هوش و عواطف به عنوان حوزه های جداگانه و محدود
مطالعه هوش : طی این دوره قلمرو روان آزمایی هوش توسعه یافته و فن آوری پیچیده و پیشرفته آزمون های هوش به وجود آمد.
مطالعه عواطف: در حوزه عواطف مباحث پیرامون مسائل تخم مرغ و مرغ بود که کدام ابتدا به وجود آمده است، اول واکنش های فیزیولوژیکی به وجود می آیند بعد هیجان یا بالعکس.
در حیطه های دیگر داروین روی موضوع وراثت و تکامل و پاسخ های هیجانی بحث می کرد، اما طی این دوره اغلب عاطفه به عنوان موضوعی که تحت تأثیر عوامل فرهنگی قرار می گیرد، مورد توجه بود.
مطالعه های مربوط به هوش اجتماعی: در همان زمان که ارزیابی هوش مطرح شد و فعالیت های علمی در مورد هوش کلامی و استدلالی در جریان بود، تعدادی از روانشناسان جهت شناسایی هوش اجتماعی تلاش می کردند، اما در کل می توان گفت تلاش ها در این مسیر تا حد زیادی دلسرد کننده و مفاهیم هوش محدود به شناخت بود.
۱۹۸۹-۱۹۷۰
مطالعات اولیه پیرامون هوش عاطفی
مطالعه های اولیه در مورد هوش عاطفی طی این دو دهه صورت پذیرفت. در این دوره حوزه های شناخت و عاطفه مورد بررسی قرار گرفتند تا مشخص شود که عواطف و شناخت چگونه روی یکدیگر تأثیر متقابل دارند. اعتقاد بر این بود که افراد افسرده نسبت به سایرین ممکن است واقع بین تر و دقیق تر باشند و نوسان های خلقی ممکن است، خلاقیت را افزایش دهند همچنین در این دوره، حوزه ارتباطات غیر کلامی توسعه یافت و مقیاس هایی برای دریافت اطلاعات غیر کلامی(که گاهی عاطفی هستند) از چهره و قیافه افراد، اختصاص یافت. در حوزه هوش مصنوعی بررسی ها و آزمایش ها، در مورد این موضوع بود که رایانه ها چگونه می توانند حالت های عاطفی را درک نمایند.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
نظریه گاردنر در مورد هوش چند گانه، از هوش درون فردی نام می برد که به توانایی دریافت و نماد پردازی عواطف اشاره داشت. کار آزمایش در مورد هوش اجتماعی به درک این موضوع منجر شد که، هوش اجتماعی شامل مهارت های اجتماعی، مهارت همدلی، نگرش های جامعه پسند، اضطراب اجتماعی و عاطفی بودن می باشد .
مطالعه روی مغز برای تفکیک ارتباطات بین عاطفه و شناخت آغاز شد و گاه و بی گاه از اصطلاح هوش عاطفی استفاده می شد.
۱۹۹۳-۱۹۹۰
ظهور هوش عاطفی
در این دوره ی ۴ ساله که از ابتدای ۱۹۹۰ شروع می شد، مایر و سالووی چند مقاله در زمینه هوش عاطفی منتشر کردند. مقاله ها زمینه مناسب برای مطرح شدن مفهوم
هوش عاطفی فراهم نمودند. در همین زمان نتیجه مطالعه شامل معرفی اولین مقیاس ارزیابی توانایی هوش عاطفی بود با همین نام منتشر شد.همچنین در این دوره نیز بناها و مفاهیم بنیادی هوش عاطفی، به ویژه در علوم عصبی توسعه پیدا کرد.
۱۹۹۷-۱۹۹۴
گسترش
مفهوم هوش عاطفی
با انتشار کتاب هوش عاطفی توسط گلومن (روزنامه نگار) آثار و نوشته های علمی در این حوزه گسترش پیدا کرد . این کتاب پر فروش ترین در سطح دنیا، در تیتراژ بالا انتشار یافت. مجله تایمز برای نامیدن مفهوم هوش عاطفی از EQ استفاده کرد. تعدادی از مقیاس ها ی شخصیت تحت عنوان هوش عاطفی منتشر شدند.
