ولی از زمان مشروطه طنز سیاسی به وجود می آید و همراه آن طنز های اجتماعی و فرهنگی نیز رشد می یابند. در کل طنز دوره ی مشروطه همچون آینه ای تمام نما در مقابل اوضاع و احوال سیاسی و اجتماعی و فرهنگی آن دوره است .
حکایات دهخدا در آثار جمالزاده برای اولین بار به شکل داستان کوتاه در می آید و صادق هدایت این داستان ها را تکامل می بخشد و ساختاری مستحکم در ادبیات داستانی طنز آمیز پایه گذاری می کند .
( اینجا فقط تکه ای از متن پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
اگر بخواهیم مقایسه ای بین طنز علامه علی اکبر دهخدا و جمالزاده و صادق هدایت داشته باشیم .
« طنز علامه دهخدا ستیزه جو و پرخاشگرانه است . طنز جمالزاده شاد و سطحی است و بیشتر به ظواهر می پردازد . طنز صادق هدایت درون گرا و موثر است .»
(صفری ؛۱۳۳۲: ۴۰-۳۰)
« بی گمان این سخن درست است که « اگر علامه علی اکبر دهخدا تنها چرند و پرند را نوشته بود برای همیشه نامش در تاریخ ادب فارسی به عنوان پایه گذار طنز سیاسی جاودانه می شد.» .
(آشوری؛۱۳۴۴: ۴۸-۴۳)
«طنز کلامی هدفمند و حساب شده است ، که خنده و استهزاء در آن غرض و مقصود نیست ، بلکه رنگ و لعابی است که طنز پرداز جان کلام خویش را بدان می آمیزد ،تا از این طریق بتواند ، تمامی اقشار جامعه را مورد خطاب قرار دهد و دایره ی شمول سخن خود را گسترده تر سازد . یک شیوه ی خاص بیان جهت مفاهیم انتقادی وتنفرآمیز است که درآن شوخی وگاهی مسخره گی به نحوچشم گیری نمایان می شود.بدون شوخی طنززننده است و نادلپذیر و بدون داشتن یک قالب زیبای ادبی،استهزا و طعنی ناهنجاربیش نیست. به عبارت دیگرطنزآنست که شاعریانویسنده باقدرت طبع به تنفر،ریشخند و استهزاء شکل وقالبی ادبی بدهد.»
(اندوهجری؛۱۳۸۴: ۳۶)
طنزباشوخی فرق می کند.شوخی مطلبی است که درشنونده نوعی احساس دلپذیر ایجاد کندواورابه خنده وامی دارد درحالیکه طنزشعری است که بدی ها و حماقت هارا سرزنش می کند.کانت در مورد شوخی می گوید:”شوخی انتظاریست که به هیچ منجرشود.
( دولت آبادی؛ ۱۳۵۴: ۲۳۳)
در حالیکه طنز هدف دارد.هدفی بالاتر از سرگرم کردن وخندانیدن .گرچه مبنای هر طنز شوخی و خنده است اما این خنده خنده ی شادمانی نیست و به قول آرین پور:«این خنده بااینکه مبنایش بر شوخی است اما خنده شوخی نیست درطنزنویسی بالاترین درجه نقد ادبی خنده ایست تلخ و جدی و دردناک و همراه با سرزنش وسرکوفت و کما بیش نیش دارکه با ایجاد ترس و بیم خطا کاران را متوجه خطای خود می سازدو معایب و نواقصی را که درحیات اجتماعی پدید آمده است بر می شمارد. به عبارت دیگر اشاره و تنبیه اجتماعی است که عزلت وغفلت را مجازات می کند و هدف آن اصلاح و تزکیه است نه ذم و قدح و مردم آزاری این نوع خنده،خنده ی علاقه و دلسوزی است ناراحت می کند،قلم طنز نویسی کارد جراحی است نه چاقوی آدم کشی.با همه ی تیزی وبرندگیش،جانکاه و موذی و کشنده نیست بلکه آرام بخش و سلامت آور است.زخم های نهانی را می شکافد و می بردو چرک وپلیدی هارابیرون می ریزد و بیمار را بهبود می بخشد. » . ( آرین پور؛۱۳۵۱ :۳۶)
در بین آثار علامه علی اکبر دهخدا مقالات انتقادی چرندو پرند جزء آثار ادبی فارسی محض به شمار می رود زیرا این مقالات علامه دهخدا توانسته اند جنبه ی آفریدگاری داشته باشد و روح زمان را در نوشته هایش به طور وضوح نشان دهد. با خواندن مقالات چرند و پرند خواننده احساس می کند که تصویر هایی زنده از جامه ی آن عصر در ذهنش مجسم کند.
چرند و پرند مقالات انتقاد آمیز و هجو آمیزی است که نمونه بسیار خوبی از نثر فارسی را در این دوره بوجود آورده است . این مقالات بسیار تند و تیز است در این مقالات علامه علی اکبر دهخدا رژیم مستبد حاکم و عمال حکومت را به انتقاد می گیرد . و حوادث و اتفاقاتی را که از طرف کارگزاران حکومت و فرمانروایان مستبد بر ملت رنجور و ستمدیده ی ایران بوجود می آید با کلمات و عبارات عامیانه مردم از ظلم وجور طبقه بندی حاکم بر مملکت بود. گاهی هم با نوشتن این مقالات می خواست جهل و خرافاتی را که بر مردم زمان خود سایه افکنده و مانع از رشد فکری و پیشرفت آنان در زندگی روزمره و ترقی وسوق دادن اوضاع سیاسی و اقتصادی مملکت می بود به گوش آنها رسانده و آنها را از این نوع خرافات نجات دهد. در مجموعه مقالات چرند و پرند شیوه ی نگارش و ترکیب کلام بر خلاف شیوه ی رایج زمان به زبان عامیانه نزدیک و حتی همان زبان عامیانه بود که نوشته می شد و شاید مهمترین دلیلی که باعث شهرت و محبوبیت روزنامه ی صور اسرافیل در میان مردم بود ، همین مجموعه مقالات چرند و پرند و شیوه نگارش آنها بوده است که علامه علی اکبر دهخدا در این مقالات توانسته دردها و رنج های مردم را آن طور که خودشان می خواستند بازگو کند و گاهی هم راه علاج و درمان و رهایی از این دردها و رنج ها را برای مردم بازگو می کرد .
( جوادی؛۱۳۸۴: ۱۴۷)
علامه علی اکبر دهخدا در مقاله ی نخستین خود در روزنامه ی صور اسرافیل مسائل اعتیاد به تریاک ، احتکار گندم را چنین بیان می کند :« بعداز چندین سال مسافرت هندوستان و دیدن ابدال و اوتاد و مهارت در کیمیا و لیمیا الحمد الله به تجربه بزرگی نایل شدم و آن دوای ترک تریاک است .»
اگر این دوا را در هر یک از ممالک خارجه کسی کشف می کرد، ناچار صاحب امتیاز می شد ، انعام هایی می گرفت ، در همه روزنامه ها نامش به بزرگی درج می شد ، اما چه کنم که در ایران قدر دان نیست ، حالا من به تمام برادران مسلمان تریاکی خود اعلان می کنم که ترک تریاک ممکن است به اینکه در امر تریاک جازم و مصمم باشند ، ثانیاً مثلاً یک نفر که روزی دو مثقال تریاک می خورد ، روزی یک گندم از تریاک کم کرده و دو گرم مرفین به جای آن زیاد کند و کسی که ده مثقال تریاک می کشد روزی یک نخود کم کرده و دو نخود حشیش اضافه نماید و همین طور مداومت نماید تا وقتیکه دومثقال تریاک خوردنی به چهار مثقال مرفین و ده مثقال تریاک کشیدنی به بیست مثقال حشیش برسد . ترک عادت در صورتی که با این قسم بشود موجب مرض نیست و کارخیلی آسانی است . مثلاً وقتیکه بزرگان فکر می کنند که مردم فقیرند و استطاعت نان گندم خوردن ندارند و رعیت همه عمرش را باید به زراعت گندم صرف کند و خودش همیشه گرسنه باشد ببیند چه می کنند . روز اول سال نان را با گندم خالص می پزند. روز دوم در هر خروار یک من تلخه ، جو، سیاهدانه، خاک اره ، یونجه ، شن، مثلاً مختصر عرض می کنم کلوخ ، چارکه ، گلوله هشت مثقالی می زنند . معلوم است در یک خروار گندم که صدمن است یک من از این چیزها هیچ معلوم نمی شود و روز دوم دومن می زنند ، روز سوم سه من در صورتیکه هیچ کس ملتفت نشده و عادت نان گندم خوردن از سر مردم افتاده است .
( نفیسی؛۱۳۳۰: ۳-۱)
زمانی که اوضاع زمان به کلی پریشان شده و هر کس به هر جوری که بوده وی را مورد تهمت قرار می داد علامه علی اکبر دهخدا از وضع زمان شکوه و ناله می کرد و شکوه های خودرا درقالب کلمات و جملات رسا به گوش مردم می رساند . علامه علی اکبر دهخدا در بعضی از مقاله های خود از روش عامیانه خود عدول کرده و به شیوه ی قدما روی آورده وسبک و نگارش خودرا تغییر داده که از جمله درمقاله ای به عنوان دفاعیه از مقاله دیگر که مورد تهمت از طرف بعضی از روحانیون قرار گرفت که پر است از آیه های قرآن و جمله هایی که دارای کلمات سنگین و دور از ذهن عموم که جز افراد و اشخاص آگاه به این نوع نوشته ها دیگران از آن چیزی نمی فهمند : قلم ما از نمره ی اول با هزاران سوز و گذار به معالم طاسه و رسوم عافیه شوکت این دین قیم نظر انداخته و خون می گریست و کم کم قدم به خط ایفا افکار و تنبیه خواطر بر این نقصان فاحش معالجه این زخم ، که بزرگترین دردهای ملت متدین محسوب می شود ، گذاشت و جسته جسته به انتقاد معایب عارضه و نقایص طاریه پرداخت اگر چه خود می دانست که این راه سخت تنگ و تاریک وبی اندازه درشت و باریک است. ولی چه شد بعداز اینکه آفتاب در ممالک اسلامیه غروب نمی کرد ، ظل اسلام از ممالک دنیا روبه زوال گذاشت ؟ چه شد که به این روز سیاه ماندیم و دویست و هفتاد ملیون از سیصد ملیون نفوس اسلامیه گرفتار تبعیت اجانب شدند ؟ چه شد که دین حنیف ما پیش خارجیان منافی تمدن و ترقی محسوب و العیا ذبا لله منفور شد ؟
( همان ؛ ۱۳۳۰: ۹۲)
«لحن طنز و ریشخند علامه علی اکبر دهخدا از مختصات شعر اوست و گاهی در این بین حالات شخصی و عواطف فردی او نیز در اشعار جای می گیرد منظره سازی و تجسم به حرکات مردم و رنگارنگی صحنه ها از جمله خصوصیات شعری او است دیگر اینکه درشعر علامه علی اکبر دهخدا عوامل اعتقادی و انسانی که در وجود و روح او وجود دارد ، عواملی از قبیل فضیلت ، انسانیت ، آزادگی ، بر انداختن خرافات وجهل و ریشه کن کردن ریشه ظلم و فساد که علامه دهخدا با هنرمندی خاص توانسته است این گونه موارد را در قالب لفظ و به صورت شعر بیان نماید .»
دراین باره دبیر سیاقی در مقدمه ی دیوان علامه علی اکبر دهخدا چنین می انگارد: « درباره ی طنز علامه علی اکبر دهخدا خاصه درشعر او این نکته را باید یاد آور شد که کسانی بر مقدماتی که علامه دهخدا برای بیان آن طنز ترتیب داده است و غالباً طولانی است ، خرده می گیرند و آن مقدمات دراز را در برابر طنز کوتاه ، نوع زائد بر اصل می شمارند و بخصوص در قیاس با طنز عبید زاکانی درجه ی نازل برای آن قایل می شوند به گمان من آن قسمت از سخن عبید که طنز است نه هزل ، بی شک شاهکار جاودانه ی ادب ایران بلکه جهان است ، اما در قیاس با کار علی اکبر دهخدا ، دقیقی نکته جالبی درمیان دارد و آن اینکه جان کلام عبید همه طنز اوست .
و طنز همه سخن اوست که نکته های آموزنده و انتقادی را در خود دارد. مثلاً وقتی می گوید :« درویشی گیوه در پا نماز می کرد، دزدی طمع در گیوه ی او بست و گفت : با گیوه نماز نباشد گفت : اگر نماز نباشد گیوه باشد » .
