۴٫ فرهنگ وسیله ای است برای کنترل اجتماعی :
از آنجا که افراد ،شیوه های رفتاری والگوهای فرهنگی جامعه را از طریق آموزش یاد می گیرند ،فرهنگ وسیله ای است که رفتار وتمایلات و کردار آنان را یکنواخت میکند واز طریق مجازاتهایی که اعمال میکند باعث کنترل وایجاد نظم در جامعه میگردد . کنترل اجتماعی «مجموع موانعی است که جامعه به منظور جلوگیری افراد از کجروی اجتماعی در راه آنان به وجود می آورد ».
به بیان دیگر می توان آن را به عنوان مجموعه تأثیراتی توصیف کرد که اعضای یک جامعه را به همنوایی وا میدارد .
هنگامی که گروهی از کجروان با تعدد وهمبسشتگی خود ثباتی به دست آورند ممکن است به صورت یک ضد فرهنگ (مانند هیپی ها )در آیند . ضد فرهنگ خرده فرهنگی است که ارزشها ،هنجارها ،وشیوه های زندگی آن اساساًبا فرهنگ حاکم در تضاد میباشد. چنین گروهی آگاهانه برخی از مهمترین هنجارهای جامعه بزرگتر را رد می کند وبه امر مباهات نیز میکند .
۵٫فرهنگ پدیده ای پویا ،انتقال پذیر وپایدار است :
فرهنگ فرآیندی است پویا که از طریق آموزش از نسلی به نسل بعدی انتقال مییابد ،ادامه پیدا میکند و دگرگون می شود فرهنگ با انتقال تجربه ها والگوها ،قالبهای رفتاری را در ذهن افراد جامعه ،حک میکند وزمانی این قالبهای حک شد ؛آثار تجربه ها ،عمیق و مداوم وپایدار میشوند ،فرایند حک کردن از طریق فرهنگ پذیری انجام میگیرد .
فرهنگ پذیری یعنی جامعه پذیری متعالی وژرف ونیز فراگیری فرهنگ جامعه دیگر اگر در هر یک از ما الگوهای اکتسابی یک فرهنگ تداوم یابد وبه صورت بخشی از رفتارهای ثابت ما در آید این فرایند را فرهنگ پذیری گویند.
فرهنگ پذیری در مقیاس وسیع وقتی رخ میدهد که جامعه ای مورد تهاجم جامعه دیگر قرار گیرد،فاتحان می کوشند تا شیوه های زندگیشان را بر مغلوبانتحصیل کنند ومغلوبان نیز به نوبه خود شروع میکنند به سازگاری با برخی اعمال فاتحان .البته برخی اوقات ویژگیهای یک فرهنگ با فرهنگ دیگر هماهنگی نداشته ونسبت به انتقال آن ها مقاومت می شود . برای مثال :سر خپوستان آمریکایی از اسلحه گرم ونوشابه های الکلی استعمار انگلیس با هیجان استقبال کردند ؛ولی نسبت بهخ مذهب آن ها وطرز تلقی شان از کار بی تفاوت ماندند .
گوناگونی فرهنگی :
فرهنگ هر جامعه منحصر به فرد وشامل ترکیبی از ارزشها وهنجارهایی است که در جای دیگر یافت نمی شود به عنوان مثال :در بسیاری از جامعه های امروزی ،قتل عمد نوزادن یا کودکان خردسال یکی از زشترین جنایتها است ؛در حالی که در فرهنگ چین نوزادان دختر را غالباًدر هنگام تولد خفه میکردند ؛زیرا آن ها به جای این که دارای خانواده به شمار آیند سرباز خانواده تلقی می گردیدند ونیز مسلمانان ویهودیان گوشت خوک نمی خورند ،حال آن که هنودها آن ها را می خورند واز خوردن گوشت گاو خودداری میکنند (گیدنز،۴۲:۱۳۷۴)چینیها گوشت مار را می خورند نه گوشت آدم ،در حالی که مردمان گینه های جدید گوشت آدم را لذیذ میدادند وبا لذت می خورند دامنه گوناگونی فرهنگها چنان گسترده است که ما فقط به طور غیر مستقیم آ»ها را می شناسیم وقتی درک وفهم شیوه زندگی وساخت روانی نیکان ما هم در جامعه خودمان نسبتاًمشکل است .