۲-۷-۱- تعریف هیجان
هیجان حالت عاطفی هوشیاری یا خودآگاهی است که در آن مفاهیمی چون شادی، غم، ترس، نفرت یا علاقه تجربه می شود ( آقایار و شریفی، ۱۳۸۶). بر خلاف هوش منطقی که بیشترتحت تأثیر عوامل وراثتی است و در طول زندگی فرد ثابت می ماند، هوش هیجانی بیشتر تحت تأثیر شرایط محیطی است (مایر و سالووی۱،۱۹۹۰).
۲-۷-۲- تعریف هوش هیجانی دانیل گولمن
۱- هوش عاطفی مهارتی است که دارنده آن می تواند از طریق خودآگاهی، روحیات خود را کنترل کند، از طریق خود مدیریتی آن را بهبود بخشد، از طریق همدلی، تأثیر آنها را درک کند و از طریق مدیریت روابط، به شیوه ای رفتار کند که روحیه خود و دیگران را بالا ببرد( دوستار، ۱۳۸۲).
۲- « بار- آن» : هوش عاطفی توانایی های یک شخص در مواجهه با چالش های محیطی است و موفقیت های فرد را در زندگی پیش بینی می کند (وثوقی کیا، ۱۳۸۳).
۳- جان مایر و پیتر سالووی : هوش عاطفی توانایی ارزیابی، بیان تنظیم عاطفه خود و دیگران و استفاده کارآمد از آن است (دوستار، ۱۳۸۲).
بنابراین هوش عاطفی را می توان به کار گیری قابلیت های عاطفی خود و دیگران، در رفتار فردی و گروهی برای کسب حداکثر نتایج تعریف کرد.
۲-۷-۳- ابعاد هوش هیجانی
«مایر»، «سالووی» و «دیوید کارسو»، «دانیل گولمن» و «بار-آن» به تحقیق در مورد هوش عاطفی پرداخته و ابعاد هوش هیجانی را به صورت متفاوتی معرفی کرده اند :
«مایر»، «سالووی» و همکار جدید آنها «دیوید کارسو»، هوش عاطفی(هیجانی) را به چهار عامل تقسیم می کنند:
۱- برداشت و اظهار هیجانی: بازشناسی و وارد کردن اطلاعات کلامی و غیر کلامی از سیستم هیجانی.
۲- تسهیل تفکر بوسیله هیجان (استفاده از هوش هیجانی) : به کار گیری هیجان ها به عنوان قسمتی از جریان شناختی مانند خلاقیت و حل مسئله.
۳- فهم یا درک هیجانی: پردازش شناختی هیجان که شامل بصیرت و معلومات بدست آمده در مورد احساسات فرد یا احساسات دیگران است.
۴- مدیریت یا تنظیم هیجانی : مدیریت هیجان درخود و افراد دیگر از نظر آنان مهمترین جزء تشکیل دهنده هوش هیجانی عبارت است از:
توانایی ارزیابی و بیان صحیح هیجان ها، توانایی تشخیص هیجان ها در خود و توانایی اظهار و بیان احساسات خود (اکبرزاده، ۱۳۸۳).
هنر ارتباط با مردم به مقدار زیاد، مهارت کنترل و اداره احساس های دیگران است این مهارت نوعی توانایی است که محبوبیت، قوه رهبری و نفوذ شخص را تقویت می کند. رهبران دارای سطوح بالای توانایی های هیجانی می باشند. اغلب با روحیه هستند. افراد ماهر از نظر اجتماعی به حوزه وسیعی از آشنایی ها و مهارت ها برای ایجاد رابطه تمایل دارند. این افراد در مدیریت گروه ها ماهر هستند. مهارت های اجتماعی می تواند به عنوان کلیه قابلیت های رهبری در اکثر سازمان ها در نظر گرفته شود، زیرا وظیفه رهبر انجام کار از طریق دیگر افراد است. در این راستا رهبران به مدیریت مؤثر روابط نیاز دارند و مهارت های اجتماعی آن را ممکن می سازد. این ابعاد در جدول شماره ۲-۶ نشان داده می شود.
۱- Mayer & Salovey
جدول شماره ۲-۶ : ابعاد هوش هیجانی از نظر دانیل گولمن(اینترنت)
فرد چه عاملی را می بیند
فرد چه کاری را انجام می دهد
در مورد خود
خودآگاهی
خود مدیریتی
در مورد دیگران