یا قزوینی تابستان از بغداد می آمد، گفتند: آنچا چه می کردی؟ گفت : غرق تمام الفاظ این دو کلام بلیغ و شیرین و لطیف ، تمامی طنز و تمامی محتوای این دو لطیفه است که با نکته های انتقادی و پیام های آموزنده ی نهفته در خود مایه ی شادمانه ساختن و انبساط خاطر دادن به خواننده است .
در حالیکه طنز علامه علی اکبر دهخدا همه سخن دهخدا و پیام انسانی و نظر ارشادی او در هر دو مورد است ، اصل کلام و مقصود نهایی او همان مقدمات دور و دراز است که به طنز پایان می گیرد یا طنزی با خود دارد . و به عبارت بهتر آن مقدمات که غالباً از مثلی ناشی است سنگ زیر بنای طرح مسائلی اجتماعی و رهنمونی برای افراد و مایه ی سازندگی های ذهنی آنان است که بصورت مقدمه با تصویر های گوناگون و تجلیات جالب و آموزنده و آگاهی بخش هستی گرفته است، و طنز پایانی حکم جرعه ی آبی را دارد که پس از دارویی تلخ به بیمار دهند تا دهان را بشوید و اثر تلخی داروی شفابخش را از ذائقه ی خود ببرد.
( دهخدا؛ ۱۳۶۲: ۳۸-۳۰)
این دیگر برای همه آرزوست که یک دفعه دیگر پای « دخو» را بند کنند و مثل دیوانه به میدان انداخته بچه ها دست بزنند و بزرگها هرهرهر بخندند بعد از این خواهید دید که اگر این دنیا را ببرد، « دخو» را خواب خواهد برد. این ها را من چرا بنویسیم ، هر چه تا حالا نوشتن برای خودم و هفتاد پشتم کافی است . اینها را همان روزنامه ای که تازه از سفارتهای خارجه ماهانه گیر است، چشمش چهار تا بشود بنویسید . بله من دیگر محال است یک دفعه دیگر از این حرف بنویسم یا خودم را داخل در این کار بکنم. چرا، برای اینکه آدم آن وقت مثل پاره ای اهل ریا خسرالدنیا و الاخره می شود. برای آَشکار کردن رنگ و ریای بعضی از بزرگان و رجال و حکمرانان دوران حکومت که بعضی وقت برای فریب مردم خود را طرفدار آزادی نشان می دادند و دوباره بعداز مدتی به طرف حکومت رفته و تا اینکه بتوانند چند صباحی بر مرکب قدرت سوار شوند مثلی عامیانه می آورد و در دنباله آن فجایع و نیرنگ های آنها را برای مردم بازگو می نماید . از جمله همین ارسال المثل و ارسال المثلین که توی کتابها می نویسند استعمال نظم یا نثری است که از غایت فصاحت و بلاغت مطبوع طباع شده و برسر زبان ها افتاده. مثل معروف را که هر روز هزار دفعه می شنویم می گویند : امان از دوغ لیلی ماستش کم بود آبش خیلی
۴-۲٫ هدف از آوردن طنز:
دربدایت امر،طنز خیلی از نثر بهره نجست ،با رواج صنعت چاپ و انتشار روزنامه ، نویسندگان وشاعران ازحمایت و پشتیبانی خوانندگان پر و پا قرص بهره مند شدند و با آشنایی بیشتر آنان نسبت به ادبیات و افکار اروپایی ،احساس مسئولیت افزونتری نسبت به مردم و جامعه پیدا کردند و تلاش نمودند،تا در راستای بر آوردن نیازهای جامعه و مرتفع ساختن مشکلات اجتماعی قدم بردارند ، زیرا شعرهای غنایی و صنعت های ادبی مخصوص سبک هندی و ادبیات کلاسیک آنان را راضی نمی کرد ، از طرف دیگر مردم علاقه ی چندانی به شعرهایی که برای درک آنها وقت زیادی می بایست صرف کرد، نداشتند . با مردمی شدن ادبیات فارسی طنز نویسی نیز رونق بیشتری یافت ومورد اقبال توده ی مردم قرار گرفت . گاهی خنده وشوخی گذران وزائیده ی نقص ها واشتباهات کوچک وبی اهمیت است وزمانی تلخ وزهرآگین وناشی ازفسادوگمراهی هائی که مقام اخلاقی طبیعت بشری راتنزل می دهد،واین دیگربا شوخی که تنها هدفش به خنده واداشتن وکارش ایجاد حسی دلپذیرکردن است فرق می کند .چرا که طنز واقعی نمی تواندبی هدف باشد.
