بعد از روشن شدن این دو، بحث خود را پی می گیریم.
اما پیرامون سوالات مطروحه فوق از یک نظر ما در مبادی تصوریه و در آن وادی بحث میکنیم و میخواهیم ببینیم که مراد از این حجیت چیست ویا علم اساساً چیست و چه میباشد یعنی مجموعه حدود و رسوم و تعاریف را از نظرمی گذرانیم و میخواهیم آن ها را معلوم گردانیم و از یک نظر ما در صدد آن هستیم که در بخش دوم ، سوالات مان باشد بر اساس مبنا و مبادی تصدیقیه وارد شده. و بحث و بررسی نمائیم که آیا علم قاضی حجیت دارد یا نه و این مطلب بعد از مشخص شدن حدود و تعاریف و مفاهیم مورد نظر در باب علم قاضی است.
۱-۲-۱ کلیاتی در معانی دو واژه حجیت و علم
و اما معانی حجیت : حجیت دارای چهار معنی است : یک معنی در لغت و دو معنی در اصطلاح منطق و یک معنی در اصطلاح اصولیین که به بررسی آن ها ﺧواهید پرداﺧت .
۱-۲-۱-۱ :معنای لغوی
اما معنای لغوی:« حجیت» در لغت هر آن چیزی است که صلاحیت دارد که در مقام خصومت توسط آن علیه دیگران احتجاج شود، به تعبیر دیگر هر آن چیزی که سبب غلبه و پیروزی بر خصم میگردد و پیروزی (برخصم) در مقام مخاصمه به دو گونه قابل تصور است :
یا به این است که غیر را وادار به سکوت کرده و حرف او را باطل نموده و عذر و بهانه او را قطع سازیم.
یا به این است که صاحب الحجه طرف را مجبور کند بر اینکه او بپذیرد که صاحب الحجه معذور اینکه روز جمعه نماز ظهر واجب عینی است و مکلف عمری بدان عمل کرد سپس کشف خلاف شد که واقع چیزی بر دیگری است فردای قیامت این خبر واحد معذر و رافع از مواخذه خواهد بود
اما در اصطلاح منطقی(المطفر، محمدرضا،اصول فقه،ص۲۸۶)
الف) حجت عبارت است از مجموعه قضایای معلومه مرتبط به هم که با کیفیت و چگونگی ترکیب خاصی در کنا هم گذارده می شود برای دستیابی به یک مطلوبی و کسب معلومات جدیدتر و تازه تر.
و یا حجیت عبارت است از مجموعه معلومات تصدیقیه ای که ذهن انسان آن ها را استخدام میکند برای کشف یک مجهول تصدیقی و فرقی نمی کند که در قالب قیاس باشد و یا استقراء و یا تمثیل باشد.
ب) و گاهی در نزد منطقیون به خود حد واسط حجت اطلاق می شود.
و اما معنای حجت در نزد اصولین : در نزد علمای اصول حجت عبارت است از« الحجه کل شی یثبت متعلقه و دیگری لا یبلغ درجه القطع » که در این تعریف دو عبارت وجود دارد که نیازمند به توضیح بیشتر است : عبارت اول این که « یثبت متعلقه و دیگری لا یبلغ درجه القطع ».
منظور از متعلق یا به عبارتی « یکشف عن المتعلق » یعنی دلالت میکند بر این حکم الله واقعی در حق تو همین مودای اماره است و بااین قید اصول عملیه که کاشفیت واقعی ندارند و صرفا وظایف عملیه تعبدیه ای هستند برای مسدود شدن همه راه ها و برای خروج مکلف از حیرت و سرگردانی.
مثبت ( متعلق ) بودن دو گونه است:
الف) مثبت ناقص و کاشفیت جعلی :
و آن عبارت است از امور ظنینه ای که شارع آن ها را طریق الی الواقع قرار داده و پشتوانه ای قاطع می طلبند که عبارت باشد از جعل حجیت از سوی شارع، پس قرد اصولی باقید یثبت متعلقه اصول عملیه را خارج و قطع وظن را داخل نموده و با قید دوم« لا یبلغ درجه القطع» قطع و جزم صد در صد را خارج ساخت، زیرا در اصطلاح اصولین بر قطع و علم صد در صد حجت اطلاق نمی شود بلکه بر امارات ظنیه گفته می شود.
آری قطع حجت است به معنای لغوی کلمه، یعنی اگر کسی قاطع شود به وجوب جمعه و عمل بر طبق قطعش نماید قیامت کشف خلاف مولی او را مواخذه نخواهد کرد.
