آن صورت می گیرد.
ساعدی (۱۳۶۹)؛ رویکرد مدیریت ارشد بیشتر برتدوین استراتژی متمرکز است و توجه کمتری به نحوه پیاده سازی طرح تدوین شده دارد. در رویکرد تغییر سازمانی وقتی استراتژی ایجادمی شود که مدیر اجرایی آن را از طریق سازگار کردن ساختار سیستم، تغییر سیستم پاداش و سازگار ساختن بخش مدیریت منابع انسانی به اجرا می گذارد.
علاقه مند(۱۳۷۵)؛ رویکرد روبه رشد در این رویکرد مدیر ارشد برنامه ریزی و اجرای استراتژی یطور همزمان پیش می برد ولی علاقه ای به برنامه ریزی و رهبری دیگران در طول یک فرایند طولانی ندارد بنابراین طریق توضیحات و اقدامات مدیران خود را به عنوان قهرمان اجرای استراتژیهای مناسب مطرح می کند.
۲-۵-۲- الگوی مدیریت تغییرات استراتژیک
کرینتر( ۱۹۹۸ )؛ درالگوی سه مرحله ای مدیریت تغییرات استراتژیک، استراتژیست ها موقعیت کنونی سازمان را تحلیل می کنند و نشان می دهند سازمان جدید باید چگونه باشد پس از آن از عامل تغییر می خواهند فرایند تغییری را توصیه کند که به مدد آن بتوان سازمان را از موقعیت موجود به موقعیت مطلوب منتقل کرد.
۳-۵-۲- الگوی مدیریت تحول کاریزماتیک
اوانز(۱۳۸۰)؛ استراتژی تحول کاریزماتیک استفاده از این رویکرد بخصوص در شرایطی توصیه می شود که توان رقابتی سازمان تناسب ناچیزی با محیط پیرامون خود دارد و فرصت کافی برای بهره گیری از مشارکت گسترده نیز وجود ندارد در عین حال جو غالب سازمان از اجرای تغییرات اساسی پشتیبانی می کند.
۴-۵-۲- الگوی مدیریت تحول آرانه
هدایتی (۱۳۸۱)؛ استراتژی تحول آرانه، استفاده از این رویکرد هنگامی مناسب است که توان رقابتی سازمان به هیچ عنوان با محیط پیرامون خود تناسب نداشته باشد به عبارت دیگر فاصله سازمان با محیط عمیق باشد جو غالب سازمان از ایجاد تغییرات اساسی حمایت نکند و اجرای این تغییرات نیز کاملا برای سازمان حیاتی باشد.
۵-۵-۲- الگوی رهبری تغییرات استراتژیک
هرسی و بلانچارد (۱۳۷۰)؛ در جهان متغیر و پویای امروز، تغییر و تحول در سازمانها امری اجتناب ناپذیر و ضروری است به عبارت دیگر شاید بتوان گفت به هر میزان عدم اطمینان محیطی افزایش یابد برپویایی و پیچیدگی محیطی نیز افزوده می شود رهبری تحول آفرین فعلی و کارکردهای سازمانی به عنوان یک کل تعریف می شود.
۶-۵-۲- استراتژی های مدیریت تغییر تحول آفرین
امیری کبیری(۱۳۷۷)؛ با توجه به میزان آمادگی سازمان برای تغییر و تحول و با توجه به میزان اقدامات الهام بخش و ساختاری مورد نیاز برای رهبر می توانیم از چهار نوع استراتژی استفاده نمائیم .
۱-استراتژی رادیکالی، این استراتژی به معنی تخریب وضعیت موجود و اجرای استراتژی جدید است در این حالت از اقدامات ساختاری در سطح بیشتر و از اقدامات الهام بخش در سطح کمتری استفاده می شود.
۲- استراتژی توانمندساز، این استراتژی در پی ترسیم چشم انداز آینده و توسعه نقشها و فعالیتهای مورد نیاز است در این حالت از اقدامات ساختاری در سطح وسیعتر واز اقدامات الهام بخش نیز در سطح بالایی استفاده می شود.