طنز نویسی به شرط آنکه حوادث و چهره ها را دگرگون نکند ، از فانتزی رئالیستی و از اصول دیگر هنر بدیعی استفاده می کند و این حوادث و چهره ها را بر جسته تر و نمایان تر از آنچه هست جلوه می دهد و در بند آنکه تابلو راست و درست باشد ، نیست. « ایجاد تصور درباره ی یک زندگی عالی و زیبا از راه تصویر جهان پست و ناشایست زندگی و بیدار کردن شوق وکمال مطلوب در خواننده : از وظایف مهم طنز رئالیستی است . از آنچه گفته شد چنین نتیجه می گیریم که طنز حقیقی هرگز نمی تواند بی هدف و رؤیایی و وهمی باشد و به عبارت دیگر روش طنز نویسی به سنگر « زشتی و پلیدی » هنگامی می تواند قرین موفقیت گردد که تمثال بی مثال و الهام بخش « نیکی و زیبایی » پیوسته در مد نظر اوباشد .
طنز نویسی هنگامی که به موضوع معینی می خندد و آن را رد و انکار می کند ، در واقع آرمان مثبت خودرا که در جهت مخالف آن قرار دارد ، اگر بخواهد آشکارا یا نهانی و صراحتاً یا تلویحاً خواننده را به آنچه که دراطراف اوست جلب کندو پستی ها را یکایک به رخ او بکشد ، باید خواننده را دنبال کند و دمی آسوده نگذارد . باید کار را به جایی رساند که او از آن همه زشتیهای بی حد وحصر به جان آید و سرانجام با عزم راسخ از جای برخیزد و فریاد زند: آخرراستی این چه زندانی است که من در آن گرفتار شده ام ؟ مرگ که از این زندگی بهتر است ! دیگر نمی خواهم دراین بند و زنجیر جان بکنم !
خلاصه ،طنز تنها هنگامی می تواند به هدف عالی خود برسد که از روحی بلند و پاک تراوش کند ، روحی که از مشاهده اختلاف عمیق و عجیب زندگی موجود با اندیشه ی یک زندگی مامول دررنج و عذاب است . همین صفت عالی و هدف بزرگ طنز است که هورا سیاه در روزگاران قدیم بدان اشاره کرده است .
( آرین پور؛ ۱۳۵۱: ۴۰- ۳۶)
در روزگاران نزدیک به عصر ما بعضی از شاعران مانند ایرج و عشقی راه و رسم پیشینیان را در پیش گرفته اند ، تا حدی که عارفنامه ی ایرج هجویه ی سراسر دشنام و ناسزا درباره ی شاعر و ترانه سرای معروف عهد مشروطیت یعنی عارف قزوینی است.
۴-۳٫ورود طنز در آثار ادبی
طبق گفته سعد الدین وراوینی آگاهی ما از ایران پیش از اسلام در هر زمینه اندک است و درباره ی طنز نیز این حکم صدق می کند . در مرزبان نامه حکایت لطیفی درباره ی بزرگمهر نقل شده است که نشانه ی طنز گویی این وزیر فرزانه در زمان خویش است . بر طبق این حکایت ، بزرگمهر کامروایی را سحر خیزی می دانسته و همواره می گفته است : « سحر خیر باش تا کامروا باشی. » یک روز خسرو انوشیروان به چاکران خود دستور می دهد تا هنگام آمدن بزرگمهر به دربار راه را بر او بگیرند و جامه هایش بدزدند . چاکران چنین می کنند . بزرگمهر برای پوشیدن لباس دیگر به خانه باز می گردد ، لباسی تازه می پوشد وبه دربار می رود . خسرو علت دیر آمدن بزرگمهر را می پرسد. بزرگمهر واقعه را باز می گوید . انوشیروان به طعنه می پرسد :« نه آیا تو می گفتی سحر خیز باش تا کامروا باشی ؟ » بزرگمهر پاسخ می دهد :
« سحر خیز دزدان بودند که پیش از من برخاستند ، تا کامروا شدند. »
( وراوینی ؛۱۳۶۷،: ۱۷۲-۳)
« جاحظ در « کتاب التاج » یادآور شده است « در عصر ساسانیان در دوره ی پادشاهی خسرو ، دلقکی بود به نام مازیار که پس از چندی مورد بی مهری قرار گرفت . دلقک برای جلب عطوفت پادشاه، روزی چند به تقلید آواز حیوانات مشغول شد و سرانجام چنان دراین کار استاد گردید که چون سگ « عوعو » می کرد و مانند گرگ زوزه می کشید وبه سان خر « عر عر » می کرد ، همانند اسب شیهه می زد .یک روز که شاه دربستر راحت غنوده بود ، دلقک صداهای گوناگون حیوانات را تقلید کرد. شاه با شگفتی بسیار غلامان را به اطراف فرستاد تا بالاخره مازیار دلقک را برهنه ، کنجی خزیده یافتند . وی را بی درنگ نزد شاه بردند. چون خسرو از حال او پرسید ، گفت : آن روز که شاه بر من خشم گرفت، خدای نیز مرا مسخ کرده ، به گونه ی سگ و گرگ وخر در آورده است. خسرو او را خلعت داد و از گناهش در گذشت.»
