(سنایی غزنوی، ۱۳۷۵: ۳۱۹)
۵-۳-۱۴- شعر ذاتاً خوب است
ظهیرالدین فاریابی، معتقد است که شعر از اساس و مایه، بد نیست و خوب است. آنچه که در واقع شعر را درنظر شاعران و دیگر کسان، بد به تصویر میکشد خسّت و حبّ و بغض برخی از شاعران است وگر نه شعر در این میانه خود، بیعیب است:
شعر در نفس خویش هم بد نیست ناله مـــــــــن ز خست شرکاست
( ظهیرالدین فاریابی، ۱۳۸۱ :۱۰۲)
او معتقد است در دیار و روزگار او شاعران هنرمند و صاحب ذوق که معدن طبع آنان اشعار بسیار قیمتی چون لعل و گوهر به بار میآورد، بسیارند و تعداد معدودی هستند که باعث بدنامی شعر و شاعرانند:
در این دیار بســـــی شاعران باهنرند که نور فکرت ایشان دهد به کان گوهر
ظهیر سپس خود را در مقایسه با اقران و همگنان، شاعری خوب توصیف میکند که در هرگوشه از طبع او گنجینهای از افکار و مضامین نیک و زیبا نهفته است:
در نهانخانه طبعـم بتماشا بنگر تا ز هر زاویهای عرضه دهم پنداری
( همان: ۲۴۲)
منوچهری دامغانی، معتقد است که شعر چیز خوبی است و گرنه «جریر» و «اعشی» که از شاعران مشهور عرب هستند، مورد تأیید پیامبر نبودند و آنان از شعر گفتن به امر او دست میکشیدند:
چـــــــرا به شعر مجرد مفاخرت نکنم ز شاعری چه بد آمد جریر و اعشی را
( منوچهری، ۱۳۸۷ :۱۰۳)
منوچهری معتقد است که شاعر یا نباید دعوی شعر و شاعری داشته باشد و یا اینکه در فن سخنپروری و مضمون گستری به حدی رسیده باشد که سخن و شعرش مقبول خاطر سخن شناسان قرار گیرد. وگر نه بهتر است که از زهدان طبع خود مانع از برون افتادن شعر ناقص و بیخاصیت شود:
شعر ناگفتن به از شعری که گوئی نادرست بچه نازادن به از شش ماهه بفکندن جنین
( همان: ۲۹۱)
نظامی در منظومه لیلی و مجنون ازخوبی شعرو حسن تأثیرگذاری آن برشنوندگان صحبت میکند، شعری که تأثیر آن به گونهای است که در گوشهای از آن صحبت به میان میآید:
هر غم زدهای که شعر او خواند آن ناقه که داشت سوی او راند
چــون شهر به شهر تا به بغداد آوازه عـــــــــشق او در افتاد
از سحر حــــــلال او ظریفان کـــــــردند سماع با حریفان
(نظامی، ۱۳۸۶: ۳۵۱)
سنایی، خوب بودن خود و شعر خود را از وجهی دیگر میداند. او معتقد است به این دلیل کلام او و شعرش مقبول خاطر مردم قرار میگیرد که گرد طمع نمیگردد و شاعری وارسته و بیریا است:
حجّتی بر خلق عالم زان دو فعل خوب خویش شاعری بیذل طمع و پارسایی بیریا
(سنایی غزنوی، ۱۳۷۵: ۱۶۱)
۵-۳-۱۵- بزرگداشت شاعران از سوی پیامبر اکرم و صحابه
یکی دیگر از وجوه اهمیّت شعر نزد پیامبر و دیگر بزرگان دین، مجالس بزرگداشتی است که آنان برای شاعران برگزار میکردند و در آن مجالس شاعران را مورد اکرام و اعزاز قرار میدادند. در این مجالس پیامبر و صحابه ضمن گوش دادن به شعر شاعران به آنان هدایا و جوایز ارزشمندی نیز اهدا میکردند و آنان را به وجه احسن مورد تفقّد واکرام قرار میدادند.
( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
عطّار در کتاب مصیبت نامه در این باره میگوید:
مصطفی کو بود دل جان را ز قدر منــــــبری بنهاد حسان را ز قدر
بر ســــــر منبر فرستادش پگاه تا ادا مـــیکــرد شعر آنـجـایـگاه
گــــــه ثنا گفتیش گه آراستی گـــاه از وی قطعه ای درخواستی
( عطار، ۱۳۸۳: ۲۷)
عطّار نقل میکند که پیامبر در یکی از این مجالس، خطاب به حسّان میفرماید مقام تو در نزد خداوند کمتر از جبریل امین نیست و تو نیز چون او حامل کلام خداوندی:
بنگریـــد ای منــکران بیــــــوفا تا کــــــــرا بنهـاد منبر مصطفی
گفت حسان را ز احسان و کــــرم هست جبــــــریل امین با تو بهم
( همان: ۲۷)
عطاربه حدیثی دیگر از پیامبرکه شاعران را امیران ملک سخنوری میداند« الشُعراءُ امرُاء الکلامِ» اشاره میکند و میگوید:
خواجه دنیا و دیــن شـــمع کرام خــــــواند ایشان را امیـران کلام
شعر را جاوید چـــون نبود مــزید اصدق قــــــــول عرب قول لبید
( همان: ۲۹)
در کتابهای تاریخی، احادیثی از پیامبردرباره شعر، نقل شده که نشان میدهد، ایشان تنها از شعری که حق باشد و از حق دفاع کند – یعنی شعر متعهّد – حمایت میکردند و شـعرا را به سرودن این گونه اشعار ترغیب و تشویق میکردند. نقل شده که ایشان میفرمودند: « إنّما الشعُر کلامٌ فَمِن الکلامِ خبثٌ و طیبٌ»:
مصطفی گفتست شـــعر نامدار چـون سخن های دگر دارد شمار
زشت او زشت و نکوی اونکوست زشت دشمن دار نیکو دار دوست
( همان: ۳۱)
عطار، نقل میکند که پیامبر اکرم در این مجلس نیز ازابوبکر و عمر وعلی شعر درخواست کرد و شعر امام علی از آن دو زیباتر جلوه کرد:
از ابوبکر وعمر هم شـعر خواست اشعر از هر دو علی مرتضا است
( همان: ۳۲)
سپس او نتیجه میگیرد که شعر خوب از سوی هر کس خواه حسن و خواه حسین پذیرفتنی و مورد تأیید است:
نظــــــــم حسانی و اشعـار حسن هست منقول از حسین و از حسن
شافـــــعی را شعر هم بسیار هست وز امامان دگـــــــر اشعار هست
( همان: ۳۲)
عطار، شعر متعهّد را میستاید، با اشاره به این حدیث نبوی:«إنَّ من الشعرِ لِحکمهً و مِن البیانِ سحراً» می گوید:
شعـر اگــــر حکمت بــود طاعت بود قیمتش هر روز و هــــــر ساعت بود