۳- استراتژی حمایتی، حالت از اقدامات ساختاری در سطح محدودتر واز اقدامات الهام بخش نیز در سطح بالایی استفاده می شود.
۴- استراتژی تاییدی، در این استراتژی رهبر به عنوان عامل تحول و کنترل کننده پیشرفت مطرح است همچنین در این وضعیت از اقدامات ساختاری و اقدامات الهام بخش در سطح پایینی استفاده می شود.
۶-۲- سیاست گذاری استراتژیک
۱-۶-۲- انحصار چند جانبه و سیاست استراتژیک
براندر و باربارا (۱۹۸۰)؛ از بنیانگذاران سیاست استراتژیک تجاری هستند که آن را از اوایل دهه ۱۹۸۰ مطرح نمودند سیاست استراتژیک طی دو مرحله به اجرا درمی آید.
الف – انتخاب سیاست استراتژیک ب- هدف گیری صنایع برگزیده از طریق ابزارهای سیاست استراتژیک تجاری و صنعتی
هدایتی (۱۳۸۱)؛ سرمایه گذاری مستقیم خارجی با بیکاری و تعرفه و مالیات درو نزا به بررسی نقش تعرفه بالا در جذب سرمایه گذاری مستقیم خارجی پرداختند دراین تحلیل سطح تعرفه به عنوان یکی از عوامل موثر در مکان استقرار و سطح سرایه گذاری مستقیم خارجی شرکت های چند ملیتی در نظر گرفته شد با وجود بیکاری در کشورمیزبان تعرفه بهینه نجربه سرمایه گذاری مستقیم خارجی می شود اگر کشوری دارای تعرفه وارداتی باشد آنگاه بنگاه های خارجی بجای صادرات به آن کشور ترجیح می دهند در آن کشور سرمایه گذاری نموده و تولید محلی را افزایش دهند علاوه برمقالات فوق که این دو محقق در آن به بررسی اثر تعرفه استراتژیک برای کنترل واردات پرداخته اند در مقالات دیگری نیز اثر یارانه استراتژیک را مورد توجه قرار داده اند.
کروگمن (۱۳۸۷ )؛ روایت دیگری از سیاست استراتژیک تجاری را مطرح نموده است که در آن بجای انتقال رانت که در تمام مقاله های براندر و اسپنسر انگیزه اجرای سیاست استراتژیک فعالیت تجاری است دستیابی به صرفه های مقیاس ایستا و پویا یادگیری در عمل را انگیزه اجرای سیاست استراتژیک تجاری می داند.
براندر و باربارا (۱۹۸۱)؛ در باره سیاست های استراتژیک تجاری توسط اینان منتشر گردید در آن مبانی نظری سیاست استراتژیک تجاری را مطرح نموده و مقالاتی که این دو محقق در این زمینه کار کرده اند به دو دسته کلی تقسیم می شود الف در بعضی ازاین مقالات آن ها تعرفه استراتژیک را مورد توجه قرار داداه اند و در بعضی دیگر توجه به یارانه استراتژیک داشته اند.
برمن و مارشال( ۱۳۷۹)؛ رهیافت های جدید در نظریه و سیاست های تجارت بین الملل او مطرح می کند که آیا سیاست های استراتژیک تجاری در کشورهای صنعتی و کشورهای در حال تو.سعه نیز با بازارهای انحصار چند جانبه در تجارت خارجی مواجهند با این تفاوت که کالای مورد رقابت فرق می کند از این رو ماهیت مساله در مورد کشورهای در حال توسعه تغییر نکرده است از سوی دیگران توان رقابتی شرکت های صادراتی کشورهای در حال توسعه برای درگیر شدن در بازی استراتژیک بسیار محدود است مداخله دولت می تواند توان رقابتی شرکت های صادراتی داخلی را افزایش دهد لذا منطق انتقال سود حتی تناسب بیشتری با کشورهای در حال توسعه دارد.