( راوندی؛۱۳۷۱ :۶۳- ۳۱)
البته هجو که یکی از شکل های افراطی طنز است، درایران پیش از اسلام وجود نداشته است و« ظاهراً این کار زشت به تقلید از شاعران عرب درشعر فارسی راه یافت . چه ، گسان نمی رود که درایران پیش از اسلام شاعری از شعر به منزله سلاحی برای آزردن و نکوهیدن دشمنان خویش با کسانی که به او بد کرده اند، استفاده کرده باشد.» بعداز اسلام به جهت سلطه ی اعراب بر ایران زمین ، تا قر ن سوم چیزی به نثر نظم فارسی نوشته نشد یا اگر نوشته شد ، باقی نمانده است ؛ بنا براین ، آغاز حیات دوباره ی زبان فارسی ظاهراً از قرن سوم است که شکل منظوم دارد . محمد بن وصیف سیستانی به دستور یعقوب لیث صفاری، درسال ۲۵۱ هـ . ق بنا به نوشته ی کتاب « تاریخ سیستان » نخستین شعر فارسی را می سراید .
(محجوب؛ ۱۳۵۰ :۸۴)
از دوره ی سامانی به بعد ، طنز گسترش قابل ملاحظه ای می یابد و در هیچ یک از نظم و نثری نیست که قطعه یا مطلب طنز آمیزی نباشد. شاعر یا نویسنده در لابه لای مطالب و مفاهیم خود ، نکات طنز آمیزی هم بیان می کند. در تقسیم بندی های سنتی ما ، به طنز به عنوان یک محتوای خاصی توجهی نشده است ؛ زیرا اساساً طنز نوعی از ادبیات است که باید بر مبنای محتوا نام گذاری شود . در زبان فارسی تا قبل از مشروطیت، درباره ی طنز نظریه ی خاص و منسجمی وجود ندارد و آگاهانه به عنوان یک نوع ادبی مطرح نیست . درکنار انواع محتوای های شعر فارسی ، مثل توحید ، نعمت ، وصف ، موعظه و تحقیق ، زهدیات، مرثیه، منقبت، ضمدیه، حسبیه، مناجات، ساقی نامه ، غزل و غیره از طنز نامی برده نشده است .
البته هجو و هزل و خبثیات و مطایبات و حتی فکاهی را می توان از اشکال رایج طنز فارسی دانست. دراین صورت ، سابقه ی طنز به قرن ها پیش می رسد .
در یونان، فلاسفه و از جمله ارسطو به طنز درقالب مدی توجه کرده اند و آن را یکی از انواع شعر ( تراژدی کمدی – درام ) دانسته اند . « این اصطلاحات که بسیاری از آن ها از زبان عربی به فارسی وارد شده است، از عناصر تشکیل دهنده ی مقوله کمدی یا از خطوط و مشتقات آن هستند: استهزا ، افسوس کردن ، بذله ، ریشخند ، مسخرگی، مسخریه ، شوخی ، طرب ، طنز ، فکاهت ، مسرت ،مضحک، لاغ ، لطیفه ، لوده، گواژه، مطایبه، هجو، نفیضه، هزل ، دلقک وغیره »