در این جا به چند زمینه قابل توجه که گوناگونی فرهنگها در آن نمایان میگردد اشاره میکنیم :
۱٫ زبان :
زبان برترین عامل ومهمترین حامل میراث فرهنگی انسان است ؛هیچ انسانی بی نیاز از زبان نیست . شخصیت ما در یک حد وسیع ،به کمک زبانی که از طریق فرهنگ جامعه به ما منتقل می شود ،شکل میگیرد ما فقط به کمک کلمات معنا دارا فکر میکنیم ودنیا را از خلال آن ها می بینیم ؛ به کمک واژه هایی که از طریق آموزش وپرورش یاد گرفته ایم با دیگران ارتباط برقرار میکنیم ؛آموزش وپرورشی ه رنگ فرهنگ خاص جامعه را دارد .
زبانها در فرهنگها متفاوتند :نه تنها در شکل آن ها بلکه همچنین در محتوای واژ هایی که به کار برده میشوند .مثلاً در زبان سرخپوستان هو پی هیچ واژ هایی برای مشخص کردن زمان وجود ندارد . آن ها نمی توانند آنچه را که ما طول مدت زمان می نمایم بیان کننده هوپی ها به مفهوم زمان فکر نمی کنند ،زیرا که واژ های نهادی آن را در اختیار ندارند .
سوارکاران مشهور آرژانتینی ۲۰۰کلمه مختلف برای تشخیص وبیان رنگهای مختلف اسبها دارند ،در حالی که تنها چهار واژه برای نامیدن تمام گیاهانی که در دشتهای آنجا یافت می شود به کار میبرند . کشاورزان گینه نو برای سیب زمینی که محصول عمده آنان است ،هفت واژه مختلف دارند و عربها برای شمشیر دارای صدها واژه مختلف اند که این خود نشانه ای است ازتکیه فراوان این فرهنگ بر شعر و کلام موزون .یکی از عللی که موجب میگردد در زبانهای مختلف تجربه ما به واحدهایی مجزا تقسیم شوند این است که در حقیقت تجربه های هر قومی که زبان خاص خود را می آفریند با تجربه های مردمان دیگر متفاوت است .
- ادرا حسی :
از پژوهشهای مردم شناسان می توان مشاهده کرد که وقتی افراد متعلق به گروههای فرهنگی مختلف را با محرکهایی که ظاهراًًیکسان هستند روبرو کنیم رفتارهای ادراکی مختلفی از خود نشان میدهند واین تجربه ایاست که در وهله اول در مورد رنگها بسیار صریح پدید میآید . اقوام مختلف در آفریقا رنگها را به یک صورت تشخیص نمی دهند .به عبارتی ،برخی رنگهای روشن مانند قرمز ،نارنجی وزرد را از یکدیگر باز نمی شناسند وبرخی دیگر رنگهای تیره وسیر ،مانند سبز،قهوه ای وسیاه را با هم اشتباه میکنند . ونظر مک لوهان در هر فرهنگ سلسله مراتب ترجیحی میان هواس وجود دارد . مردمان در فرهنگهای ماقبل با سوادی دنیا را با حواس ۵گانه و مخصوصاًبا حس شنوایی ادراک می رده اند . در حالی که این امر در فرهنگی که خواندن متن نوشته وچاپ وجود دارد به گونه ای دیگر است خواندن موجب رشد طبیعی حس بینایی می شود . (بادن ۱۱۳:۱۳۷۴)
تجربه آنسبافروتجربه برونرو گودمن به اوضاع واحوال زندگی نزدیک تر است واز جمله تجربه هایی است که به نحو مستقیم تر برای روان شناسی اجتماعی سودمند است در هردو مورد ،ازمایش با کودکان انجام ومشاهده شده است که آزمودنیها از میان تمبرهایی که ابعادشان یکی است آنهایی را که ارزش پولی آن ها بیشتر است بزرگتر می بینند . همچنین کودکان آمریکایی تمبرهای کشور خودرا بزرگتر ازتمبرهای کانادایی می بینند و برعکس (استو تنزل ۱۳۴:۱۳۶۸)برو نرو گودمن نیز به نوبه خود مشاهده کردهاند که کودکان ضمناًابعاد سکه های پول را بزرگتر از ابعاد واقعی آن می بینند ،در صورتی که چنین ادراکی در مورد محتواهایی که به شل سکه وبه اندازه آن ها بریده شده اند به چشم نمی خورد ونیز مشاهده شده است که این وضع یعنی بزرگتر دیدن سکه ها از متوالیهای مدور فدر کودکانی که به خانواده های کم در آمد تعلق دارند نسبت با یدی کودکان خانواده های ثروتنمند نمایان تر است .