براندر و اسپنسر( ۱۹۸۶)؛ عقلانیت برای تجارت استراتژیک و سیاست های صنعتی در سال به دنبال نشان دادن این طلب بودند که اعطای یارانه به صادرات یکی از پیامدهای منطقی شرایط رقابت ناقص در تجارت بین الملل است و رفتار غیر همکاری انگیزه ای برای چنین سیاستی ایجاد می کند.
کروگمن( ۱۳۷۸ )؛ و با عنوان نظریه سیاست های استراتژیک تجاری به بررسی کاربرد این سیاست در کشورهای در حال توسعه می پردازد ایشان ذکر می کنند گفته می شود در سیاست استراتژیک تجاری اغلب بحث در مورد کشورهای پیشرفته صنعتی و صنایع بزرگ و ابداع کنندگان تکنولوژی های جدید است لیکن زمینه اصلی این سیاست ها وجود شکست بازار است و بسیاری براین عقیده اند که شکست بازار در کشورهای در حال توسعه به مراتب بیش از کشورهای توسعه یافته است البته اتخاذ سیاست استراتژیک تجاری در کشورهای در حال توسعه مشکلات خاص خود راد ارد انتخاب صحیح صنایع عاملی است که می تواند ضعف الی دولت در این زمینه را جبران نماید همچنین باید بین ساخت محصولاتی دارای تکنولوژی پیچیده از یکسو و استفاده از تکنولوژی های مدرن در ساخت محصولات سنتی انتخاب به عمل آورد از آنجا که کشور های در حال توسعه اغلب کوچک هستند حایت دولت می تواند نقشی اساسی در ایجاد این قبیل صنایع با فرایند های تولید ایفا نماید.
براندر و اسپنسر( ۱۹۸۳)؛ رقابت برای تحقیق و توسعه بین المللی و استراتژی صنعتی در سال به ای نکته اشاره می کنند که دولت دراین بازی چند مرحله ای بازیگر اول است و با اقدام معتبر خود در اعطای یارانه به تحقیق و توسعه می تواند برنتیجه بازی تاثیر بگذارد در مرحله دوم بنگاه های داخلی در باره مزان یارانه تحقیق و توسعه به عنوان یک متغیر استراتژیک تصمیم گیری نموده و میزان محصول رادر مرحله بعد تعیین می کند تعادل مرحله دوم تعادل ناش در محصولات است سود هر بنگاه تابعی از سطح یارانه تحقیق و توسعه است تا اینجا سیاست استراتژیک تجاری برحسب ابزارهای مورد استفاده تعرفه و یارانه برای انتقال سود معرفی شد اما این ابزارهای حمایتی می تواند در الگوی بازار متقابل و بازار ثالث نیز مطرح شود.
براندر( ۱۹۹۵)؛ سیاست تجاری استراتژیک در سال الگوی بازار ثالث را الگویی می داند که در آن یک یا چند بنگاه از کشور خودی و یک یاچند بنگاه از کشور خارجی با یدیگر در بازار سومی رقابت می کنند در الگوی بازار ثالث تعرفه یا سهمیه وارداتی استفاده نمی شود و ابراز سیساست استراتژیک تجاری یارانه صادراتی است که اثر آن کمک به بنگاه داخلی در مقابل رقیب خارجی است الگوی بازار تقابل انتقال سود از طریق تعرفه صورت می گیرد.
۷-۲- بسترسازی و اجرای استراتژی ها
هدایتی (۱۳۸۱)؛ بسترسازی و اجرای استراتژی ها پنجمین مرحله از فرایند مدیریت استراتژیک است که استراتژی های تدوین شده را به مرحله اجرا می گذارد. اما بسترهای کارآمدی که مدیران بنا نهاده اند، بدون یک اجرای منظم و برنامه ریزیشده عملاً بیفایده است. جهت اجرای موفقیت آمیز استراتژی ها به چهار مهارت بنیادین نیاز است:
۱-۷-۲- مهارت تعامل۱