زهـر کـردی نـان خوش بـر جان من گـو بـرو جـان بـازگـیـر این نان من
هـاتفـش گـفتا که ای ناخوش منش خوش نه آید هیچ نان بی نان خورش
چـون نـهـادی نـان تـنـها در کـنـار در فـزودم نـان خورش، مـنـت بـدار
پس این گونه می توان ترتیب استمرار زمانی این حکایت را بیان کرد:
چکیده – حذف – صحنه – حذف- چکیده – صحنه و درنگ با هم.
۴-۲۳بسامد رخداد
در حکایت شیخ نیشابوری و هاتف با مواردی از رخدادها مواجه می شویم که در طی حکایت چندین بار تکرار می شوند:
۱- شیخ یک هفته در گور میماند در بیت سوم راوی اشاره می کند که یک هفته در گور ماندن شیخ به پایان رسیده و یک هفته تکرار می شود : ب ۲ و ۳
۲- خاک رفتن و غربال کرن شیخ نیز چند بار در طی حکایت تکرار می شود: ابیات ۵ ، ۸ و ۱۰
۳- خرید نان که شیخ نیشابوری رفع گرسنگی کند: ابیات ۵، ۱۱ و ۱۲
۴- اشاره به غافل شدن شیخ از جارو و غربال ابیات :۱۱ ، ۱۳ و ۲۰
۴-۲۴وجه روایت:
۴-۲۵ فاصله:
کلام شیخ نیشابوری به عنوان نخستین سخن، سخن مستقیم است:
چون برآمد هفته گفت ای اله گرده نان مرا کن سر براه
و با سخن مستقیم هاتف پاسخ داده می شود
هاتفی گفتش برو این لحظه پاک جمـله مـیدان نـیشـابـور خـاک
چون بروبی خاک میدان سربسر نیم جو زریابی، نان خر تو بخور
شیخ در ادامه حکایت سخن مستقیم هاتف را مورد پرسش قرار میدهد:
گفت اگر جاروب و غربالم بدی وجـه نـانی را چه اشکـالم بدی
چـون نـدارم هـیـچ آبی بر جگر بی جـگر نـانـیم ده خـونم مخور
هاتف در ادامه سخن با سخن مستقیم به پاسخ گویی شیخ می پردازد:
هاتفی گـفـتا کـه آسـان بـایدت خـاک روبی کن اگر نان بایدت
در ادامه حکایت با تفکر مستقیم شیخ روبرو هستیم:
گفت چون من نیست سرگردان کنون زر ندارم چون دهم تاوان کنون
و باز برای بار دیگر سخن مستقیم شیخ نیشابوری:
شادمان شد پیر و پس گفت ای اله این چرا کردی جهان بر من سیاه
زهر کردی نان خوش بر جان من گو برو جان بازگیر این نان من
و در پایان پاسخ هاتف به شکل سخن مستقیم است:
هاتفش گفتا که ای ناخوش منش خوش نه آید هیچ نان بی نان خورش
چـون نـهادی نان تـنـها در کـنار در فــزودم نـان خورش، مـنـت بدار
کانون روایی
( کانون بیرونی – بازنمود ناهمگن)
۴-۲۶ لحن یا آوا
۴-۲۶-۱ زمان روایت:
حکایت شیخ نیشابوری مربوط به سالیان پیش است که راوی برای مخاطب بیان می کند. رخدادها قبل از وقوع حوادث یعنی «پیشازمانی» شکل میگیرند. راوی با به کارگرفتن فعل ماضی از همان بیت اول مخاطب را به زمان گذشته و حوادث مربوط به شیخ متوجه می کند.
۴-۲۶-۲ مکان راوی:
راوی بیرون از حکایت قرار دارد، در واقع نویسنده حکایت، راوی حکایت است. و با کانون روایت سوم شخص محدود بیان می شود.
حکایت (۴ ) عذر آوردن مرغان
۴-۲۷ خسرو و سگ
خـســروی مــیرفـت در دشــت شـکــار گفـــت ای سـگـبـان سگ تـازی بـیـار
بـــود خــسـرو را ســگـی آمــوخــتـــه جـلدش از اکـسـون و اطـلـس دوخـتـه
از گــهر طــوقــی مــرصــع ســـاخـتـه فـخــر را در گــردنـــش انـداخــتـــه
از زرش خــلخــال و دسـت ابـرنـجنـش رشــتـه ابـریـشــمــین در گــردنـــش
شـاه آن سـگ را ســگ بــخـرد گــرفت رشتـه آن سـگ به دسـت خود گـرفـت
شــاه مـیشـد، در قـفـاش آن سـگ دوان در ره سـگ بـود لـخـتـی اسـتـــخـوان
سـگ نـمـیشـد که اسـتـخوان فـتـاده بود بنـگـرسـت آن شـاه سـگ اسـتاده بــود
آتــش غــیـرت چـنــان بــر شـــاه زد کـاتــش انــدر آن ســگ گــــم راه زد
گـفـت آخـر پـیـش چـون مـن پـادشـاه سـوی غـیری چـون تـوان کـردن نـگـاه
رشـته را بـگـسـست و گـفـتش این زمان سـر دهـید ایـن بـیادب را در جـهـــان
گـر بـخـوردی سـوزن آن سـگ صـدهزار بـهـتـرش بـودی کـه بـی آن رشـته کار
مـرد ســگـبـان گـفـت سـگ آراسته است جـمـلـه انـدام سگ پـر خواستـه است
گرچه این سگ دشت و صحرا را سزاست اطـلـس و زرّ و گـهـر مـا را هواســـت
شــاه گــفـتـا هـم چـنـان بـگـذار و رو دل ز ســـیم و زرّ او بــگــــذار و رو