و النهایه کلمه حجت در نزد اصولین با امره و دلیل و یا طریق در یک معنا به کار رفته است و این چهار کلمه مترادفند و منظور از تمامی آن ها در نزد اصولیین امور ظنیه است که کاشف از واقع هستند اما به نحو گمان، نه بطورقطع و یقین(المظفر:همان مصدر سابق الذکر ص ۲۸۷)به قول شاعر دانشمند حکیم سبزواری که در منظومه می فرماید:
عبارات ناشتی و حسنک واحد و کل الی ذاک الجمال یشیرو اما گروهی ازاخبارین بر اصولین اشکال وارد میکنند و طعنه زده اند که شما ها به امارات ظنیه از قبیل خبر واحد مجرد عن القرائن قطعیه عمل می کنید در حالی که خدای تعلی می فرماید:
« ان الظن لا یغنی من الحق شیا» شماها پس به کدامین دلیل به مظنه دل بسته اید: اصولیین به این اعتراض و طعنه پاسخ میدهند که همراه اماره ظنیه ای که دلیل قطعی بر حجیت و اعتبار آن قائم شده باشد حجت است و واجب الاتباع، و به صورت سالبه کلیه می گوییم هیچ اماره ظنیه ای که پشتوانه قاطع ندارد جایز العمل نیست مثل قیاس، شهرت، استحساس، پس برای ابطال و در این گفته اخباریین می گوییم اگر به ما اصولیین از این باب خرده می گیرید ما می گوییم، ما که به بعضی از ظنون خاصه عمل میکنیم نه از باب این است که این امور ظن بما هو ظن مستند ما هستند بلکه از باب اینکه این امور و این عده از ظنون پشتوانه قاطع دارند و در حقیقت ما به آن پشتوانه قاطع عمل میکنیم که عبارت است از علم و یقین یعنی امارات ظنیه را که اصولیین هم طرق عملیه میگویند به همین خاطر است یعنی طرقی که منسوب به علم اند.
یعنی پشتوانه علمی و قاطع دارند و خود امارات ظنیه بما هو ظن ارزشی ندارند و حجیت ظن ذاتی او نیست و عرضی است و کل ما بالعرض لا بدان ینتهی الی ما بالذات و آن امری که حجیت ذاتی اوستع چیزی جزعلم نیست فثبت المطلوب که مناط حجیت هر حجتی علم است و بالاتر از علم چیزی نیست.
۱-۲-۱- ۲ مراد از علم
در مطلب قبلی در خصوص حجیت و حجت بودن و اینکه چرا چیزی را و موضوعی را میگویند حجیت دارد یا ندارد توضیح دادیم حال در اینجا میخواهیم:
شرط حجیت داشتن حصول علم را بدانیم حال آیا حجیت خود علم ذاتی اوست یا نه و یا علم هم حجیت اش
عرضی بوده. و محتاج به پشتوانه و تکیه گاه است: در جواب این سوال باید گفت به عقیده اکثر اصولیین حجیت علم ذاتی اوست و به جای دیگری منتهی نمی شود. پس کحور بحث ما حجیت علم است که با دلیلی و برهان آن را ثابت کنیم.
اما منظور از چیست و اصولین چه جواب میدهند:
اصولیین میگویند، علم عبارت از مطلق اعتقاد جازم و بدور از هر گونه تردید و شبهه و یاحتمال خلاف، چه این اعتقاد مطابق واقع باشد و یا مطابق واقع نباشد که جهل مرکب نام دارد و چه این اعتقاد استدلالی باشد که با تشکیک مشکک زائل نمی شود و نامش یقین است و چه تقلیدی باشد که با تشکیک مشکک زائل می شود و آن غیر یقینی است.
نظریه مرحوم مظفر:
ملاک اعتقاد ثابت و جازم است از هر راهی که حاصل شود منظور از ذاتی بودن حجیت علم است که این حجیت علم آن است که این حجیت باید از علم بجوشد و سرچشمه بگیرد لذا همین طور است یعنی از دامان علم می جوشد و علم فی نفسه واجد این صفت و خصومت است نه اینکه حجیت از خارج به او داده شده باشد.( المطفر، محمدرضا،اصول فقه،ص۲۶۳)
مثل علم و ظن در نظام حجیت بسان واجب الوجود و ممکن الوجود در نظام هستی و وجود است که ممکن تمامی هستی و کیان و کمالات خود را از واجب میگیرد ولی واجب مستجمع جمیع صفات کمالیه است.
نظریه شیخ انصاری: